نقد و بررسی واقعه غدیر خمواقعه غدیر از مهمترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) هنگام بازگشت از حجةالوداع در ۱۸ ذیالحجه سال دهم قمری در غدیر خم، امام علی (علیهالسلام) را جانشین خود معرفی کرد. حاضران در آن واقعه که بزرگان صحابه نیز در میانشان بودند، با امام علی(ع) بیعت کردند. اما بعد از رحلت پیامبر اسلام، گروهی از صحابه در مکانی به نام سقیفه جمع شدند و مانع از رسیدن حضرت علی به حکومت شدند. واقعه غدیر، از نظر پیامبر و اهلبیت ایشان اهمیت زیادی داشته است به گونهای که روایات، ویژگیهایی برای این روز بر شمرده و آدابی برای آن ذکر کردهاند. در این مقاله، به بررسی اهمیت این واقعه و شماری از وقایع رخ داده در این روز میپردازیم و به بعضی از شبهات مخالفان غدیر پاسخ میگوییم. فهرست مندرجات۱.۱ - تاکید پیامبر و اهلبیت ۱.۱.۱ - پیامبر اکرم ۱.۱.۲ - امیرالمومنین ۱.۱.۳ - امام حسن ۱.۱.۴ - امام حسین ۱.۱.۵ - امام سجاد ۱.۱.۶ - امام باقر ۱.۱.۷ - امام صادق ۱.۱.۸ - امام کاظم ۱.۱.۹ - امام رضا ۱.۱.۱۰ - امام جواد ۱.۱.۱۱ - امامهادی ۱.۱.۱۲ - امام عسکری ۱.۱.۱۳ - امام زمان ۱.۲ - ارتباط با مساله امامت ۱.۳ - مظهر وحدت بودن غدیر ۱.۴ - اهتمام ویژه علمای فریقین ۱.۴.۱ - محدثین ۱.۴.۲ - مفسرین ۱.۴.۳ - متکلمین ۱.۴.۴ - لغویین ۲ - مفهومشناسی ۲.۱ - غدیر ۲.۲ - خم ۲.۳ - غدیر خم ۲.۴ - مسجد غدیر خم ۲.۵ - جحفه ۳ - آداب روز غدیر ۳.۱ - روزه گرفتن ۳.۲ - نماز خواندن ۳.۳ - صلوات فرستادن و برائت جستن ۳.۴ - کثرت ذکر خدا ۳.۵ - غسل کردن ۳.۶ - توسعه بر خانواده ۳.۷ - شکر نمودن برای نعمت ولایت ۳.۸ - امور نیکو ۳.۹ - انفاق کردن ۳.۱۰ - اطعام به مؤمنین ۳.۱۱ - رفع حاجات مؤمنین ۴ - ویژگیهای روز غدیر ۵ - آمار واقعه غدیر ۵.۱ - اول شخص بیعتکننده ۵.۲ - تعداد حجها و عمرههای پیامبر ۵.۳ - تعداد حاضرین در حجةالوداع ۵.۴ - خطبههای پیامبر در مسیر حجهالوداع ۵.۵ - سیر حرکت پیامبر از مدینه تا حجفه ۶ - وقایع روز غدیر ۶.۱ - وقایع گذشته ۶.۲ - برخورد عایشه با پیامبر ۶.۳ - سخن برخی از اصحاب با پیامبر و پیامدهای آن ۶.۳.۱ - مخالفت صحابه با دستور پیامبر ۶.۳.۲ - زیر سؤال رفتن عدالت صحابه ۶.۳.۳ - اذیت شدن پیامبر ۷ - غدیر در آیات ۷.۱ - آیه ۲۷ سوره حج ۷.۲ - آیه ۶۷ سوره مائده ۷.۳ - آیه سوم سوره مائده ۷.۴ - آیه اول و دوم سوره معارج ۸ - غدیر در روایات ۸.۱ - تواتر خطبه غدیر ۸.۲ - خطبه غدیر در منابع شیعه ۸.۳ - خطبه غدیر در منابع اهلسنت ۹ - اثبات امامت حضرت علی از طریق خطبه غدیر ۹.۱ - اولویت پیامبر بر همه ۹.۲ - تکبیر گفتن رسولالله ۹.۳ - مشترک معنوی بودن مولی ۹.۴ - تهنیت شیخین ۹.۵ - مساوات حضرت علی و پیامبر ۹.۶ - برخورد برخی اصحاب و ابلیس ۹.۷ - اثبات امامت از حدیث غدیر در نقل سلمان ۹.۸ - ظهور ملائکه در آسمان غدیر ۹.۹ - پاسخ پیامبر به سوالات درباره ولایت ۱۰ - سؤالات شیعه از مخالفان غدیر ۱۰.۱ - تعداد بیعتکنندگان ۱۰.۲ - مکان خطبه غدیر ۱۰.۳ - طرح معیارهای غیر قرآنی ۱۰.۴ - عدم وجود حضرت علی در بین داوطلبین ۱۰.۵ - وجود تعصبات مذهبی ۱۰.۶ - عدم وجود حدیث غدیر در صحیح بخاری ۱۰.۷ - تعیین خلیفه توسط ابوبکر ۱۰.۸ - یاری طلبیدن حضرت علی ۱۰.۹ - عدم بیعت عایشه و برخی صحابه با حضرت علی ۱۰.۱۰ - امام زمان حضرت زهرا ۱۰.۱۱ - خوب یا بد بودن تعیین خلیفه ۱۰.۱۲ - چگونگی توجیه پیروزی ابوبکر و عمر ۱۰.۱۳ - فلته نامیدن سقیفه ۱۰.۱۴ - خوب یا بد بودن بیعت با مشورت ۱۰.۱۵ - فرستادن ابوبکر و عمر به لشکر اسامه ۱۰.۱۶ - عدم انتخاب ابوبکر و عمر به فرماندهی لشکر اسامه ۱۰.۱۷ - ادعای عدم تعیین جانشین توسط پیامبر ۱۰.۱۸ - عدم قبول فتاوی حضرت علی ۱۰.۱۹ - سابقه بیعت برای دوستی ۱۱ - هجوم دشمنان به واقعه غدیر ۱۲ - علل مخالفت با واقعه غدیر ۱۲.۱ - دلایل روانشناختی ۱۲.۲ - دلایل معرفت شناختی ۱۲.۳ - دلایل جامعه شناختی ۱۳ - شبهات مطرح شده در مورد حدیث غدیر ۱۳.۱ - شبهات سندی ۱۳.۱.۱ - ادعای دروغ بودن حدیث غدیر ۱۳.۱.۲ - راوی این حدیث بودن شیعیان ۱۳.۲ - شبهات محتوایی ۱۳.۲.۱ - غدیر به معنای اجتماع دو امام ۱۳.۲.۲ - عدم استشهاد به غدیر در سقیفه ۱۳.۲.۳ - تدین به دین ناقص ۱۳.۲.۴ - دوستی یا سرپرستی ۱۳.۲.۵ - خوف پیامبر در غدیر خم ۱۳.۲.۶ - عدم تصریح به حدیث غدیر توسط حضرت علی ۱۳.۲.۷ - انکار حسن مثنی ۱۳.۲.۸ - شکایت اهل یمن ۱۳.۲.۹ - عید نبودن غدیر ۱۳.۲.۱۰ - مورد تایید نبودن حاکمیت و ولایت حضرت علی ۱۳.۲.۱۱ - بیشتر از چهار روز بودن غدیر ۱۳.۲.۱۲ - گرم نبودن هوا در روز غدیر ۱۳.۲.۱۳ - عدم ارتباط آیه سوم سوره مائده به واقعه غدیر ۱۳.۲.۱۴ - روز یاس کفار ۱۳.۲.۱۵ - عدم ذکر بیعت مردم با حضرت علی در قرآن ۱۳.۳ - شبهات ناظر به نتیجه غدیر ۱۳.۳.۱ - چرایی بیعت حضرت علی با ابوبکر ۱۳.۳.۲ - بیاعتنایی حضرت علی به خلافت ۱۳.۳.۳ - نظریه انتصاب بعد از حضرت علی ۱۳.۳.۴ - نماز ابوبکر ۱۴ - پیامدها ۱۴.۱ - ثمرات پذیرش غدیر ۱۴.۱.۱ - اکمال دین ۱۴.۱.۲ - اتمام نعمت ۱۴.۱.۳ - اتمام حجت ۱۴.۱.۴ - حفظ میراث و آثار انبیا ۱۴.۱.۵ - معرفی الگوی کامل برای زندگی ۱۴.۱.۶ - ولایت مداری ۱۴.۱.۶.۱ - قطب عالم امکان بودن ولی خدا ۱۴.۱.۶.۲ - جامع تمام علوم بودن انسان کامل ۱۴.۱.۶.۳ - مقام خلیفةاللهی ۱۴.۱.۶.۴ - حجّت خداوند بر بندگان ۱۴.۱.۶.۵ - کمال عالم وجود ۱۴.۱.۷ - نهایت بندگی و اخلاص ۱۴.۱.۸ - زهد و آخرت گرایی در کنار تلاش اقتصادی ۱۴.۱.۹ - بها دادن به عقل و عزت نفس ۱۴.۱.۱۰ - تداوم امامت بودن ولایت فقیه ۱۴.۲ - نتایج عدم پذیرش غدیر ۱۴.۲.۱ - از دید شیعیان دگراندیش ۱۴.۲.۲ - از دید اهلسنت ۱۴.۲.۲.۱ - دوازده خلیفه ۱۴.۲.۲.۲ - امامت سوسمار ۱۴.۲.۲.۳ - حکومت پادشاهی ۱۴.۲.۲.۴ - ظالم و فاجر بودن امام و خلیفه ۱۴.۲.۲.۵ - حسان ثابت و درس عاقبت بخیری ۱۵ - سخن پایانی ۱۶ - پانویس ۱۷ - منبع ۱ - ضرورت طرح بحثشعر: ابنحماد عبدی: یوم الغدیر لاشرف الایام •••واَجلُها قدرا علی الاسلام یوم اقام الله فیه امامنا•••اغنی الوصی امام کل امام قال النبی بدوح خم رافعا•••کف الوصی یقول للاقوام من کنت مولاه فذا مولی له•••بالوحی من ذی العزه العلام آیتالله کمپانی: باده ساقیا ولی زخم غدیر•••چنگ بزن مطربا ولی به یاد امیر تو نیزای چرخ پیر بیا زبالا به زیر•••داد مسرت بده ساغر عشرت بگیر بلبل طبعم چنان قافیه پرداز شد•••که زهره در آسمان به نغمه دمساز شد وادی خم غدیر منطقه نور شد•••یا زکف عقل پیر تجلی طور شد. قبل از ورود به هر بحثی لازم است تا جهت انگیزیش بیشتر ابتدا با ضرورت طرح آن موضوع آشنا شویم، به همین علت، به برخی از اموری که به ضرورت مطرح شدن بحث از واقعه غدیر دلالت دارد اشاره میکنیم. ۱.۱ - تاکید پیامبر و اهلبیتتاکید فراوان پیامبر و اهلبیت در این باره خود دلیلی است بر اهمیت موضوع و عنایت به تبلیغ و تبیین این مساله مهم. در ادامه به برخی از کلمات نورانی معصومین درباره اهمیت غدیر اشاره میکنیم. ۱.۱.۱ - پیامبر اکرم۱. «فلیبلغ الحاضر الغائب وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ؛ پس حاضرین باید خبر دهند و پدران تا صبح قیامت به فرزندان خبر دهند». ۲. روزی رسول گرامی اسلام به امیرمومنان فرمود: ای علی، خداوند آیه: (یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک) را در باره ولایت تو بر من نازل کرد. اگر آنچه به من امر شده تبلیغ نکنم، عملم باطل است و کسی که خدا را بدون ولایت تو ملاقات کند، کردارش باطل است. ای علی، من جز سخن خدا نمیگویم. ۱.۱.۲ - امیرالمومنین۱. مردی به مولی علی فرمود: «... فاخبرنی بافضل منقبه لک من رسول الله فقال: نصبه ایای بغدیر خم فقام لی بالولایه من الله عزوجل بامر الله تبارک وتعالی؛ بهترین فضیلتی که پیامبر برای شما فرمود چه بود، حضرت علی فرمودند: معرفی کردن من به عنوان امام در غدیر خم». ابوالفتوح رازی نقل کرده است: «کمیت اسدی (م ۱۲۶) بعد از سرودن هاشمیات خود شبی مولی را در عالم رؤیا دید، امیرالمومنین از او خواستند تا شعرش را برای او بخواند. کمیت خواند: و یوم الدوح دوح غدیر خم••• ابان له الولایه لو اطیعا در روزی که از درختها سایابان درست کردند؛ از درختان غدیر خم رسول خدا ولایت علی بن ابیطالب را بر مردم آشکار کرد. حضرت فرمودند: راست گفتی و بعد خودشان این بیت را سرودند: و لم ار مثل ذاک الیوم یوما•••و لم ار مثله حقا اضیعا ۲. در حدیثی دیگر فرمودند: «این روز، روز عظیم الشانی است [۵]
انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر، ص۲۳۳.
».۳. حضرت علی به ابوبکر فرمود: بر اساس حدیث پیامبر در روز غدیر، آیا من مولای تو و هر مسلمانی هستم یا تو؟ ابوبکر گفت: شما. [۶]
شیخ صدوق، خصال، ص۵۰۵، باب۴۰، ح۳۰.
۱.۱.۳ - امام حسناز امام جعفر صادق چنین روایت شده است: امام حسن هنگامی که میخواست با معاویه آتش بس اعلام کند، به او فرمود: امت مسلمانان از پیامبر شنیدند که در باره پدرم فرمود: «انه منی بمنزلههارون من موسی»؛ همچنین دیدند که پیامبر وی را در غدیرخم به عنوان امام نصب فرمود. [۷]
شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی، ج۲، ص۱۷۱.
۱.۱.۴ - امام حسینسلیم بن قیس هلالی مینویسد: امام حسین قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد. سپس بنیهاشم را جمع کرده فرمود: آیا میدانید پیامبر اکرم، علی را در روز غدیر خم نصب کرد؟ همگی گفتند: آری. [۸]
هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص۱۶۸.
۱.۱.۵ - امام سجادابناسحاق، تاریخ نویس معروف، میگوید: به علی بن حسین گفتم: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «اخبرهم انه الامام بعده»؛ به آنها خبر داد که اوست امام بعد از خودش. ۱.۱.۶ - امام باقرابان بن تغلب میگوید: از امام باقر درباره گفته پیامبر: «من کنت مولاه فعلی مولاه» پرسیدم: حضرت فرمود: ای اباسعید، پیامبر فرمود: امیرمومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود. ۱.۱.۷ - امام صادق۱.... فَاِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ۹اَوْصَی اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْ یَتَّخِذَ ذَلِکَ الْیَوْمَ عِیداً وَ کَذَلِکَ کَانَتِ الْاَنْبِیَاءُ: تَفْعَلُ کَانُوا یُوصُونَ اَوْصِیَاءَهُمْ بِذَلِکَ فَیَتَّخِذُونَهُ عِیداً [۱۱]
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۴، ص۱۴۹.
؛ در وصیتی پیامبر به حضرت علی فرمود: روز غدیر را عید بگیر...»۲. روز غدیر خم افضل و بالاترین عیدهای امت من است. [۱۲]
انصاری، محمدباقر، اسرار غدیر، ص۲۳۳
۳. مردی معتزلی از ایشان در باره سنت پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد (حکم آن) در سنت خدا و پیامبر وجود دارد و چنانچه سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمیکرد. مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج میکند؟ حضرت فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا»؛ بدین وسیله ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمیکرد. ۱.۱.۸ - امام کاظمعبدالرحمن بن حجاج از حضرت موسی بن جعفر در باره نماز در مسجد غدیر خم (در باره اهمیت این مسجد به مجله میقات حج شماره ۱۲ مراجعه شود.) پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: «صل فیه فان فیه فضلا و قد کان ابی یامربذلک؛ نماز بخوان، بدرستی که در آن فضل فراوان وجود دارد و پدرم به آن امر میکرد». ۱.۱.۹ - امام رضا۱. این روز عید اهلبیت است؛ هرکس این روز را عید بگیرد خداوند مالش را زیاد میکند؛ ... مثل المؤمنین فی قبولهم ولاء امیرالمؤمنین فی یوم غدیر خم کمثل الملائکة فی سجودهم لآدم، و مثل من ابی ولایة امیرالمؤمنین فی یوم الغدیر مثل ابلیس... ۲. محمد بن ابینصر بزنطی میگوید: خدمت امام رضا بودم، در حالی که مجلس پر از جمعیت بود و با یکدیگر درباره غدیر گفتگو میکردند، برخی از مردم این واقعه را منکر شدند؛ امام فرمود: پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است تا میان اهل زمین. سپس فرمود: ای ابینصر، «این ماکنت فاحضر یوم الغدیر؛ هر کجا که هستی در این روز نزد امیرمومنان باش.» بدرستی که در این روز خداوند گناه شصت سال از مردان و زنان مومن و مسلم را میآمرزد و دو برابر آنچه در ماه رمضان، از آتش دوزخ میرهاند؛ در این روز آزاد میکند... سپس فرمود: «والله لوعرف الناس فضل هذا الیوم بحقیقه لصافحتهم الملائکه کل یوم عشر مرات؛ اگر مردم ارزش این روز را میدانستند، بیتردید فرشتگان در هر روز ده بار با آنان مصافحه میکردند.» . [۱۷]
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب، ج۲، ص۲۹۴.
۱.۱.۱۰ - امام جوادجواد الائمه در ذیل آیه: (یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقودچنین روایت کرد: پیامبر در ده مکان به خلافت اشاره کرده است؛ سپس آیه: (یا ایهاالذین آمنوا اوفوا بالعقود) نازل شد. در توضیح این روایت باید گفت: آیه یاد شده در اول سوره مائده است. این سوره، آخرین سورهای است که برپیامبر اکرم نازل شد. در این سوره، «آیه اکمال» و «آیه تبلیغ، که ناظر به واقعه غدیر است، وجود دارد. ۱.۱.۱۱ - امامهادیروز غدیر عید است و افضل اعیاد نزد اهلبیت و محبان ایشان به شمار میآید. ۱.۱.۱۲ - امام عسکری۱. حسن بن ظریف به امام حسن عسکری نامه نوشت و پرسید: گفته پیامبر «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی چه؟ حضرت در پاسخ فرمود: «اراد بذلک ان جعله علما یعرف به حزب الله عند الفرقة؛ خداوند اراده فرمود که این جمله، نشان و پرچمی باشد تا حزب خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.» . ۲. اسحاق بن اسماعیل نیشابوری میگوید: امام عسکری به ابراهیم چنین نوشت: خداوند متعال با منت و رحمت خویش واجبات را بر شما مقرر کرد. این کار به سبب نیاز او نبود، بلکه رحمت او بود که متوجه شما شد. هیچ معبودی جز او وجود ندارد؛ او چنان کرد تا ناپاک را از پاک جدا سازد، و اندرون شما را بیازماید تا به سوی رحمت او پیش بگیرد، و منازل شما در بهشت معین شود. از اینرو، حج و عمره، اقامه نماز، پرداخت زکات، روزه و ولایت را بر شما واگذار کرد، و دری را فرا راهتان قرار داد تا درهای دیگر واجبات را باز کنید؛ کلیدی را برای یافتن راه خود قرار داد. اگر محمد و جانشینان او از فرزندش نبود، شما مانند حیوانات سرگردان میماندید و هیچ واجبی از واجبات را فرا نمیگرفتید. مگر میتوان از غیر در، وارد مکانی شد؟ وقتی خداوند به سبب تعیین اولیا پس از پیامبر، نعمت خود را بر شما تمام کرد، فرمود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» سپس برای اولیای خود برگردن شما حقوقی قرار داد، و به شما فرمان داد حقوق آنها را ادا کنید، تا زنان و اموال و خوراک و آشامیدنیها بر شما حلال باشد، و به واسطه آن برکت و رشد و ثروت را به شما بشناساند و اطاعت کنندگان شما را به واسطه غیبت بشناساند... ۱.۱.۱۳ - امام زماندر دعای ندبه که ظاهراً منسوب به آن حضرت است، چنین میخوانیم: «... فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابی طالب صلواتک علیهما و آلهماهادیا اذ کان هوالمنذر». ۱.۲ - ارتباط با مساله امامتیک از اصول اعتقادی اسلامی که مورد پذیرش مسلمانان قرار دارد، بحث امامت است. در میان احادیث، سخنان زیادی از اهلبیت دلالت بر این امر دارد. من جمله امام باقر فرمودند: «انما یعرف الله عزوجل و یعبده من عرف الله و عرف امامه منا اهل البیت؛ کسی که امامت ما اهلبیت را شناخت، میتواند خداوند را بشناسد و عبادت کند». از همین رو شاگردان اهلبیت، حتی در مناظرات خود با مخالفین، به جایگاه امام در اندیشه شیعه اشاره کردهاند. چنانچه در مناظر هشام بن حکم با ابوهذیل علاف همین مطلب را مشاهده میکنیم. (در مناظرهای هشام بن حکم به ابوالهذیل علاف میگوید: « با تو مناظره میکنم به شرطی که اگر تو شکست خوردی باید از مذهبت دست بکشی ولی اگر من شکست خوردم با هم به سراغ امامم میرویم».) بعد از عصر حضور اهلبیت و به خاطر تاکید زیاد اهلبیت بر مساله امامت، عالمان بزرگ شیعه، امامت را جزء اصول ایمانی و اعتقادی میدانند . در بین عالمان عامه نیز، عدهای این اصل اعتقادی را جزء اصول دین میدانند. (ابنتیمیه میگوید: «یجب ان یعرف ان ولایة امر الناس من اعظم واجبات الدین لاقیام للدین ولا للدنیا الا بها، واجب است که مردم بدانند ولایت امر مردم و حکومت بر مردم از بزرگترین واجبات دینی است.») [۲۴]
کتب ورسائل و فتاوی ابنتیمیة فی الفقه، ج۲۸، ص۳۹۰.
(ابنعبدالبر مینویسد: «واستخلفه رسول الله علی امته من بعده بما اظهر من الدلائل البینة.... والخلافة رکن من ارکان الدین. پیامبر ابوبکر را خلیفه خود نمود، و خلافت رکنی از ارکان دین است»)(قرطبی مینویسد: «ثم ان الصدیق رضی الله عنه لما حضرته الوفاة عهد الی عمر فی الامامة، و- لم یقل له احد هذا امر غیر واجب علینا و- لا علیک، فدل علی وجوبها و- انها رکن من ارکان الدین الذی به قوام المسلمین» [۲۶]
قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۶۵.
)(از جمله دلیلهایی که نشان میدهد اهلسنت امامت را جزو اصول دین میدهند این است که منکر خلافت برخی از خلفاء را کافر میدانند: ابنحجر مینویسد: « المنقول عن العلماء فمذهب ابی حنیفة رضی الله عنه ان من انکر خلافة الصدیق او عمر فهو کافر علی خلاف حکاه بعضهم وقال الصحیح انه کافر والمسالة مذکورة فی کتبهم فی الغایة للسروجی والفتاوی الظهیریة والاصل لمحمد بن الحسن وفی الفتاوی البدیعیة فانه قسم الرافضة الی کفار وغیرهم وذکر الخلاف فی بعض طوائفهم وفیمن انکر امامة ابی بکر وزعم ان الصحیح انه یکفر و فی المحیط ان محمدا لا یجوز الصلاة خلف الرافضة ثم قال لانهم انکروا خلافة ابی بکر وقد اجتمعت الصحابة علی خلافته و فی الخلاصة من کتبهم ان من انکر خلافة الصدیق فهو کافر....».)(همچنین ابنعابدین نیز مینویسد: «.... ومن انکر خلافة الصدیق او عمر فهو کافر ا ولعل المراد انکار استحقاقهما فهو مخالف للاجماع الصحابة لا انکار وجودها لهما....». [۲۹]
سبکی، فتاوای السبکی، ج۲، ص۵۷۶.
)برخی از عالمان مدرسه خلفاء، اگر چه امامت را جزء اصول دین ندانستهاند، اما با سخنانی به ضرورت این بحث اشاره کردهاند. چنانچه شهرستانی مینویسد: «. . الخلاف الخامس: فی الامامة، و اعظم خلاف بین الامة خلاف الامامة، اذ ما سلّ سیف فی الاسلام علی قاعدة دینیة مثل ما سلّ علی الامامة فی کل زمان [۳۰]
شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۳۱.
».... بزرگترین اختلاف بین مسلمانان مسئله امامت بوده است.... یا ماوردی (متوفی ۴۵۰) نیز میگوید: « فَلَیْسَ دِینٌ زَالَ سُلْطَانُهُ الَّا بُدِّلَتْ اَحْکَامُهُ؛ هیچ دینی نیست مگر آن که حاکم آن از بین رفته باشد جز این که احکامش دچار تغییر بشود.» تا آنجا که در ادامه مینویسد: «اقامت امام که سلطان و رهبر بوده نصبش ضروری است.» متکلم بزرگ اهلسنت قاضی ایجی هم مینویسد: «نصب الامام عندنا واجب علینا سمعا؛ نصب امام در نزد ما واجب است و این واجب، واجب سمعی است» نتیجه اینکه: بر خلاف اهلسنت که برای امامت ابوبکر دلیلی ندارند (و هو عندنا ابو بکر و عند الشیعة علی رضی اللّه عنهما• لنا وجهان• الاول ان طریقه اما النص او الاجماع( بالبیعة )اما النص فلم یوجد لما سیاتی .) شیعه برای امامت امامان خود ادله زیادی دارد که حدیث غدیر از مهمترین این ادله است. ۱.۳ - مظهر وحدت بودن غدیربا توجه به سیره و سخنان حضرت علی میتوان نتیجه گرفت ایشان از منادیان وحدت بین مسلمانان بودند، به همین خاطر فضایل ایشان نیز میتواند در ایجاد انسجام و تقریب بین مسلمانان نقش آفرینی کند، شیعیان از حدیث غدیر، ولایت امام علی را اثبات میکنند و سنیها از این حدیث دوستی او را استفاده میکنند، پس این بهترین فرصتی است که شیعه و سنی در این مورد انسجام لازم را پیدا نموده و در مقابل اسلام اموی که امروزه خود را با نام وهابیت نشان میدهد به مقابله برخیزند. سخن حضرت زهرا در این باره شنیدنی است. حضرت زهرا در پاسخ محمود بن لبید یکی از علل اختلاف مسلمانان را دوری از غدیر معرفی نمودند..... وَا عَجَبَاهْ اَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ کَانَ ذَلِکِ وَ لَکِنْ اَخْبِرِینِی.... قَالَتْ اُشْهِدُ اللَّهَ تَعَالَی لَقَدْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ اُخَلِّفُهُ فِیکُمْ وَ هُوَ الْاِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدِی وَ سِبْطَایَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَئِمَّةٌ اَبْرَارٌ لَئِنِ اتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّینَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَیَکُونُ الِاخْتِلَافُ فِیکُمْ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة؛ تعجب میکنم چرا غدیر خم را فراموش کردید.... . اگر با علی اختلاف کنید تا قیامت اختلاف بین شما وجود دارد. برای فهم جایگاه وحدت آفرین غدیر علاوه بر آنچه ذکر شد، سخنان علمای بزرگ شیعه نیز راه گشا است: مقام معظم رهبری: .... یک نکتهای که در کنار این لازم است پیروان اهلبیت و نیز همه مسلمانان در نظر داشته باشند، این است که: ما از حادثه و واقعهی غدیر- که نشانه عظمت اسلام و جامعیت اسلام است- به عنوان وسیلهای برای تضعیف اسلام استفاده نکنیم. این را من بالخصوص امروز و این روزها موظفم و مقیدم که به همه ملت عزیزمان و همه مسلمانها در هر نقطه دنیا عرض بکنم که مراقب باشند امروز برای تضعیف اسلام، دشمنان به دنبال همین نقطه خاص، همین چیزی که منشا عظمت اسلام است، هستند؛ یعنی مسئله شیعه و سنی، قبول غدیر و انکار غدیر. دشمن میخواهد مسئله غدیر را یک مایه برادرکشی و جنگ و خونریزی قرار بدهد؛ در حالی که غدیر میتواند وسیله ائتلاف و برادری مسلمانها باهم باشد..((۱۸/ ۱۰/ ۱۳۸۵) بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اقشار مختلف مردم قم در سالروز عید سعید غدیر خم) در ادامه با عبارتی دلنشین به جایگاه وحدت آفرین حدیث غدیر اشاره کرده میفرمایند: .... جامعهی شیعه باید با متانت راه خودش را ادامه دهد. ما «الحمد للّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین» را رها نمیکنیم؛ ما تمسک به ولایت علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) که نعمت بزرگ خداست- را محکم نگه میداریم؛ اما با کسی که به این حبل متین تمسک نکرده است، دعوا هم نمیکنیم. این وظیفهی جامعه تشیع است. آنچه که دشمن میخواهد، این است که با هم اختلاف کنیم. (همان.) علامه امینی در کتاب خود بابی گشوده است با این عنوان: «الغدیر یوحد الصفوف فی الملا الاسلامی [۳۵]
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، مقدمه.
» و در آن به تاثیری که غدیر در ایجاد وحدت بین مسلمین دارد اشاره کرده است. این اثر مهم در زمان انتشار کتاب الغدیر خود را نشان داده است که به عنوان مثال به یک مورد اشاره میکنیم. یکی از علمای اهلسنت بعد از مطالعه کتاب الغدیر علامه اینگونه نوشته است:کتاب الغدیر و محتوی غنی آن، چیزی است که سزاوار است هر مسلمانی از آن آگاهی یابد، تا دانسته شود چگونه مورخان کوتاهی کردهاند و حقیقت کجا است. ما به این وسیله باید گذشته را جبران کنیم و با کوشش در راه اتحاد مسلمین به اجر و ثواب نایل گردیم. [۳۶]
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۸، مقدمه.
و چه خوب سروده است: اگر پیمان مردم با ولی بود•••اگر پیوند با ال علی بود غدیر خم اگر سایه فکن بود•••ولایت اهرمی دشمن شکن بود صفوف ما جدا از هم نمیشد•••شکوه و عزت ما کم نمیشد نه بذر فتنه میپاشید دشمن•••نه ما تقسیم میشد بر تو و من نه صدها بار میمردیم هر روز•••نه جام زهر میخوردیم هر روز [۳۷]
محدثی، جواد، منظومه اهلبیت آفتاب.
۱.۴ - اهتمام ویژه علمای فریقیندلیل دیگری که ضرورت طرح این بحث را لازم میکند، توجه علمای شیعه و سنی بدین حدیث است. تا آنجا که بسیاری از علمای فرقین درباره حدیث غدیر کتاب مستقل نگاشتهاند یا در ضمن کتابهایشان بدین حدیث اشاره کردهاند. مرحوم سید عبدالعزیز طباطبایی در کتابی با نام (الغدیر فی التراث الاسلامی) به ذکر مصادر و کتابهایی که شیعه و سنی دراین باره نوشتهاند اشاره نمودند. همچنین گزارش سید اهل مراقبه علی بن طاوس حکایت از اهتمام علماء به واقعه غدیر خم دارد. ایشان مینویسد: مسعود بن ناصر سجستانی کتابی دارد با نام «کتاب الدرایه فی حدیث الولایه» در ۱۷ جزء و از ۱۰۰ نفر از صحابه روایت غدیر را نقل کرده. جریر طبری در کتاب «الرد علی الحرقوصیه (مراد حنبلیه میباشند چون حرقوص بن زهیر خارجی جد احمد بن حنبل است.)» از ۷۵ طریق حدیث را نقل کرده است. عبدالله حسکانی در کتاب «دعاه الهداه الی اداءحق الموالاه». ابن عده در کتاب «حدیث الولایه» از ۱۵۰ طریق نقل کرده است. [۳۸]
سید بن طاوس، على بن موسى، الاقبال، ج۱، ص۴۵۳.
علامه امینی نیز چنین گزارش میدهد: مورخانی که واقعه غدیر را نقل کردهاند: بلاذری (م۲۷۹ ق) در انساب الاشراف؛ ابنقتیبه (م ۲۷۹ق) در الامامه والسیاسه؛ طبری (م۳۱۰ق) در تاریخش؛ خطیب بغدادی (م۴۶۳) در تاریخش؛ ابنعبدالبر (م۴۶۳) در استیعاب. ۱.۴.۱ - محدثینامام شافعیها (م۲۰۴) به نقل از نهایه ابناثیر؛ امام حنبلیها (م۲۴۱) در مسند و مناقب خود؛ ابنماجه (م۲۷۳) در سنن خود؛ ترمذی (م۲۷۹) در صحیح خود؛ نسائی (م۳۰۳) در خصائص؛ بغَوی (م۳۱۷) در سنن، طحاوی (م۳۲۱) در مشکل الاثار؛ ۱.۴.۲ - مفسرینثعلبی (م۴۲۷) در تفسیرش؛ واحدی (م۴۶۸) در اسباب النزول؛ قرطبی (م۵۶۷) در تفسیر خود؛ فخر رازی (م۶۰۶) در تفسیر خود. ۱.۴.۳ - متکلمینابوبکر باقلانی (م۴۰۳) در تمهیدالقواعد؛ ایجی (۷۵۶) در مواقف؛ بیضاوی (م۶۸۵) در طوالع الانوار؛ تفتازانی (م۷۹۲) در شرح مقاصد. ۱.۴.۴ - لغویینلغت دانان ذیل ماده: «مولی»، «خم»، «غدیر» و «ولی» بدین واقعه اشاره کردهاند، مثلا: ابندرید (م۳۲۱) در جمهره؛ ابناثیر در نهایه؛ حموی در معجمالبلدان ذیل ماده خم؛ زَبیدی حنفی در تاجالعروس؛ نبهانی در مجموعه نَبَهانیه [۳۹]
امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۱.
قندوزی حنفی از عالمان بزرگ اهلسنت در این زمینه نوشته است: جوینی میگوید: در بازار بغداد کتابی را در دست صحاف دیدم که روی کتاب نوشته بود: «جلد ۲۸ در سلسله راویان حدیث غدیر» و جلد ۲۹ نیز در آینده چاپ میگردد..(و نقل عن ابی المعالی الجوینی انه کان یتعجب و یقول رایت مجلدا ببغداد فی ید صحاف فیه روایات هذا الخبر مکتوبا علیه المجلدة الثامنة و العشرون من طرق من کنت مولاه فعلی مولاه و یتلوه المجلد التاسعة و العشرون.) [۴۰]
قندوزی حنفی، سلمان بن ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، ص۱۰۲.
نکته: با این همه اهتمام بزرگان از فرقین، تعجب است از کسی مثل فرید وجدی که در دائره المعارف خویش از هر موضوعی و حکمی و از هر تاریخی و از هر اسم و رسمی سخن میگوید حتی درباره خیار چنبر (خیار شنبر) سطر نوشته ولی اشارهای به حدیث غدیر ندارد. [۴۲]
طهرانی، سیدمحمدحسین، امام شناسی، ج۷، ص۲۰۵.
۲ - مفهومشناسییکی از مواردی که در کتابها و مقالات علمی بدان پرداختهاند تبیین مفاهیم کلیدی آن اثر است که در فهم به خواننده اثر کمک شایانی میکند به همین علت به معنای چند واژه پرکاربرد در بحثمان اشاره میشود. ۲.۱ - غدیرغدیر از «غدر» به معنای جدایی گرفته شده است و غدیر را غدیر گویند: چون آب سیل در آن میماند. ((غدر): فعل امّا من قولهم الغدر، و امّا من الغدر و الغدرة: ارض ذات جحرة و جفار. و غادرت الشّیء مغادرة و غدارا، اذا ترکته. و من هذا اشتقاق الغدیر.) و ممکن است آب باران زیاد جمع شود یا کم. ۲.۲ - خمابنفارس مینویسد: خم به دو معنا است یکی به معنای تغییر رائحه (=بو) است و دومی به معنای پاک کردن است. همانگونه که وقتی خانه را جارو بکشند عرب میگوید: خم البیت. شیبانی نیز در تعریف لغوی آن میگوید: خم حفرهای در زمین که ته آن خاکستر میریزد(الخُمُّ: حُفرة تُحفر فی الاَرض و یُجعل فی اَسفلها رماد....) [۴۶]
شیبانی، الجیم، ج۱،ص۲۲۷.
ابندرید نیز در رابطه با آن میگوید: غدیری معروف است.(خُمٌّ: غدیرٌ معروف.... ) [۴۷]
ابندرید، محمد بن حسن، جمهرة اللغة، ج۱،ص۱۰۸.
۲.۳ - غدیر خمغدیر خم، نام منطقهای در نزدیکی جُحفه، حدود ۱۵۶ کیلومتری شمال غربی مکه است که «شهرک رابغ» در ۲۶ کیلومتری آن قرار دارد. غدیر به معنای برکه است و خم نیز نام آن مکان میباشد. وجه نامگذاری آن به غدیر خم، به سبب این بوده که آب در آن زمین چون باتلاق فرو میرفته است. در صدر اسلام حاجیان عراق و شام از این نقطه برای بازگشت به کشورهای خود از یکدیگر جدا شده، و هر یک مسیر خاص خود را پیش میگرفتند. غدیر خم، که مسجدی با همین نام نیز در آن بنا شده، شاهد یکی از وقایع بسیار مهم و تعیین کننده در تاریخ اسلام بوده است. [۴۸]
قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۶۵.
۲.۴ - مسجد غدیر خمدر محلّ واقعه عظیم غدیر خم، مسجدی ساختند که به نام «مسجد غدیر خم» معروف شد. نماز در این مسجد فضیلت بسیار دارد؛ زیرا مکانی است که پیامبر، عبارت معروف «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاهُ» را در مورد علی بیان کردند. گفتنی است این مسجد در دوران عثمانی، بر اثر سیل خراب شد ولی بخشی از آن همچنان برجا مانده است. ساختمان آن را تعدادی از ملوک شیعی هند بازسازی کردهاند. [۴۹]
قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۶۶.
۲.۵ - جحفهدررابطه با این مکان گفته شده است که: میقات اهل شام بوده است (وقّت رسول اللّه لاهل المدینة ذا الحلیفة، و لاهل الشام الجحفة. صدیق بن حسن خان القنوجی) و چون بنو عملیق بن لاوذ بن سام بن نوح که در این مکان زندگی میکردند به سبب سیل از بین رفتند به جحفه مشهور شده است. (و هم بنو عملیق بن لاوذ بن سام بن نوح، فنزلوا بالجحفة فاجتحفهم السّیل، فسمّیت الجحفة. و کان اسمها مهیعة.) دکتر قائدان مینویسد: جُحفه در ۱۸۹ کیلومتری شمال غربی مکه، و ۱۷ کیلومتری جنوب شرق شهرک رابغ واقع است و میقات اهل شام، مصر و سرزمینهای دیگری است که از این مسیر وارد مکه میشوند. امروزه کسانی که از جدّه به مکّه میآیند، در مسجد جدیدی که به جُحفه معروف است و سعودیها آن را ساختهاند، محرم میشوند. این مسجد ۹۰۰ متر مساحت دارد. منطقه «غدیر خم» در نزدیکی جحفه (حدود چهار کیلومتری آن) قرار دارد. بعضی نیز گفتهاند پیامبر خطبه غدیر خم را در جحفه ایراد کردهاند. این مکان در گذشته آباد بوده و آن را «مَهْیَعَه» میخواندند که از آغاز غدیر خم تا ساحل دریای سرخ امتداد داشته است. بعدها به وسیله سیل تخریب و به همین علت آن را جُحفه (یعنی محلی که سیل بر آن وارد شد/ جحف السیل) نامیدهاند. یاقوت حموی که آنجا را در سده هفتم دیده، از ویرانی و خرابیاش خبر میدهد. این شهر تا قرنهای متمادی همچنان ویرانهای بیش نبوده و در عصر حاضر، روستایی جایگزین آن شده است. [۵۲]
قائدان، اصغر، تاریخ و آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۱۳۴.
۳ - آداب روز غدیروجود ویژگیها و آداب زیادی که برای روز غدیر خم نقل شده، دلیلی دیگر است بر ضرورت طرح این مبحث شریف. یکی از محققان در مقالهای با عنوان (فقه غدیر) به ترتیب الفبا مورد از این آداب را ذکر کرده است. [۵۳]
مبلغی، احمد، «فقه غدیر»، فرهنگ کوثر، اردیبهشت ۷۶، ش ۲، ص ۱۴ تا ۱۹.
به برخی از آن اعمال اشاره میشود.۳.۱ - روزه گرفتنامام صادق فرمودند: صِیَامُ یَوْمِ غَدِیرِ خُمٍّ یَعْدِلُ صِیَامَ عُمُرِ الدُّنْیَا لَوْ عَاشَ اِنْسَانٌ ثُمَّ صَامَ مَا عَمَرَتِ الدُّنْیَا لَکَانَ لَهُ ثَوَابُ ذَلِکَ وَ صِیَامُهُ یَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کُلِّ عَامٍ مِائَةَ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ.. روزه در روز غدیر خم معادل روزه تمام عمر دنیاست، اگر کسی به اندازه تمام عمر دنیا زنده بماند و تمام آن را روزه بگیرد ثواب آن به اندازه ثواب روزه در روز غدیر است و روزه روز غدیر نزد خداوند عزوجل معادل صد حج و صد عمره مقبول است. ۳.۲ - نماز خواندنامام صادق میفرمایند: مَنْ صَلَّی فِیهِ رَکْعَتَیْنِ.... عَدَلَتْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ اَلْفِ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ اَلْفِ عُمْرَةٍ وَ مَا سَاَلَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ الدُّنْیَا وَ حَوَائِجِ الْآخِرَةِ اِلَّا قُضِیَتْ. دو رکعت نماز بخواند و در هر رکعت یک مرتبه حمد و ده مرتبه قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ و ده مرتبه آیةالکرسی و ده مرتبه اِنَّا اَنْزَلْناهُ بخواند، معادل صد هزار حجّ و صد هزار عمره است و از خدای عزّوجلّ هیچ حاجتی از حوائج دنیا و آخرت را نخواهد، مگر اینکه برآورده شود و آن حاجت هرچه باشد. ۳.۳ - صلوات فرستادن و برائت جستنامام صادق فرمودند: ... وَ تُکْثِرُ فِیهِ الصَّلَاةَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ (علیهمالسّلام) و تبرا الی الله عزوجل ممن ظلمهم حقهم؛ .... و در آن روز بر محمّد و خاندانش بسیار درود بفرست، و از کسانی که نسبت به آنان ستم کردند و حقّشان را انکار نمودند بیزاری بجوی. ۳.۴ - کثرت ذکر خداقال الصادق: وَ یَنْبَغِی اَنْ یُکْثَرَ فِیهِ ذِکْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.؛ و سزاوار است در آن روز خدا بسیار یاد شود....... ۳.۵ - غسل کردنقال الصادق: فَاِذَا کَانَ صَبِیحَةُ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَجَبَ الْغُسْلُ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ ِ؛ هنگامی که صبح روز غدیر فرا رسد، غسل در اول روز واجب میشود. ۳.۶ - توسعه بر خانوادهقال الصادق: ... وَ یَنْبَغِی اَنْ... یُوَسِّعَ الرَّجُلُ فِیهِ عَلَی عِیَالِه؛و مرد برای خانوادهاش در هزینه زندگی توسعه دهد. ۳.۷ - شکر نمودن برای نعمت ولایتامام صادق: ... ثُمَّ تَقُومُ وَ تُصَلِّی شُکْراً لِلَّهِ تَعَالَی رَکْعَتَیْنِ... . .. هنگامی که ظهر روز غدیر رسید: مجلست را با آرامش و سکون و وقار و هیبت و تواضع قرار میدهی. و میگویی: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ کَمَا فَضَّلَنَا فِی دِینِهِ عَلَی مَنْ جَحَدَ وَ عَنَدَ وَ فِی نَعِیمِ الدُّنْیَا عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ عَمَدَ وَ هَدَانَا بِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ شَرَّفَنَا بِوَصِیِّهِ وَ خَلِیفَتِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ مَمَاتِهِ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صاللَّهُمَّ اِنَّ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ نَبِیُّنَا [۳۷] اَمَرْتَ وَ عَلِیّاً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ مَوْلَانَا کَمَا اَقَمْتَ وَ نَحْنُ مَوَالِیهِ وَ اَوْلِیَاؤُهُ»؛ سپس بلند میشوی و از جهت شکرگزاری برای خدای متعال دو رکعت نماز میخوانی... ۳.۸ - امور نیکوامام رضا میفرماید: ... وَ یَوْمُ لُبْسِ الثِّیَابِ وَ نَزْعِ السَّوَادِ وَ یَوْمُ الشَّرْطِ الْمَشْرُوطِ وَ یَوْمُ نَفْیِ الْغُمُومِ.... وَ هُوَ یَوْمُ الزِّینَةِ فَمَنْ تَزَیَّنَ لِیَوْمِ الْغَدِیرِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ کُلَّ خَطِیئَةٍ عَمِلَهَا صَغِیرَةً اَوْ کَبِیرَةً وَ بَعَثَ اللَّهُ اِلَیْهِ مَلَائِکَةً یَکْتُبُونَ لَهُ الْحَسَنَاتِ وَ یَرْفَعُونَ لَهُ الدَّرَجَاتِ اِلَی قَابِلِ مِثْلِ ذَلِکَ الْیَوْمِ فَاِنْ مَاتَ مَاتَ شَهِیداً وَ اِنْ عَاشَ عَاشَ سَعِیداً. ؛ ... و روز پوشیدن جامه نیکو و درآوردن لباسهای سیاه، و روز شرط مشروط و روز زدودن غمها... غدیر روز زینت است، هر کس در روز غدیر خود را زینت کند خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را میآمرزد، و فرشتگانی را مبعوث میکند که تا سال دیگر در چنین روزی برای او حسنات بنویسند، و درجات او را بالا برند، و اگر در آن سال بمیرد شهید مرده است، و اگر زنده بماند سعادتمند خواهد بود. امام صادق به مفضل بن عمر فرمودند: ... وَ اِنَّهُ لَیَوْمُ صِیَامٍ وَ قِیَامٍ وَ اِطْعَامٍ وَ صِلَةِ الْاِخْوَانِ وَ فِیهِ مَرَضَاتُ الرَّحْمَنِ وَ مَرْغَمَةُ الشَّیْطَان؛ . . و براستی روز غدیر، روز صیام اطعام و صله ی برادران (مومن) است و در آن رضایت (خداوند) رحمان و ذلت و خواری شیطان است. ۳.۹ - انفاق کردنقال الصادق: ... وَ الدِّرْهَمُ فِیهِ بِاَلْفِ اَلْفِ دِرْهَمٍ قَالَ لَعَلَّکَ تَرَی اَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ یَوْماً اَعْظَمَ حُرْمَةً مِنْهُ لَا وَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ لَا وَ اللَّهِ..؛ انفاق یک درهم در روز غدیر برابر با هزار هزار درهم در سایر روزهاست. سپس فرمود: شاید گمان کنی که خداوند (عزّوجلّ) روزی را آفریده باشد که حرمت آن از روز غدیر بیشتر باشد، پس سه بار فرمود: نه، به خدا قسم چنین نیست. ۳.۱۰ - اطعام به مؤمنینعَنِ الرِّضَا: .... وَ مَنْ اَطْعَمَ مُؤْمِناً کَانَ کَمَنْ اَطْعَمَ جَمِیعَ الْاَنْبِیَاءِ وَ الصِّدِّیقِینَ.؛ و کسی که در روز غدیر مؤمنی را اطعام کند مانند این است که همه پیامبران و صدیقان را اطعام کرده باشد. قال الصادق: ... وَ مَنْ فَطَّرَ فِیهِ مُؤْمِناً کَانَ کَمَنْ اَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً فَلَمْ یَزَلْ یَعُدُّ اِلَی اَنْ عَقَدَ بِیَدِهِ عَشْراً ثُمَّ قَالَ اَ تَدْرِی کَمِ الْفِئَامُ قُلْتُ لَا قَالَ مِائَةُ اَلْفٍ کُلُّ فِئَامٍ کَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ اَطْعَمَ بِعَدَدِهَا مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ فِی حَرَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَقَاهُمْ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ...؛ امام صادق فرمود: ... هر کس در روز غدیر مؤمنی را افطاری دهد، مانند کسی است که فئامی (گروه و جماعتی) را اطعام کرده است و ۱۰ بار واژه فئام را تکرار کردند. سپس فرمودند: آیا میدانی که یک فئام چقدر است؟ گفتم: نه. فرمود: هر فئام صدهزار نفر است که پاداش کسی را دارد که در روز قحطی و گرسنگی به این تعداد از پیامبران و صدیقان و شهدا را در حرم خداوند اطعام و سیراب کرده باشد. ۳.۱۱ - رفع حاجات مؤمنینامام صادق فرمودند: «وَ اقْضِ حَوَائِجَ اِخْوَانِکَ اِعْظَاماً لِیَوْمِکَ وَ خِلَافاً عَلَی مَنْ اَظْهَرَ فِیهِ الِاغْتِمَامَ وَ الْحُزْنَ ضَاعَفَ اللَّهُ حُزْنَهُ وَ غَمَّه.؛ و خواستههایشان را برآورده ساز و در مخالفت کسی که اظهار غم واندوه میکند که خدا غم واندوهش را مضاعف کند..» . ۴ - ویژگیهای روز غدیردر روز جمعهای که با روز غدیر همراه شده بود، حضرت علی شروع به سخنرانی نمود و در ضمن سخنرانی ویژگی غدیر را برشمرد. به برخی از آنها اشاره میشود. امروز روز بلند جایگاه است؛ در آن گشایش حاصل میگردد؛ براهین الهی آشکار میگردد؛ امروز روز اکمال دین است؛ امروز روز رانده شدن شیطان است؛ امروز روز آزمایش بندگان است. [۶۶]
مهدیپور، علیاکبر، غدیر در گذر زمان، ص۱۵۶.
در حدیثی دیگر امام رضا به ویژگیای از ویژگیهای غدیر خم اشاره نمودهاند. [۶۸]
مهدی پور، علیاکبر، غدیر در گذر زمان، ص۱۶۵-۱۷۰.
[۶۹]
ابنطاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲.
۵ - آمار واقعه غدیردر این بخش چند آمار از این واقعه مهم بیان میشود. ۵.۱ - اول شخص بیعتکنندهگفتگوی حضرت علی و طلحة: ثم نادی علی رضی الله عنه طلحة حین رجع الزبیر: یا ابا محمد، ما الذی اخرجک؟ قال: الطلب بدم عثمان، قال علی: قتل الله اولانا بدم عثمان، ا ما سمعت رسول الله صلی الله علیه و سلم یقول: «اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه» و انت اول من بایعنی ثم نکثت، ...؛ [۷۰]
مسعودی، حسن بن علی، مروجالذهب، ج۲، ص۳۶۵.
وقتی زبیر از یاری امیرالمومنین سرباز زد، حضرتش به طلحه فرمود: ...... مگر تو نبودی که اولین نفر در روز عید غدیر با من بیعت نمودی.۵.۲ - تعداد حجها و عمرههای پیامبرپیامبر اکرم بعد از ورود به مدینه سه عمره و یک حج واجب بجا آوردند. عمره حدیبیه و قضاء و جِعرانه. (عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص ثَلَاثَ عُمَرٍ مُفْتَرِقَاتٍ عُمْرَةً فِی ذِی الْقَعْدَةِ اَهَلَّ مِنْ عُسْفَانَ وَ هِیَ عُمْرَةُ الْحُدَیْبِیَةِ وَ عُمْرَةً اَهَلَّ مِنَ الْجُحْفَةِ وَ هِیَ عُمْرَةُ الْقَضَاءِ وَ عُمْرَةً اَهَلَّ مِنَ الْجِعْرَانَةِ بَعْدَ مَا رَجَعَ مِنَ الطَّائِفِ مِنْ غَزْوَةِ حُنَیْنٍ.) و حَجَة الاسلام. در تاریخ چند اسم برای آخرین حج پیامبر در سال دهم هجری ذکر کردهاند که عبارت است از: حجة البلاغ، حجة الاسلام، حجة الوداع، حجة التمام، حجة الکمال و ایام الولایة. (دَخَلَ اَبُو بَکْرٍ عَلَی عَلِیٍّ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع فَقَالَ لَهُ اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلَمْ یُحَدِّثْ اِلَیْنَا فِی اَمْرِکَ شَیْئاً بَعْدَ اَیَّامِ الْوَلَایَةِ بِالْغَدِیر....) ۵.۳ - تعداد حاضرین در حجةالوداعامام صادق فرمودند: در روز عید غدیر دوازده هزار نفر حاضر بودند. طبق نقل بیشتر منابع اهلسنت، جمعیت حاضر در مکه در حجة الوداع چهل هزار نفر بودهاند، [۷۴]
ابنكثير، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۱۳۷.
که میتوان این نقل را پذیرفت.حلبی مینویسد: کان معه جموع لا یعلمها الا الله تعالی قیل کانوا اربیعن الفا وقیل کانوا سبعین الفا وقیل کانوا تسعین الفا وقیل کانوا مائة الف واربعة عشرة الفا وقیل وعشرین الفا وقیل کانوا اکثر من ذلک تعداد آنها را فقط خدا میداند، گفته شده است: ۴۰، ۷۰، ۹۰ ،۱۰۴ و ۱۲۰ هزار نفر در این حج حضور داشتند. چگونه صدای پیامبر به این جمعیت میرسیده است: در پاسخ این سؤال میتوان گفت: پیامبر برخی را برای رساندن صدای خود به دیگران مشخص نموده بود. ابناسحاق نقل کرده است: «کان الرجل الذی یصرخ فی الناس بقول رسول الله هو ربیعه بن امیه بن خلف یقول رسول الله.(کان معه جموع لا یعلمها الا الله تعالی قیل کانوا اربیعن الفا وقیل کانوا سبعین الفا وقیل کانوا تسعین الفا وقیل کانوا مائة الف واربعة عشرة الفا وقیل وعشرین الفا وقیل کانوا اکثر من ذلک.)؛ آن مردی که مردم را صدا میزد به قول رسول الله ربیعه بن امیه بود و سخن رسول الله را بری مردم میگفت.» ۵.۴ - خطبههای پیامبر در مسیر حجهالوداعمجموعه سخنرانیهای رسولالله از مسیر حرکت ایشان از مدینه تا خطبه ایشان در غدیر خم عبارت است از: خطبه روز چهارم ذیالحجه ( عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِقَالَ اَهَلَّ النَّبِیُّ هُوَ وَاَصْحَابُهُ بِالْحَجِّ، وَلَیْسَ مَعَ اَحَد مِنْهُمْ هَدْیٌ، غَیْرَ النَّبِیِّ وَطَلْحَةَ، وَقَدِمَ عَلِیٌّ مِنَ الْیَمَنِ، وَمَعَهُ هَدْیٌ فَقَالَ اَهْلَلْتُ بِمَا اَهَلَّ بِهِ النَّبِیُّ. فَاَمَرَ النَّبِیُّ اَصْحَابَهُ اَنْ یَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، وَیَطُوفُوا، ثُمَّ یُقَصِّرُوا وَیَحِلُّوا، اِلاَّ مَنْ کَانَ مَعَهُ الْهَدْیُ، فَقَالُوا نَنْطَلِقُ اِلَی مِنًی، وَذَکَرُ اَحَدِنَا یَقْطُرُ.) خطبه دوم در روز عرفه،(فَخَطَبَ النَّاسَ وَقَالَ «اِنَّ دِمَاءَکُمْ وَاَمْوَالَکُمْ حَرَامٌ عَلَیْکُمْ کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا فِی بَلَدِکُمْ هَذَا اَلاَ کُلُّ شَیْء مِنْ اَمْرِ الْجَاهِلِیَّةِ تَحْتَ قَدَمَیَّ مَوْضُوعٌ وَدِمَاءُ الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعَةٌ... وَرِبَا الْجَاهِلِیَّةِ مَوْضُوعٌ وَاَوَّلُ رِبًا اَضَعُ رِبَانَا رِبَا عَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَاِنَّهُ مَوْضُوعٌ کُلُّهُ. فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی النِّسَاءِ فَاِنَّکُمْ اَخَذْتُمُوهُنَّ بِاَمَانِ اللَّهِ وَاسْتَحْلَلْتُمْ فُرُوجَهُنَّ بِکَلِمَةِ اللَّهِ وَلَکُمْ عَلَیْهِنَّ اَنْ لاَ یُوطِئْنَ فُرُشَکُمْ اَحَدًا تَکْرَهُونَهُ. فَاِنْ فَعَلْنَ ذَلِکَ فَاضْرِبُوهُنَّ ضَرْبًا غَیْرَ مُبَرِّح وَلَهُنَّ عَلَیْکُمْ رِزْقُهُنَّ وَکِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَقَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ اِنِ اعْتَصَمْتُمْ بِهِ کِتَابَ اللَّهِ. وَاَنْتُمْ تُسْاَلُونَ عَنِّی فَمَا اَنْتُمْ قَائِلُونَ.)خطبه سوم: روز عید قربان(حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِی یَحْیَی بْنُ سَعِید، حَدَّثَنَا فُضَیْلُ بْنُ غَزْوَانَ، حَدَّثَنَا عِکْرِمَةُ، عَنِ ابْنِ عَبَّاساَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَطَبَ النَّاسَ یَوْمَ النَّحْرِ فَقَالَ یَا اَیُّهَا النَّاسُ. اَیُّ یَوْم هَذَا. قَالُوا یَوْمٌ حَرَامٌ. قَالَ فَاَیُّ بَلَد هَذَا. قَالُوا بَلَدٌ حَرَامٌ. قَالَ فَاَیُّ شَهْر هَذَا. قَالُوا شَهْرٌ حَرَامٌ. قَالَ فَاِنَّ دِمَاءَکُمْ وَاَمْوَالَکُمْ وَاَعْرَاضَکُمْ عَلَیْکُمْ حَرَامٌ، کَحُرْمَةِ یَوْمِکُمْ هَذَا، فِی بَلَدِکُمْ هَذَا فِی شَهْرِکُمْ هَذَا. فَاَعَادَهَا مِرَارًا، ثُمَّ رَفَعَ رَاْسَهُ فَقَالَ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاس فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ اِنَّهَا لَوَصِیَّتُهُ اِلَی اُمَّتِهِ فَلْیُبْلِغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ، لاَ تَرْجِعُوا بَعْدِی کُفَّارًا یَضْرِبُ بَعْضُکُمْ رِقَابَ بَعْض.) و خطبه غدیر خم. ۵.۵ - سیر حرکت پیامبر از مدینه تا حجفهپیامبر، صبح روز شنبه ۲۵ ذیقعده سال دهم غسل نمود و دو لباس احرام برداشتند و همراه کاروان چند هزار نفری از مدینه خارج شد. در مسجده شجره – که در «ذوالحلفیه» نزدیکی مدینه است- احرام بستند. پس از احرام وارد بیابان «بَیداء» شدند، و برای صبح روز یکشنبه در «مَلل» بودند و نماز صبح را در آنجا خواندند. سپس حرکت کردند و شب را به «شَرف السَیاله» رسیدند، و نماز مغرب و عشاء را خواندند. نماز صبح را در «عِرق الظَبیه» بین روحاء و سیاله خواندند؛ و سپس به وادی «روحاء» رسیدند. در آنجا توقف مختصری داشتند. سپس از روحاء حرکت کردند تا به «رُوَیثَه» رسیدند. از آنجا به «منصَرف» آمدند که «غَزاله» نامیده میشد و نماز ظهر و عصر را در آنجا خواندند. هنگام نماز مغرب و عشاء در «متعشی» پیاده شدند و شام را همانجا صرف کردند. برای نماز صبح روز سه شنبه به «اثاثیه» رسیدند، و صبح آن روز در «عَرج» بودند و در آنجا پیاده شدند. بعد از عرج به منطقه «لُحَی الجمل» رسیدند و روز چهارشنبه در «سَقیاء» بودند. صبح روز پنجشنبه به «ابواء» رسیدند و از آنجا به «تَلَعات الیَمَن» آمدند، و از آنجا به وادی «عقبه هَرشی» رسیدند. روز جمعه با عبور از «جُحفه» و «غدیر خم» عازم «قُدَید» شدند. شنبه به «قدید» رسیدند و مسیر را ادامه دادند تا آنکه روز یکشنبه به «عُسفان» رسیدند، و روز چهارشنبه چهارم ذی الحجه در «مَرُ الظَهران» بودند، سپس به سوی «سَرِف» حرکت کردند و به آنجا رسیدند که منزل بعدی مکه مکرمه بود. امیرالمومنین در میقات «یَلَملَم» در جنوب مکه پس از احرام به سوی این شهر حرکت نمود تا برای ایام حج در آنجا حضور داشته باشد. در ساعات پایانی روز دوشنبه چهارم ذی الحجه کاروان عظیم حجاج از سمت بالای مکه از «عقبه مدنیین» وارد مکه شدند. چهار روز از ورود به مکه میگذشت و پیامبر در روز هشتم ذیحجه دستور داد تا مسلمانان قربانی کنند. با طلوع فجر روز نهم ذیالحجه بعد از اقامه نماز جماعت صبح هنگامی که آفتاب طلوع نمود به سوی عرفات رهسپار شدند. روز یازدهم ذیالحجه در منا بودند و سه جمره را رمی کردند. و نماز ظهر و عصر را در مسجد خیف خواندند. قبل از ظهر روز سیزدهم ذیالحجه پیامبر همراه کاروانیان از منا به طرف مکه حرکت کردند تا به بالای وادی ابطح رسیدند. روز شانزدهم ذیالحجه قافله در مسیرش به سمت غدیر در حال حرکت بود... روز هفدهم پیامبر و یاران به «قدید» رسیدند که تا غدیر کمتر از یک روز فاصله بود. در شب هجدهم کاروان مسیر شبانه خود را به سوی غدیر پیمود. و نهایتا این کاروان عظیم به غدیر خم رسید تا رسولالله به رسالت بزرگش درباره امامت حضرت علی عمل نماید. [۸۱]
انصاری، محمد باقر، واقعه قرآنی غدیر، ص۹-۵۷ با تلخیص.
۶ - وقایع روز غدیریکی دیگر از ویژگیهای این روز بزرگ اتفاقاتی است که در این روز رخ داده است، استاد محقق «حجة الاسلام مهدیپور» موارد زیادی را در کتابشان ذکر نمودند که بر خی از آن موارد اشاره میکنیم. ۶.۱ - وقایع گذشتهالف: عرض ولایت: خداوند در آیه ۷۲ سوره احزاب از عرضه امانت به آسمانها و زمین خبر داده. که امام رضا در حدیثی فرمود: روز عرضه این امانت (امامت) در هیجدهم ذیحجه بوده است. ب: پذیرش توبه آدم: امام صادق فرمودند: خداوند توبه حضرت آدم را در روز غدیر پذیرفت، او نیز به شکرانه پذیرش توبهاش، روزه گرفت. ج: نصب حضرت شیث: شیث فرزند حضرت آدم و وصی ایشان است. شیث همان هبةالله است که ۵ سال بعد از هابیل متولد شد و ۷۱۲ سال عمر نمود. و تبار آدم از او ادامه یافت. حضرت آدم به فرمان خداوند شیث را به وصایت خود برگزید. این انتصاب در روز غدیر اعلام گردید. د: لنگر انداختن کشتی نوح: به روایتی کشتی نوح در روز غدیر بر کوه جودی نشست. ه: نجات ابراهیم از آتش: امام رضا در ستایش روز غدیر میفرماید: «آن، همان روزی است که خداوند حضرت ابراهیم را از میان آتش نجات داد». و: پیروزی موسی بر ساحران: در روز غدیر موسی بر ساحران پیروز شد. ز: نصب هارون: در روز ۱۸ ذیالحجه حضرت موسی به فرمان خداوند برادرش هارون را به وصایت خود برگزید. ح: اعلام وصایت یوشع بن نون: بعد از درگذشت هارون، حضرت موسی یوشع بن نون را در چنین روزی به خلافت و جانشینی خود برگزید. همچنین: بعثت حضرت ادریس، نصب آصف بن برخیا توسط حضرت سلیمان، نصب و آشکار شدن وصایت شمعون بن صفا توسط حضرت عیسی در این روز بوده است. [۸۲]
مهدیپور، علیاکبر، غدیر در گذر زمان، ص۳۵-۴۱
۶.۲ - برخورد عایشه با پیامبرما منکر این نیستیم که تمام زنان پیامبر اکرم، امهات المؤمنین هستند. این فضیلتی که شاید تصورش برای برخی، سنگین باشد. ولی این فضیلتی است که قرآن به آنها داده است: (النَّبِیُّ اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْوَاجُهُ اُمَّهَاتُهُمْ. علاوه بر این، امهات المؤمنین، جزء صحابیه نبی مکرم هستند. ولی باید این فکر را هم از ذهنمان بیرون کنیم که به مجرد امالمؤمنین یا صحابی پیامبر بودن، حصار آهنین و فولادینی در اطراف انسان درست میشود، که دیگر هیچ گناه و معصیتی در پرونده او ثبت نمیشود تا در آینده او تاثیر نگذارد! صحابه پیامبر اکرم، هر چقدر هم که با شرف و فضیلت باشند، از خود پیامبر اکرم افضل نیستند. خداوند به نبی مکرم میفرماید: (لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ؛ اگر روزی شرک بورزی، تمام اعمال تو نابود خواهد شد.) . یا (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْاَقَاوِیلِ• لَاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِین ؛ اگر پیامبر یک جمله به غیر از آنچه که ما فرمودیم، نقل کند، رگ گردن او را خواهیم زد.) . بحث عدالت یا عصمت که بعضی از عزیزان اهلسنت بر این باورند: صحابی بودن، انسان را برای همیشه بیمه میکند و هر گناه و معصیتی از او سر بزند، مانع ورود او به بهشت نخواهد شد. ظاهرا با منطق قرآن تطابق ندارد. حلبی مینویسد: ان فی هذه الحجة کان جمل عائشة رضی الله عنها سریع المشی مع خفة حمل عائشة و کان جمل صفیة بطیء المشی مع ثقل حِمْلِها، فصار یتاخر الرکب بسبب ذلک، فامر صلی الله علیه و سلم ان یجعل حِمْلُ صفیة علی جمل عائشة و ان یجعل حِمْلُ عائشة جمل صفیة. [۸۸]
ابويعلى، احمد بن علي، مسند ابییعلی، ج۸، ص۱۲۹.
[۸۹]
اصبهاني، عبدالله بن محمد، الامثال فی الحدیث النبوی، ج۱، ص۹۶.
سنگینی بار شتر صفیه و کندی حرکت آن شتر، باعث کندی حرکت شده، و رسول الله فرمود: بارهای شتر صفیه را با بارهای شتر عایشه جا به جا کنید تا کاروان به صورت طبیعی حرکت کند. عایشه میگوید: وقتی این قضیه را دیدم، گفتم: ای وای! این زن یهودیه ـ صفیه ـ نزد رسولالله از ما عزیزتر شده؟ عایشه میگوید: به رسولالله گفتم: آیا تو همان کسی نیستی که خیال میکنی پیامبر خدایی؟! نظر علمای اهلسنت در باره این حدیث: صالحی شامی میگوید: و روی ابو یعلی بسند لا باس به و ابو الشیخ بن حیان بسند جید قوی عن عائشة - رضی الله تعالی عنها... و رواه الامام احمد بسند لا باس به عن صفیةا. ابویعلی، ابوحبان و احمد بن حنبل با سند خوب این قضیه را نقل کردهاند. . ۶.۳ - سخن برخی از اصحاب با پیامبر و پیامدهای آنپیامبر اکرم صبح روز ۴ ذیحجه وقتی به مکه رسید، فرمود: «فامرهم ان یجعلوها عمرة؛ هر کس احرام حج بسته، باید از احرام خارج شود و عمره قرار دهد و روز هشتم، دوباره محرم میشویم به حج تمتع برای انجام مناسک.» ، «فتعاظم ذلک عندهم، فقالوا: یا رسولالله! ای الحل؟ قال: حل کله. این قضیه برای صحابه گران آمد و گفتند: یا رسول الله! چه چیزی حلال شده است؟ حضرت فرمود: تمام محرمات احرام.». از ابنعباس نقل میکنند: قَدِمَ النَّبِیُّ صُبْحَ رَابِعَةٍ مِنْ ذِی الْحَجَّةِ مُهِلِّینَ بِالْحَجِّ، لاَ یَخْلِطُهُمْ شَیْءٌ، فَلَمَّا قَدِمْنَا اَمَرَنَا فَجَعَلْنَاهَا عُمْرَةً وَ اَنْ نَحِلَّ اِلَی نِسَائِنَا، فَفَشَتْ فِی ذَلِکَ الْقَالَةُ. قَالَ عَطَاءٌ: فَقَالَ جَابِرٌ: فَیَرُوحُ اَحَدُنَا اِلَی مِنًی وَ ذَکَرُهُ یَقْطُرُ مَنِیًّا. فَقَالَ جَابِرٌ بِکَفِّهِ.؛ وقتی رسول الله فرمود از احرام خارج شوید و عمره قرار دهید و دوباره برای تمتع، احرام ببندید، گفتوگوها و اعتراضهای صحابه به رسول الله بلند شد. جابر گفت: صحابه گفتند: آیا از آلات تناسلی ما منی سرازیر شود و به مِنا برویم؟! جابر میگوید: آنها با دست خودشان اشاره و مسخره میکردند. در روایت دیگری آمده است: فَقَالُوا: نَنْطَلِقُ اِلَی مِنًی وَ ذَکَرُ اَحَدِنَا یَقْطُرُ. صحابه گفتند: به عرفه برویم در حالیکه منی ما سرازیر میشود؟! نتیجه این برخورد را عایشه گزارش میدهد: در صحیح مسلم از عایشه نقل شده است: قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ لاَرْبَعٍ مَضَیْنَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ اَوْ خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَیَّ وَ هُوَ غَضْبَانُ، فَقُلْتُ: مَنْ اَغْضَبَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ اَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ!؛ بعد از ابن برخورد، رسول الله به حجره من آمد، در حالیکه ناراحت و غضبناک بود. سوال کردم: چه کسی تو را به غضب آورده است؟ خداوند او را وارد آتش جهنم کند. این رفتار صحابه پیامدهایی داشت که به برخی از آنها اشاره میکنیم. ۶.۳.۱ - مخالفت صحابه با دستور پیامبرآیه: (مَا آتَاکُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ؛ و هر دستوری که رسول به شما داد بگیرید و از هر گناهی نهیتان کرد آن را ترک کنید و از خدا بترسید که خدا عقابی سخت دارد) ما را بر حذر از مخالفت با رسولالله میداند، و رفتار این اصحاب ناقض این دستور قرآنی میباشد. ۶.۳.۲ - زیر سؤال رفتن عدالت صحابهاهلسنت مبنایی دارند که تمام اصحاب رسول الله عادل هستند!! ! با توجه به این رفتار وقیحانه این اصحاب، نه تنها اینان عادل نیستند بلکه مصداق آیه: (وَمَنْ یَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلا مُبِیناً؛ و هر کس خدا و رسولش را نافرمانی کند، به ضلالتی آشکار گمراه شده است) میباشند. ۶.۳.۳ - اذیت شدن پیامبرهمانگونه که مشاهده نمودید، پیامبر از رفتار زشت اینان اذیت شدند و خداوند در نهی از چنین رفتاری میفرماید: (اِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا؛ خدا آن کسانی را که او و پیامبرش را اذیت میکنند، در دنیا و آخرت لعنت کرده، و عذابی خوار کننده برای ایشان مهیا نمود.). ۷ - غدیر در آیاتاشعار فضل بن عباس: الا ان خیر الناس بعد محمد•••وصی النبی المصطفی عند ذی الذکر و اول من صلی و صنو نبیه•••و اول من اردی الغواة لدی بدر فلو رات الانصار ظلم ابن عمکم•••لکانوا له من ظلمه حاضری النصر کفی ذاک عیبا ان یشیروا بقتله•••و ان یسلموه للاحابیش من مصر ابنعباس میگوید: ما نزل فی احد من کتاب الله ما نزل فی علی؛ آنچه که در قرآن درباره علی نازل شده است، برای هیچ کسی این چنین نبوده است. از جمله دلایل اثبات غدیر خم، وجود آیاتی از قرآن، در تایید این واقعه مهم جهان اسلام است. گرچه مطابق روایات اهلبیت: آیات زیادی در اشاره به این واقعه مهم در قرآن وجود دارد، ولی به جهت اختصار به پنج آیه که شیعه و سنی گفتهاند اشاره کنیم. ۷.۱ - آیه ۲۷ سوره حجآیه ۲۷ از سوره حج میباشد، اگر چه این آیه، در متن واقعه غدیر نازل نشده است، ولی درباره به جا آوردن حج توسط پیامبر اشاره دارد، در نتیجه میتوان آن را به عنوان مقدمه معرفی علی بن ابیطالب و بیان حدیث غدیر به حساب آورد. خداوند میفرماید: (وَ اَذِّن فیِ النَّاسِ بِالحِج یَاْتُوکَ رِجَالًا وَ عَلیَ کُلّ ضَامِرٍ یَاْتِینَ مِن کلُ فَجّ عَمِیقٍ). به تصریح مفسران بزرگ شیعه و سنی، این آیه مربوط به حجةالوداع است، یعنی خداوند در سال دهم به رسولش دستور داد، تا برای حج به سوی مکه مکرمه مشرف شود، و اعمال و مناسک حج را به جا آورده، و آخرین رسالت بزرگ خود که همان معرفی علی بن ابیطالب است را به همه برساند. مرحوم بحرانی، فیض کاشانی [۱۰۶]
فیض کاشانی، ملامحسن، تفسیرالصافی، ج۳، ص۳۷۴.
و طبرسی [۱۰۷]
طبرسی، محمد بن حسن، مجمع البیان، ج۲، ص۵۲۲.
از جمله عالمان شیعی هستند که نزول آیه مورد نظر را مربوط به سال دهم و حجةالوداع دانستهاند.همچنین: بغوی (....و ان المامور بهذا التاذین محمد امر ان یفعل ذلک فی حجة الوداع.) [۱۰۸]
بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۳، ص۳۳۴.
ثعلبی نیشابوری (و ان المامور بهذا التاذین محمد رسول الله، امر ان یفعل ذلک فی حجّة الوداع.) و جارالله زمخشری (... عن الحسن انه خطاب لرسول اللّه، امر ان یفعل ذلک فی حجة الوداع.) نیز از جمله عالمان سنی مذهباند که بدین مطلب اعتراف کردهاند.۷.۲ - آیه ۶۷ سوره مائدهدومین آیه که مربوط است به این واقعه، آیه ۶۷ سوره مائده میباشد. خداوند میفرماید: (یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ اِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین). در این آیه کریمه خداوند، به رسول خود هشدار میدهد که اگر «ما انزل» را تبلیغ نکند، رسالتت ناتمام خواهد بود. جان کلام در این است که: مراد از «ما انزل» چیست، عموم شیعیان و برخی از اهلسنت «ما انزل» را همان معرفی نمودن حضرت علی به عنوان جانشین رسولالله در واقعه غدیر خم میدانند و برای این مطلب دلایلی نیز ذکر نمودهاند که به اختصار به آنها اشاره میکنیم. شیعه: ائمه شیعه: : الف) امام باقر به فضیل بن یسار فرمودند: مراد ولایت است. (... قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ.) [۱۱۱]
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد، ج۱، ص۵۱۶.
ب) مفضل بن صالح از امام باقر نقل نموده است که امام فرمودند: مراد از این آیه در روز غدیر خم محقق شده است. (عن بعض اصحابه عن احدهما قال انه لما نزلت هذه الآیة «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» شق ذلک علی النبی ص و خشی ان یکذبه قریش، فانزل الله «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» الآیة- فقام بذلک یوم غدیر خم.) عالمان شیعه: همچنین بزرگان شیعه به پیروی امامان خود در ذیل این آیه صراحتاً گفتهاند که، مراد از «ماانزل» همان ولایت علی بن ابیطالب در روز عید غدیر است. آیت الله جوادی مینویسد: گرچه پیامبر دارای مقام نبوت است، لیکن در این پیام آسمانی رسالت او مطرح است. از این رو با خطاب «یا ایّها النبی» آغاز نشد. گزینش عنوان «رسالت» ازیک سو، مجهول آوردن فعل (اُنزل) که نشانه اهمیّت مطلب است از سوی دیگر، و نیز انتخاب عنوان (ربّک) که نشانه آن است که تو عبد آن ربّی و او مولای تو است وتو باید از او اطاعت کنی از سوی سوم، نشانه اهمیّت آن مطلب است. دو عنوان رسالت و ربوبیّت که در این آیه آمده نشانه آن است که رسالت پیامبر و ربوبیّت خدا، هر دو در آفرینش رویداد جهانی غدیر خم نقش دارد؛ یعنی خدایی که پروردگار بشر است، باید آنها را بپروراند و پرورش بشر بدون شریعت و مجری شریعت میسور نیست، و تو که رساننده این پیام هستی، از این جهت که رسولی و با مردم رابطه داری در این جا موظّفی، نه از آن جهت که نبی هستی. از این رو در این آیه کریمه هم «رسالت رسول» مطرح شد و هم «ربوبیت خدا». [۱۱۳]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت، ص۱۱۴.
آیت الله مکارم شیرازی نیز این چنین استدلال نموده است: برای تفسیر این آیه باید از خود آن کمک گرفت. اولاً: میدانیم این سوره در سال دهم نازل شده است، یعنی در سال آخر عمر مبارک رسولالله. ثانیاً: از آیه به خوبی روشن است که امر بزرگی بر دوش نبی مکرم بوده است که، اگر ایشان این رسالت را به اتمام نمیرساند، رسالتش ناتمام میماند. ثالثاً: امکان داشته است برخی در صدد مقابله با پیامبر بیفتند که خداوند وعده محافظت داده بود. حال این سه ویژگی بر معرفی علی بن ابیطالب در غدیر خم منطبق است. چون تا به حال به صورت علنی و آشکارا در برابر جمعیتی این چنین علی معرفی نشده است، همچنین ولایت و امام بعد از رسول الله بحث مهمی است که هیچ چیز به اهمیت آن نمیرسد و بالاخره اینکه خوف پیامبر به جا بود، زیرا در همان روز غدیر مبارزه با ایشان شروع شد که قضیه درخواست عذاب کردن حارث خود گواه بر این مطلب است. سنی: عالمان مکتب سقیفه نیز که محبت علی و اولاد طاهرینش را در دل داشتهاند، که البته کم هم نبودهاند، در ذیل این آیه یا در بیان واقعه غدیر خم تصریح کردهاند که: مراد خداوند در این آیه معرفی علی بن ابیطالب بوده است. که به چند نمونه از اعترافات ایشان را اشاره میکنیم. سیوطی مینویسد: ۱ـ و اخرج ابن ابی حاتم و ابن مردویه و ابن عساکر عن ابی سعید الخدری قال نزلت هذه الآیة (یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) علی رسول الله یوم غدیر خم فی علی؛ ابیسعید خدری میگفت آیه: (یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) در روز غدیر بر پیامبر نازل شده است برای علی بن ابیطالب. ۲ـ اخرج ابنمردویه عن ابن مسعود قال کنا نقرا علی عهد رسول الله صلی الله علیه و سلم «یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (ان علیا مولی المؤمنین) وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ ابنمردویه از ابنمسعود نقل کرده است که در زمان رسولالله ما آیه را اینگونه میخواندیم: (یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (ان علیا مولی المؤمنین) وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ). ». واحدی مینویسد: عن ابی سعید الخُدْرِی، قال: نزلت هذه الآیة: یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یوم «غَدِیر خُمّ» فی علی بن ابی طالب، رضی اللَّه عنه.. ابنابیحاتم رازی: حدثنا ابی ثنا عثمان بن حرزاد، ثنا اسماعیل بن زکریا، ثنا علی بن عابس عن الاعمش وابی الحجاب، عن عطیة العوفی عن ابی سعید الخدری قال: نزلت هذه الایة: {یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ} فی علی بن ابی طالب (علیهالسّلام). لازم به ذکر است ابیحاتم صاحب این اثر در مقدمه کتابش مینویسد: آن روایاتی که ذکر کردم همه درست است و صحیح. (فتحریت اخراج ذلک باصح الاخبار اسنادا، واشبهها متنا، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله لم اذکر معه احدا من الصحابة ممن اتی بمثل ذلک، واذا وجدته عن الصحابة فان کانوا متفقین ذکرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانید، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد.) چون غرض ما بر اختصار است به همین نکته اکتفا میکنیم و خوانندگان را به کتب مفصله ارجاع میدهیم. ۷.۳ - آیه سوم سوره مائدهسومین آیهای که اشاره به این حدیث غدیر دارد آیه سوم سوره مائده است. بعد از اینکه علی بن ابیطالب معرفی شد خداوند فرمود: (... الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتیِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا...) . قبل از ذکر برخی از احادیث و نظرات علماء، لازم به ذکر است در این آیه شش ویژگی برای کلمه «الیوم» آمده است که این شش ویژگی در هیچ روزی غیر از غدیر خم قابل انطباق نیست که ابتدا آن شش ویژگی را ذکر میکنیم و در ادامه به ادله تفسیر این آیه به غدیر خم اشاره میکنیم. مراد از کلمه (الیوم) در یکی از روزهای صدر اسلام حادثهای عظیم رخ داد که قرآن کریم ویژگیهای ذیل را برای آن ذکر میکند: ۱. امید تمام دشمنان که برای نابودی اسلام دندان طمع تیز کرده بودند، به یاس مبدّل کرد؛ (یئس الذین کفروا). ۲. افزون بر تبدیل شدن امیدشان به یاس، آن چنان زمینه فعالیت آنها را خنثی کرد که ترس مسلمانان را از آنان بیجهت دانست؛ (فلا تخشوهم). ۳. امکان داشت که مسلمانان با پشت پا زدن و نادیده گرفتن آن نعمت بزرگ، کفران نعمت کنند و زمینه غضب الهی و بازگشت سلطه کفار را فراهم نمایند و امید تازهای در آنان ایجاد کنند، از این رو برای پیشگیری از این مساله فرمود؛ (واخشون). ۴. پیشرفتی کیفی (کمال) در دین الهی ایجاد کرد و مایه تکامل آن گردید؛ (اکملت لکم دینکم). ۵. پیشرفتی کمّی (تمامیّت) در نعمت مطلق الهی (ولایت) ایجاد کرد و آن را به مراحل پایانی و اتمام رساند؛ (اتممت علیکم نعمتی). ۶. در مرحله ابلاغ نیز خدا راضی شد که اسلام دین ابدی مردم قرارگیرد؛ (رضیت لکم الاسلام دیناً). بدین ترتیب آن روز آغاز برههای جدید در تاریخ اسلام شد، پس باید روزی را در تاریخ اسلام پیدا کرد که این خصوصیات ششگانه را داشته باشد. حال کدام روزی چنین ویژگی را دارد، مطابق ادله ذیل منحصر در عید غدیر میباشد. شیعه: الف) فرات کوفی از امام باقر نقل نموده است: ... قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ مُعَنْعَناً عَنْ جَعْفَرٍ (الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) قَالَ بِعَلِیِّ.؛ امام باقر فرمودند: اکمال دین به سبب معرفی علی اتفاق افتاد. ب) امام باقر فرمودند: حِینَ اَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی (الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) قَالَ فَکَانَ کَمَالُ الدِّینِ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ؛ بعد از نزول آیه (الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی) فرمودند: کمال دین بولایت علی بن ابیطالب است. ج) جریر بن طبری شیعی مینویسد: اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ دَعَا النَّاسَ اِلَی عَلِیٍّ بِغَدِیرِ خُمٍّ، وَ اَمَرَ بِمَا کَانَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ مِنَ الشَّوْکِ، فَقُمَّ وَ ذَلِکَ یَوْمَ الْخَمِیسِ، ثُمَّ دَعَا عَلِیّاً وَ اَخَذَ بِضَبْعَیْهِ وَ رَفَعَهُمَا حَتَّی نَظَرَ النَّاسُ اِلَی بَیَاضِ اِبْطَیْهِ، ثُمَّ لَمْ یَتَفَرَّقُوا حَتَّی نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَةُ: (الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِینا)؛ . . بعد از معرفی شدن حضرت علی مردم متفرق نشده بودند تا اینکه آیه اکمال دین نازل شد. سنی: الف) خطیب بغدادی مینویسد: ... قال من کنت مولاه فعلی مولاه فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لک یا بن ابی طالب اصبحت مولای ومولی کل مسلم..؛ بعد از اینکه عمر بن خطاب تهنیت گفت: خداوند آیه: الیوم اکملت... را نازل کرد. ب) حاکم حسکانی میگوید: .... ان رسول الله صلما نزلت [ علیه] هذه الآیة قال: الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة، و رضا الرب برسالتی و ولایة علی بن ابی طالب من بعدی…. (آیتالله میلانی در پاسخ به سؤالی نام ۲۶ نفر از اعلام اهلسنت که اعتراف دارند این آیه در عید غدیر نازل شده است را آورده است.) ؛ بعد از اینکه آیه نازل شد پیامبر فرمود: الله اکبر بر کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت خدا از رسالتم و ولایت علی بعد من.۷.۴ - آیه اول و دوم سوره معارجهمانگونه که مشخص شد آیات اول و دوم قبل از معرفی شدن علی نازل شد، و سومین آیه نیز در جُحفه بعد از معرفی ایشان نازل گردید. چهارمین و پنجمین آیه نیز بعد از معرفی ایشان نازل شده است و شان نزول آیه بنابر نظر شیعه و سنی درباره عذاب شدن شخصی است که، به سبب عداوت و کینه علی بن ابیطالب و قبول نکردن حدیث غدیر، خداوند عذابی بر او نازل نمود. در آیات ابتدایی سوره معارج میخوانیم: (سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ (۱) لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ (۲)). در این آیه، خداوند از کسی سخن میگوید که: درخواست عذاب کرده است و خداوند نیز آن عذاب را نازل نموده آیه کریمه میگوید: هیچ مدافعی برای کافرین وجود ندارد. پس آن شخص درخواستی داشته است که کافر شده و آن امر هم چنان مهم بوده است که خداوند بعد از درخواست او عذابی را بر سرش نازل کرده است. مطابق ادله ذیل آن شخص حارث بن نعمان است که بعد از معرفی شدن حضرت علی در غدیرخم حاضر به پذیرش ولایت آن امام بزرگ نشد، و از پیامبر درخواست عذاب کرد و حضرت رسول نیز این درخواست را از خداوند طلب نمود و چون موضوع جانشینی پیامبر مهم است و خدا با کسی شوخی ندارد بلافاصله بعد از سخن او عذابی نازل و همه شاهد معدوم شدن حارث شدند. به برخی نظرات شیعه و سنی اشاره میکنیم. شیعه: منتجب الدین بن بابویه مینویسد: الحارث بن النعمان الفهری، فاقبل یسیر علی ناقة له حتی نزل بالابطح، فاناخ راحلته وشد عقالها، ثم اتی النبی وهو فی ملا من اصحابه، فقال: یا رسول الله والله الذی لااله الا هو، انک امرتنا ان نشهد ان لااله الا الله فشهدنا، ثم امرتنا ان نشهد انک رسوله فشهدنا، ثم امرتنا ان نصلی خمسا فصلینا، ثم امرتنا ان نصوم شهر رمضان فصمنا، ثم امرتنا ان نزکی فزکینا، ثم امرتنا ان نحج فحججنا، ثم لم ترض حتی نصبت ابن عمک علینا فقلت من کنت مولاه فهذا علی مولاه هذا عنک؟ او عن الله تعالی؟ ! قال النبی: لا، بل عن الله. قال: فقام الحارث بن النعمان مغضبا وهو یقول: اللهم ان کان ما قال محمد حقا فانزل بی نقمة عاجلة. قال: ثم اتی الابطح فحل عقال ناقته واستوی علیها فلما توسط الابطح رماه الله بحجر، فوقع وسط دماغه وخرج من دبره، فخر میتا فانزل الله تعالی: " سال سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع. سنی: ثعلبی نیشابوری: و سئل سفیان بن عیینة عن قول الله سبحانه: سَاَلَ سائِلٌ فیمن نزلت، فقال: لقد سالتنی عن مسالة ما سالنی احد قبلک. حدّثنی ابی عن جعفر بن محمد عن آبائه، فقال: لما کان رسول الله غدیر خم، نادی بالناس فاجتمعوا، فاخذ بید علیّ رضی اللّه عنه فقال: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» فشاع ذلک و طار فی البلاد، فبلغ ذلک الحرث بن النعمان الفهری فاتی رسول الله علی ناقة له حتّی اتی الابطح، فنزل عن ناقته و اناخها و عقلها، ثمّ اتی النبیّ صلّی اللّه علیه و سلّم و هو فی ملا من اصحابه فقال: یا محمد امرتنا عن الله ان نشهد ان لا اله الّا الله و انّک رسول الله فقبلناه منک، و امرتنا ان نصلّی خمسا فقبلناه منک، و امرتنا بالزکاة فقبلنا، و امرتنا بالحجّ فقبلنا، و امرتنا ان نصوم شهرا فقبلنا، ثمّ لم ترض بهذا حتّی رفعت بضبعی ابن عمّک ففضلته علینا و قلت: من کنت مولاه فعلی مولاه، فهذا شیء منکام من الله تعالی؟ فقال: «و الّذی لا اله الّا هو هذا من الله» فولّی الحارث بن النعمان یرید راحلته و هو یقول: اللهمّ ان کان ما یقوله حقا فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ، اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَلِیمٍ، فما وصل الیها حتّی رماه الله بحجر فسقط علیهامته و خرج من دبره فقتله، و انزل الله سبحانه: سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ. [۱۲۸]
موصلی بغدادی، ابیبکر نقاش، تفسیر شفاء الصدور.
[۱۲۹]
ذهبي، شمسالدين، تذکرة الحفاظ، ص۱۹.
[۱۳۰]
ابیمسعود، محمد بن محمد، تفسیر ابی السعود، ج۸، ص۲۹۲.
[۱۳۱]
صفوری، عبد الرحمن بن عبد السلام، النزهة، ج۲، ص۲۴۲.
[۱۳۲]
حلبی، ابوالفرج، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۰۲.
[۱۳۳]
حفنی شافعی، شمس الدین، شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۳۸۷.
اگر چه میتوان مطالب مفصلی ذیل این آیات ذکر کرد، ولی به همین مقدار اکتفا میکنیم و طالبان مطالب مفصلتر را به کتب دیگر ارجاع میدهیم. ۸ - غدیر در روایاتقبل از اینکه به ذکر ادله اثبات امامت حضرت علی از ظریق خطبه غدیر اشاره کنیم در ابتدا به بررسی سندی آن میپردازیم و سپس به خطبه غدیر در منابع شیعه و اهلسنت اشاره مینماییم. خطبهای که در اینجا بیان میگردد با سند درست شیخ صدوق از عالمان نامدار شیعه و طبرانی از محدثان مشهور اهلسنت نقل شده و از خطبه مشهور و مفصلی که میشناسیم مختصرتر است. ۸.۱ - تواتر خطبه غدیرباید بدین نکته تذکر دهیم که حدیث غدیر از احادیث متواتر است و اصل آن را هیچ کسی نمیتواند انکار کند. در تعریف خبر متواتر باید گفت: حدیث از جهت سندی بر دو قسم خبر متواتر و خبر واحد است. متواتر به حدیثی گفته میشود که تعداد زیادی آن را نقل کردهاند، به طوری که بسیار بعید است بر کذب و دروغ با هم تبانی کرده باشند. [۱۳۵]
فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، ص۷۲.
(البته حدیث متواتر به دو قسمت متواتر لفظی و متواتر معنوی تقسیم میشود.) و واحد؛ به خبری گفته میشود که به حدّ تواتر نرسیده است حال چه راویان آن یک نفر باشند یا چند نفر. [۱۳۶]
فضلی، عبدالهادی، اصول الحدیث، ص۸۲.
اگر چه در تعداد راویان خبر متواتر بین شیعه و سنی اختلاف است، لیکن همه بر اعتبار و حجیت چنین خبری به خصوص در عقاید اجتماع دارند. و ابنحجر از بزرگان اهلسنت درباره این نوع خبر میگوید: حدیث متواتر مفید علم ضروری است.(هذا هو المعتمد ان خبر التواتر یفید العلم الضروری، و هو الذی یظطر الانسان اله بحیث لایمکن دفعه.) [۱۳۷]
خضير، عبدالكريم، شرح نخبه الفکر، ص۴۰.
حال که مشخص شد خبر متواتر جایگاه بالایی در اندیشه مسلمانان دارد در ادامه به سخنان چند نفر از علمای مکتب خلفاء که به تواتر این حدیث اعتراف دارند اشاره میکینم.جزری مینویسد: «هذا حدیث حسن من هذا الوجه، صحیح عن وجوه کثیرة، متواتر عن امیرالمؤمنین علی- رضی اللّه عنه- و هو متواتر ایضا عن النبی صلّی اللّه علیه و سلّم. رواه الجم الغفیر عن الجم الغفیر، و لا عبرة بمن حاول تضعیفه ممّن لا اطلاع له فی هذا العلم.... . و ثبت ایضا ان هذا القول کان منه صلّی اللّه علیه و سلّم- یوم غدیر خم؛ این حدیث صحیحی است و متواتر نیز هست و عدهی بسیار زیادی از اصحاب پیامبر آن را نقل کردهاند. و هرکس بخواهد این حدیث را تضعیف کند ما سخنش را قبول نمیکنیم.» عبدالروف المناوی و علامه عزیزی [۱۴۱]
عزیزی، علی بن احمد، السراج المنیر فی شرح الجامع الصغیر، ج۳، ص۳۶۰.
نیز به متواتر بودن این حدیث اعتراف دارند.ملاعلی قاری نیز نوشته است: والحاصل ان هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، بل بعض الحفاظ عده متواترا اذ فی روایة احمد انه سمعه من النبی ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلیل لما نوزع ایام خلافته، ..؛ حاصل اینکه این حدیث صحیح است و برخی از حافظان (صطلاح حافظ در بین اهلسنت بر حدیث شناش خبره اطلاق میشود.) این حدیث را متواتر میدانند و احمد بن حنبل آن را از ۳۰ نفر از اصحاب ذکر نموده است... ۸.۲ - خطبه غدیر در منابع شیعهشیخ صدوق مینویسد: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ اَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ اَبِی الْخَطَّابِ وَ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ جَمِیعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَان... عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ اَبِی الطُّفَیْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ حُذَیْفَةَ بْنِ اُسَیْدٍ الْغِفَارِیِّ قَالَ: لَمَّا رَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ صمِنْ حِجَّةِ الْوَدَاعِ وَ نَحْنُ مَعَهُ اَقْبَلَ حَتَّی انْتَهَی اِلَی الْجُحْفَةِ فَاَمَرَ اَصْحَابَهُ بِالنُّزُولِ فَنَزَلَ الْقَوْمُ مَنَازِلَهُمْ ثُمَ نُودِیَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّی بِاَصْحَابِهِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ اِلَیْهِمْ فَقَالَ لَهُمْ اِنَّهُ قَدْ نَبَّاَنِی اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ اَنِّی مَیِّتٌ وَ اَنَّکُمْ مَیِّتُونَ وَ کَاَنِّی قَدْ دُعِیتُ فَاَجَبْتُ وَ اَنِّی مَسْئُولٌ عَمَّا اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَیْکُمْ وَ عَمَّا خَلَّفْتُ فِیکُمْ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ وَ اَنَّکُمْ مَسْئُولُونَ فَمَا اَنْتُمْ قَائِلُونَ لِرَبِّکُمْ قَالُوا نَقُولُ قَدْ بَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ وَ جَاهَدْتَ فَجَزَاکَ اللَّهُ عَنَّا اَفْضَلَ الْجَزَاءِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ اَ لَسْتُمْ تَشْهَدُونَ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَ اَنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ اَنَّ النَّارَ حَقٌّ وَ اَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ فَقَالُوا نَشْهَدُ بِذَلِکَ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَی مَا یَقُولُونَ اَلَا وَ اِنِّی اُشْهِدُکُمْ اَنِّی اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ مَوْلَایَ وَ اَنَا مَوْلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ اَنَا اَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ فَهَلْ تُقِرُّونَ لِی بِذَلِکَ وَ تَشْهَدُونَ لِی بِهِ فَقَالُوا نَعَمْ نَشْهَدُ لَکَ بِذَلِکَ فَقَالَ اَلَا مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَاِنَّ عَلِیّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا ثُمَّ اَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ ع فَرَفَعَهَا مَعَ یَدِهِ حَتَّی بَدَتْ آبَاطُهُمَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ اَلَا وَ اِنِّی فَرَطُکُمْ وَ اَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ حَوْضِی غَداً وَ هُوَ حَوْضٌ عَرْضُهُ مَا بَیْنَ بُصْرَی وَ صَنْعَاءَ فِیهِ اَقْدَاحٌ مِنْ فِضَّةٍ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ اَلَا وَ اِنِّی سَائِلُکُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ فِیمَا اَشْهَدْتُ اللَّهَ بِهِ عَلَیْکُمْ فِی یَوْمِکُمْ هَذَا اِذَا وَرَدْتُمْ عَلَیَّ حَوْضِی وَ مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَیْنِ مِنْ بَعْدِی فَانْظُرُوا کَیْفَ تَکُونُونَ خَلَفْتُمُونِی فِیهِمَا حِینَ تَلْقَوْنِی قَالُوا وَ مَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ اَمَّا الثَّقَلُ الْاَکْبَرُ فَکِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَبَبٌ مَمْدُودٌ مِنَ اللَّهِ وَ مِنِّی فِی اَیْدِیکُمْ طَرَفُهُ بِیَدِ اللَّهِ وَ الطَّرَفُ الْآخَرُ بِاَیْدِیکُمْ فِیهِ عِلْمُ مَا مَضَی وَ مَا بَقِیَ اِلَی اَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ وَ اَمَّا الثَّقَلُ الْاَصْغَرُ فَهُوَ حَلِیفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ ع وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ قَالَ مَعْرُوفُ بْنُ خَرَّبُوذَ فَعَرَضْتُ هَذَا الْکَلَامَ عَلَی اَبِی جَعْفَرٍ فَقَالَ صَدَقَ اَبُو الطُّفَیْلِ رَحِمَهُ اللَّهُ هَذَا الْکَلَامُ وَجَدْنَاهُ فِی کِتَابِ عَلِیٍّ وَ عَرَفْنَاهُ. بررسی سند روایت: ۱ـ محمد بن ابیعمیر: در سند این روایت محمد بن ابیعمیر وجود دارد. این راوی از اصحاب اجماع است و زمانی یکی از اصحاب اجماع در سند وجود داشته باشد سند از اصحاب اجماع تا معصوم دیگر بررسی نمیشود. در رجال کشی امده است: اجمع اصحابنا علی تصحیح ما یصح عن هؤلاء وتصدیقهم واقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخردون الستة نفر الذین ذکرناهم فی اصحاب ابی عبدالله علیه السلام، منهم یونس بن عبدالرحمن، وصفوان بن یحیی بیاع السابری، ومحمد بن ابی عمیر، وعبدالله بن المغیرة، والحسن بن محبوب، واحمد بن محمدبن ابی نصر. مرحوم میرداماد نیز مینویسد: قد اورد ابو عمرو الکشی فی کتابه الذی هو احد اصول الیها استناد الاصحاب وعلیها تعویلهم فی رجال الحدیث جماعة اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصح عنهم والاقرار لهم بالفقه والفضل والضبط والثقة وان کانت روایتهم بارسال او رفع او عمن یسمونه وهو لیس بمعروف الحال ولمة منهم فی انفسهم فاسدو العقیدة غیر مستقیمی المذهب. (همانا کشی اورده است در کتابش که یکی از اصولی است که بهش استناد میکنند اصحاب: شیعه امامیه بر تصحیح ما یصح از اصحاب اجماع اتفاق نظر داشته و به فقه، فضل، ضبط و ثقه آنان اذعان دارند. اگرچه روایتشان همراه با ارسال، رفع، یا نقل شده از کسانی باشد که آنان نامشان را بردهاند، هر چند برای ما هویتشان روشن نباشد، یا کسانی باشند که دارای فساد عقیده و دچار انحراف مذهبی باشند.) ۲ـ عبدالله بن سنان ایشان نیز از روات مورد اطمینان هستند، نجاشی اورده است: ۵۵۸- عبدالله بن سنان بن طریف... ثقة، من اصحابنا، جلیل، لا یطعن علیه فی شیء؛ عبدالله بن سنان مورد اعتماد از اصحاب شیعه و جلیل و هیچ طعنی بر او وارد نیست. ۳ـ معروف بن خربوذ خود جناب معروف بن خربوذ از «اصحاب اجماع» میباشد و شیعه بر پذیرفتن احادیث اینها اجماع دارد. از جمله عالمان بزرگ شیعه که ایشان را ثقه میداند: مرحوم کشی (نقل ابو عمرو الکشّیّ الاتفاق علی ستة نفر من اصحاب الصادقین - علیهما السّلام-، وعبّر عنهم بالفقهاء، والهدف من تسمیتهم دون غیرهم، هو تبیین انّ الاَحادیث الفقهیة تنتهی الیهم غالباً، فکان الفقه الاِمامی ماخوذ منهم، وهوَلاء الستة هم: ۱ـ زرارة بن اعین ۲ـ معروف بن خرّبوذ ۳ ـ ابو بصیر الاَسدی ۴ـ بُرید بن معاویة العجلی ۵ـ الفضیْل بن یسار ۶ـ محمد بن مسلم الطائفی.) و آیتالله نمازی شاهرودی(معروف بن خربوذ از اصحاب امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیهم السلام. ثقه. از کسانی که شیعه بر تصحیح انچه از انها با سند صحیح نقل شده است اجماع دارند. کشی روایاتی د مدح اورده است و علامه مامقانی نقل کرده است و به اخبار ذم او بهترین جواب را داده است. [۱۴۸]
مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۷، ص۴۵۳.
) هستند.۴ـ ابیطفیل عامر بن واثله در همین روایت امام باقر وی را توثیق نموده است که بهترین دلیل بر درستی این راوی است. ۸.۳ - خطبه غدیر در منابع اهلسنتطبرانی مینویسد: حدثنا محمد بن عبدالله الحضرمی وَزَکَرِیَّا بن یحیی السَّاجیُّ قَالا ثنا نَصْرُ بن عبد الرحمن الْوَشَّاءُ ح وَحَدَّثَنَا اَحْمَدُ بن الْقَاسِمِ بن مُسَاوِرٍ الْجَوْهَرِیُّ ثنا سَعِیدُ بن سُلَیْمَانَ الْوَاسِطِیُّ قَالا ثنا زَیْدُ بن الْحَسَنِ الاَنْمَاطِیُّ ثنا مَعْرُوفُ بن خَرَّبُوذَ عن ابی الطُّفَیْلِ عن حُذَیْفَةَ بن اُسَیْدٍ الْغِفَارِیِّ قال لَمَّا صَدَرَ رسول اللَّهِ صلی اللَّهُ علیه وسلم من حَجَّةِ الْوَدَاعِ نهی اَصْحَابَهُ عن شَجَرَاتٍ بِالْبَطْحَاءِ مُتَقَارِبَاتٍ اَنْ یَنْزِلُوا تَحْتَهُنَّ ثُمَّ بَعَثَ اِلَیْهِنَّ فَقُمَّ ما تَحْتَهُنَّ مِنَ الشَّوْکِ وَعَمَدَ اِلَیْهِنَّ فَصَلَّی تَحْتَهُنَّ ثُمَّ قام فقال یا اَیُّهَا الناس انی قد نَبَّاَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ اَنَّهُ لم یُعَمَّرْ نَبِیٌّ اِلا نِصْفَ عُمْرِ الذی یَلِیهِ من قَبْلِهِ وَاِنِّی لاظن اَنِّی یُوشِکُ اَنْ ادعی فَاُجِیبَ وَاِنِّی مسؤول وَاِنَّکُمْ مسئولون فَمَاذَا اَنْتُمْ قَائِلُونَ قالوا نَشْهَدُ اَنَّکَ قد بَلَّغْتَ وجهدت [ وجاهدت] وَنَصَحْتَ فَجَزَاکَ اللَّهُ خَیْرًا فقال اَلَیْسَ تَشْهَدُونَ ان لا اِلَهَ اِلا اللَّهُ وَاَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ وَاَنَّ جَنَّتَهُ حَقٌّ وَنَارَهُ حَقٌّ وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَاَنَّ الْبَعْثَ بَعْدَ الْمَوْتِ حَقٌّ وَاَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَاَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ من فی الْقُبُورِ قالوا بَلَی نَشْهَدُ بِذَلِکَ قال اللَّهُمَّ اشهد ثُمَّ قال اَیُّهَا الناس اِنَّ اللَّهَ مَوْلایَ وانا مولی الْمُؤْمِنِینَ وانا اَوْلَی بِهِمْ من اَنْفُسِهِمْ فَمَنْ کنت مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ یَعْنِی عَلِیًّا اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاهُ وَعَادِ من عَادَاهُ ثُمَّ قال یا اَیُّهَا الناس انی فَرَطُکُمْ وَاِنَّکُمْ وارِدُونَ عَلَیَّ الْحَوْضَ حَوْضٌ اَعْرَضُ ما بین بُصْرَی وَصَنْعَاءَ فیه عَدَدُ النُّجُومِ قد حان من فِضَّةٍ وَاِنِّی سَائِلُکُمْ حین تَرِدُونَ عَلَیَّ عَنِ الثَّقَلَیْنِ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِی فِیهِمَا الثَّقَلُ الاَکْبَرُ کِتَابُ اللَّهِ (عزّوجلّ) سَبَبٌ طرفة بِیَدِ اللَّهِ وطرفة بِاَیْدِیکُمْ فَاسْتَمْسِکُوا بِهِ لا تَضِلُّوا وَلا تَبَدَّلُوا وَعِتْرَتِی اَهْلُ بَیْتِی فانه نَبَّاَنِیَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ اَنَّهُمَا لَنْ یَنْقَضِیَا حتی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ۹ - اثبات امامت حضرت علی از طریق خطبه غدیردر خطبه غدیر و همچنین حدیث شریف غدیر که جزئی از این خطبه است قرائن داخلی و خارجی زیادی وجود دارد که میتوان از آنها امامت حضرت علی را اثبات نمود. به برخی از آن دلایل اشاره میکنیم و سایر ادله در فصل پاسخ به شبهات ذکر میشود. ۹.۱ - اولویت پیامبر بر همهفقال ایها الناس من اولی الناس بالمومنین من انفسهم قالوا الله و رسوله اعلم قال: ان الله مولای و انا مولی المومنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه. [۱۵۰]
طهرانی، سید محمدحسین، امام شناسی، ج۷، ص۲۸۱.
در ابتدا پیامبر مقام اولویت و برتری خودش را به اصحاب تذکر میدهد، و بعد به ولایت علی بن ابیطالب اشاره میکند. پس معنای عبارت: «من کنت مولاه» نیز باید همان اولویت و سرپرستی باشد. ۹.۲ - تکبیر گفتن رسولاللهابراهیم جوینی نقل کرده است حضرت محمد بعد از معرفی علی بن ابی طالب فرمودند: الله اکبر علی تمام نبوتی و تمام دین الله بولایة علی بعدی [۱۵۱]
طهرانی، سید محمدحسین، امام شناسی، ص۱، ج۷۴، ح۴۰
پیامبر اکرم بعد از معرفی نمودن علی بن ابیطالب فرمود: الله اکبر بر تمام شدن نعمت و تمام شدن دین به ولایت علی بن ابیطالب. این عبارت مشخص میکند که مراد از حدیث غدیر در کلام رسول الله، همان امامت است. ۹.۳ - مشترک معنوی بودن مولیاگر چه واژه «مولی» معانی مختلفی دارد ولی وضع آن به نحو مشترک معنوی (لفظ دارای یک معنی ولی دارای مصادیق فراوان. مثل انسان) است. یعنی مولی به معنای اولی بالتصرف است. حال بر فرض اینکه مشترک لفظی باشد با توجه به دو شاهد ذیل ضرری به بحث ما نمیزند. شعر اخطل: او مسیحی است و در تعریف از عبدالملک مروان میگوید: فما وجدت فیها قریش لاهلها اعفّ و اوفی من ابیک و امجدا و اوری بزندیه و لو کان غیره غداة اختلاف النّاس اکدی و اصلدا فاصبحت مولاها من النّاس کلّهم و احری قریش ان یجاب و یحمدا ۱- «طائفه قریش برای خلافت کسی را که اهلیّت برای آن را داشته باشد غیر از پدرت (مروان حکم) عفیفتر و کثیر الوفاتر که بهتر حقّ را از موردش بستاند و به اهلش برساند، و عزیزتر و رفیعتر نیافتند. ۲- او با هر دو آتش گیرانهای که در دست داشت آتش را از اعماق بیرون آورد، و اگر هر آینه غیر از او کسی دیگر خلیفه میشد دوران اختلاف مردم به محرومیّتهای بیشتر و آوازههای بدون محتوی منجرّ میشد. ۳- و اینک تو (عبدالملک بن مروان) در حالی هستی که مولا و سیّد و پیشوای خلافتی برای جمیع مردمان! و سزاوارترین فرد از افراد قریش میباشی که به ندای تو لبّیک میگویند، و تو را مورد تمجید و تحسین و تحمید قرار میدهند»! و علی ایّ حال به لفظ مولی، سیّد و اولی خواست [۱۵۲]
رازی، ابوالفتوح، تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۲، ص۱۹۸.
همانگونه که ملاحضه نمودید: اخطل از استعمال واژه «مولی» برای عبدالملک معنای «سزاوارترین» را فهمیده است که نشان میدهد کلمه «مولی» به معنای اولی بالتصرف و حاکم به کار میرود. شعر عمرو بن عاص: معاویه به عمر بن عاص نامه مینویسد و بر علیه امیرالمؤمنین و حمایت از خودش او را از محلّ اقامهاش در فلسطین به سوی خود در شام دعوت میکند، او در جواب، قصیدهای مفصّل در مقام و منزلت و امارت و امامت امیرالمؤمنین میگوید، و آن را برای معاویه میفرستد، و میخواهد بفهماند که تو مرا برای یاری خودت با چنین شخصیّتی مواجه میکنی! و نتیجه و بهره من از این دعوت باید چیز بزرگ و با ارزشی باشد نه چیز کوچک و کماهمّیّت. و از جمله ابیات این قصیده که شاهد بر مقام ماست این ابیات است: و کم قد سمعنا من المصطفی وصایا مخصّصة فی علیّ و فی یوم خمّ رقی منبرا و بلّغ و الصّحب لم ترحل فامنحه امرة المؤمنین من الله مستخلف المنحل و فی کفّه کفّه معلنا ینادی بامر العزیز العلیّ و قال: فمن کنت مولی له علیّ له الیوم نعم الولیّ [۱۵۳]
جزائری، سیّد نعمت الله، انوار نعمانیّه، ص۳۸-۳۹.
۱. «و چه بسیار سفارشها و وصیّتهائی را که درباره علیّ بن ابیطالب که اختصاص به او داشت ما از مصطفی شنیدیم. ۲- و در روز غدیر خمّ پیامبر بر منبر بالا رفت و تبلیغ علی را نمود در حالی که اصحاب آن حضرت کوچ نکرده بودند. ۳- و مقام امارت و ریاست مؤمنان را به او عطا نمود، از طرف خداوندی که قراردهنده جانشین است، و آن خداوند این مقام امارت را به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) عطا کرد. ۴- و دست علی در دست رسول خدا بود، که به طور اعلان و آشکارا به امر خداوند عزیز و بلندمرتبه ندا میکرد: ۵- و چنین گفت که: هر کس من مولای او هستم در امروز علیّ بن ابیطالب برای او ولیّ خوب و شایستهای است». جالب است عمرو بن عاص با تمام دشمنی و کینه توزاش با علی بن ابیطالب کلمه «مولی» را به معنای «ولی» میداند و این دلیلی است دیگر بر ظهور کلمه «مولی» در معنای سرپرستی. ۹.۴ - تهنیت شیخینتهنیت شیخین را جمع کثیری علاوه بر علمای شیعه، علمای عامه از ائمه تاریخ و تفسیر و حدیث یا به صورت مسند و با رجال موثق و با سندهای صحیح (که منتهی به ابنعباس و ابوهریره و زید بن ارقم و براء بن عازب) و یا به صورت مرسل نقل نمودهاند. به نقل علامه امینی ابوبکر و عمر هر دو بعد از معرفی شدن حضرت علی در روز غدیر خم این معرفی را تبریک گفتند و سپس با ایشان بیعت کردند. علامه امینی میگوید: ثم طفق القوم یهنئون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وممن هناه فی مقدم الصحابة: الشیخان ابو بکر وعمر کل یقول: بخ بخ لک یا بن ابی طالب اصبحت وامسیت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة، وقال ابن عباس: وجبت والله فی اعناق القوم؛ سپس آن گروه شروع کردند به تهنیت امیرالمؤمنین و از جمله آنان (پیش از دیگران) شیخین (ابوبکر و عمر) بودند که گفتند: به به برای تو ای پسر ابیطالب که صبح و شام را درک نمودی در حالیکه مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن گشتی. نکته مهم: اگر توجیه اهلسنت را بپذیریم و بگوئیم مراد از کلمه «مولی» دوستی و یاری کردن است لازم است بگوییم: عمر و ابوبکر، علی را تا روز غدیر دوست نداشتند و درآن روز تازه محبت به او پیدا کردند.! ! ! ! ! ! ۹.۵ - مساوات حضرت علی و پیامبردر حدیثی امیرالمؤمنین فرمود: وجعت وجعا فاتیت النبی فاقامنی فی مکانه و قام و یصلی و القی علی طرفه ثوبه ثم قال: «قد برئت یابن ابی طالب لاباس علیک ما سالت الله شیئا الا سالتک لک مثله و لا سالت الله شیئا الا اعطانیه غیر انه قیل لی لا نبی بعدک؛ دردی مرا فرا گرفت به محضر پیامبر رفتم و ایشان برای من دعا نموده و فرمود: هرچه از خداوند خواستم، شبیه آن را برای تو طلب نمودم و از خدا چیزی نخواستم مگر اینکه به من عطا کرد. غیر از اینکه بعد از من دیگر پیامبری نیست. مطابق این حدیث علی بن ابیطالب غیر از نبوت در باقی امور مثل پیامبر میباشد یکی از شئون رسولالله رهبری و حاکمیت ایشان بود، پس سخن پیامبر در حدیث غدیر نیز به معنای سرپرست است نه دوست، زیرا: یکی از مقامات پیامبر سرپرستی است پس علی نیز طبق این حدیث در این ویژگی با رسولالله مساوی است. ۹.۶ - برخورد برخی اصحاب و ابلیسبا توجه به قرائن ذیل که حکایت از برخورد برخی از اصحاب رسولالله و ابلیس بعد از معرفی شدن حضرت علی میکند، نتیجه میگیریم اینان از حدیث غدیر امامت و ولایت و رهبری حضرت علی را فهمیدهاند. که این خود قرینه ی دیگری در اثبات امامت از حدیث غدیر است. الف) برخورد منافقین: ... فَقَالَ الشُّکَّاکُ وَ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ زَیْغٌ نَبْرَاُ اِلَی اللَّهِ مِنْ مَقَالَةٍ لَیْسَ بِحَتْمٍ وَ لَا نَرْضَی اَنْ َیکُونَ عَلِیّاً وَزِیرُهُ هَذِهِ مِنْهُ عَصَبِیَّة... (بدین عبارت نیز نقل شده است: وَ هُمْ یَقُولُونَ وَ اللَّهِ اِنْ کُنَّا اَصْحَابَ کِسْرَی وَ قَیْصَرَ لَکُنَّا فِی الْخَزِّ وَ الْوَشْیِ وَ الدِّیبَاجِ وَ النِّسَاجَاتِ وَ اِنَّا مَعَهُ فِی الْاَخْشَنَیْنِ نَاْکُلُ الْخَشِنَ وَ نَلْبَسُ الْخَشِنَ حَتَّی اِذَا دَنَا مَوْتُهُ وَ فَنِیَتْ اَیَّامُهُ وَ حَضَرَ اَجَلُهُ اَرَادَ اَنْ یُوَلِّیَهَا عَلِیّاً مِنْ بَعْدِهِ اَمَا وَ اللَّهِ لَیَعْلَمَنَّ قَالَ فَمَضَی الْمِقْدَادُ وَ اَخْبَرَ النَّبِیَّ صبِه... )؛ منافقان و آن کسانی که در دلهایشان مرض بود بعد از معرفی کردن حضرت علی گفتند ما به چنین امری راضی نیستیم. ب) سخن فلان و فلان: حَمَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ مِنَ الْمَدِینَةِ اِلَی مَکَّةَ فَلَمَّا انْتَهَیْنَا اِلَی مَسْجِدِ الْغَدِیرِ نَظَرَ اِلَی مَیْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ... ثُمَّ نَظَرَ اِلَی الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ فُسْطَاطِ اَبِی فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَی اَبِی حُذَیْفَةَ وَ اَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ فَلَمَّا اَنْ رَاَوْهُ رَافِعاً یَدَهُ قَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ انْظُرُوا اِلَی عَیْنَیْهِ تَدُورَانِ کَاَنَّهُمَا عَیْنَا مَجْنُونٍ فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع بِهَذِهِ الْآیَةِ (وَ اِنْ یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِاَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ اِنَّهُ لَمَجْنُونٌ وَ ما هُوَ اِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ). حضرت صادق روزی در مسجد غدیر بودند، بعد از اینکه اطراف خود را نگاهی کرد.... گفت: ابیفلان و فلان (عمر و ابیبکر) و سالم و ابیعبیده جراح گفتند: نگاه کنید این مرد (رسول الله) مثل دیوانگان چشمانش را میچرخاند، پس خداوند آیه: (وان یکاد....) را نازل نمود. د) سخن معاویه: فلمّا سمع ذلک معاویة بن ابی سفیان، اتّکا علی مغیرة بن شعبة و قام و هو یقول: لا نقرّ لعلیّ بولایة، و لا نصدّق محمّدا فی مقالة. فانزل اللّه علی نبیّه محمّد: (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی• وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی• ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهْلِهِ یَتَمَطَّی• اَوْلی لَکَ فَاَوْلی) تهدّدا من اللّه تعالی و انتهارا، فقالوا: اللّهمّ نعم [۱۶۰]
بحرانی، عبدالله، عوالم، ص۹۶.
(ابنشهر آشوب نیز مینویسد: الباقر علیه السلام، قال: قام ابن هند و تمطّی و خرج مغضبا واضعا یمینه علی عبد اللّه بن قیس الاشعریّ، و یساره علی مغیرة بن شعبة، و هو یقول: و اللّه لا نصدّق محمّدا علی مقالته، و لا نقرّ علیّا بولایته، فنزل: (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی)، فهمّ به رسول اللّه ان یردّه فیقتله. فقال له جبرئیل علیه السلام: لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ فسکت عنه رسول اللّه. [۱۶۱]
بحرانی، عبدالله، عوالم، ص۱۲۵.
)معاویه به مغیره بن شعبه گفت: به ولایت علی اقرار مکن و محمد را تصدیق نکن پس آیات: (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّی• وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلَّی• ثُمَّ ذَهَبَ اِلی اَهْلِهِ یَتَمَطَّی• اَوْلی لَکَ فَاَوْلی) نازل شد.... ه) سخن ابلیس: ابلیس به بقیه شیاطین گفت: آن کسانی که اطراف رسول الله هستند، به من قول دادند که به سخن او گوش نداده و دست از بیعت با علی بردارند.(فَجَاءَتِ الْاَبَالِسَةُ اِلَی اِبْلِیسَ الْاَکْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَی رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ اِبْلِیسُ مَا لَکُمْ فَقَالُوا اِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْیَوْمَ عُقْدَةً لَا یَحُلُّهَا شَیْءٌ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ اِبْلِیسُ کَلَّا اِنَّ الَّذِینَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِی فِیهِ عِدَةً لَنْ یُخْلِفُونِی فَاَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی رَسُولِهِ (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ) الْآیَةَ.) ۹.۷ - اثبات امامت از حدیث غدیر در نقل سلمانحضرت سلمان فارسی؛ امد نزد امیرالمؤمنان و فرمودند: اولین کسی که با ابوبکر بیعت کرد یک پیرمردی بود، امیرالمؤمنین فرمودند: تو اونو میشناسی؟ حضرت سلمان محمدی؛ فرمودند: خیر. امیرالمؤمنین فرمودند: اون ابلیس بود. رسول خدا به من خبر داد که شیطان و سران اصحابش به دلیل این که رسول خدا در روز غدیر خم مرا به امر خداوند عزّ و جلّ، به امامت و خلافت بر مردم و برای مردم نصب کرد نگران بودند. آنها ناراحت بودند که پیامبر به مردم خبر داد: من نسبت به آنها از خود آنها سزاوارترم و به آنها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند و همه سران ابلیس گرد او آمدند و گفتند: همانا این امّت، مورد رحمت الهی و از هر گناهی معصوم است. نه تو و نه ما قادر به نفوذ درمیان آنها نیستیم. (عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ اِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ الْیَمَانِیِّ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ الْهِلَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَقُولُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صوَ صَنَعَ النَّاسُ مَا صَنَعُوا وَ خَاصَمَ اَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ وَ اَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ الْاَنْصَارَ فَخَصَمُوهُمْ بِحُجَّةِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) قَالُوا یَا مَعْشَرَ الْاَنْصَارِ قُرَیْشٌ اَحَقُّ بِالْاَمْرِ مِنْکُمْ لِاَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صمِنْ قُرَیْشٍ وَ الْمُهَاجِرِینَ مِنْهُمْ اِنَّ اللَّهَ تَعَالَی بَدَاَ بِهِمْ فِی کِتَابِهِ وَ فَضَّلَهُمْ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص- الْاَئِمَّةُ مِنْ قُرَیْشٍ قَالَ سَلْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَاَتَیْتُ عَلِیّاً ع وَ هُوَ یُغَسِّلُ رَسُولَ اللَّهِ صفَاَخْبَرْتُهُ بِمَا صَنَعَ النَّاسُ وَ قُلْتُ اِنَّ اَبَا بَکْرٍ السَّاعَةَ عَلَی مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صوَ اللَّهِ مَا یَرْضَی اَنْ یُبَایِعُوهُ بِیَدٍ وَاحِدَةٍ اِنَّهُمْ لَیُبَایِعُونَهُ بِیَدَیْهِ جَمِیعاً بِیَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ فَقَالَ لِی یَا سَلْمَانُ هَلْ تَدْرِی مَنْ اَوَّلُ مَنْ بَایَعَهُ عَلَی مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صقُلْتُ لَا اَدْرِی اِلَّا اَنِّی رَاَیْتُ فِی ظُلَّةِ بَنِی سَاعِدَةَ حِینَ خَصَمَتِ الْاَنْصَارُ وَ کَانَ اَوَّلَ مَنْ بَایَعَهُ بَشِیرُ بْنُ سَعْدٍ وَ اَبُو عُبَیْدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ ثُمَّ عُمَرُ ثُمَّ سَالِمٌ قَالَ لَسْتُ اَسْاَلُکَ عَنْ هَذَا وَ لَکِنْ تَدْرِی اَوَّلَ مَنْ بَایَعَهُ حِینَ صَعِدَ عَلَی مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صقُلْتُ لَا وَ لَکِنِّی رَاَیْتُ شَیْخاً کَبِیراً مُتَوَکِّئاً عَلَی عَصَاهُ بَیْنَ عَیْنَیْهِ سَجَّادَةٌ شَدِیدُ التَّشْمِیرِ صَعِدَ اِلَیْهِ اَوَّلَ مَنْ صَعِدَ وَ هُوَ یَبْکِی وَ یَقُولُ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُمِتْنِی مِنَ الدُّنْیَا حَتَّی رَاَیْتُکَ فِی هَذَا الْمَکَانِ ابْسُطْ یَدَکَ فَبَسَطَ یَدَهُ فَبَایَعَهُ ثُمَّ نَزَلَ فَخَرَجَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع هَلْ تَدْرِی مَنْ هُوَ قُلْتُ لَا وَ لَقَدْ سَاءَتْنِی مَقَالَتُهُ کَاَنَّهُ شَامِتٌ بِمَوْتِ النَّبِیِّ صفَقَالَ ذَاکَ اِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ اخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صاَنَّ اِبْلِیسَ وَ رُؤَسَاءَ اَصْحَابِهِ شَهِدُوا نَصْبَ رَسُولِ اللَّهِ صاِیَّایَ لِلنَّاسِ بِغَدِیرِ خُمٍّ بِاَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَخْبَرَهُمْ اَنِّی اَوْلَی بِهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَمَرَهُمْ اَنْ یُبَلِّغَ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فاَقْبَلَ اِلَی اِبْلِیسَ اَبَالِسَتُهُ وَ مَرَدَةُ اَصْحَابِهِ فَقَالُوا اِنَّ هَذِهِ اُمَّةٌ مَرْحُومَةٌ وَ مَعْصُومَةٌ وَ مَا لَکَ وَ لَا لَنَا عَلَیْهِمْ سَبِیلٌ قَدْ اُعْلِمُوا اِمَامَهُمْ وَ مَفْزَعَهُمْ بَعْدَ نَبِیِّهِمْ فَانْطَلَقَ اِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ کَئِیباً حَزِیناً وَ اَخْبَرَنِی رَسُولُ اللَّهِ صاَنَّهُ لَوْ قُبِضَ اَنَّ النَّاسَ یُبَایِعُونَ اَبَا بَکْرٍ فِی ظُلَّةِ بَنِی سَاعِدَةَ بَعْدَ مَا یَخْتَصِمُونَ ثُمَّ یَاْتُونَ الْمَسْجِدَ فَیَکُونُ اَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُهُ عَلَی مِنْبَرِی اِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِی صُورَةِ رَجُلٍ شَیْخٍ مُشَمِّرٍ یَقُولُ کَذَا وَ کَذَا ثُمَّ یَخْرُجُ فَیَجْمَعُ شَیَاطِینَهُ وَ اَبَالِسَتَهُ فَیَنْخُرُ وَ یَکْسَعُ وَ یَقُولُ کَلَّا زَعَمْتُمْ اَنْ لَیْسَ لِی عَلَیْهِمْ سَبِیلٌ فَکَیْفَ رَاَیْتُمْ مَا صَنَعْتُ بِهِمْ حَتَّی تَرَکُوا اَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ طَاعَتَهُ وَ مَا اَمَرَهُمْ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)). ۹.۸ - ظهور ملائکه در آسمان غدیردر آن لحظات عدهای از ملائکه از آسمان دیده شدند که بر مردم مشرف شده و ندا میکنند: . . وَ الْمَلَائِکَةَ مِنْهَا مُطَّلِعِینَ تُنَادِیکُمْ: هَذَا وَلِیُّ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ، وَ اِلَّا حَلَّ بِکُمْ عَذَابُ اللَّهِ فَاحْذَرُوه [۱۶۳]
امام حسن عسکری، التفسیر المنسوب الی الامام الحسن العسکری علیه السلام، ص۶۳۲.
؛ این ولی خدا است، پیرو او باشید؛ و گرنه عذاب خدا بر شما نازل میشود، پس از آن بر حذر باشید. ۹.۹ - پاسخ پیامبر به سوالات درباره ولایتدر مکان غدیر خم چند سوال از سوی مومنین و نیز منافقین پرسیده شد، که بر روشنگری غدیر افزود. سلمان فارسی از میان جمعیت صدا زد: یا رسولالله، این ولایت که برای علی اعلام نمودی مثل کدام ولایت است؟ پیامبر فرمود: مثل ولایت من است هرکس من نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر بودهام علی نسبت به او از خودش صاحب اختیارتر است. (فقام سلمان فقال: یا رسول اللّه! ولاء ولاءکما ذا؟ فقال: ولاء کولایتی من کنت اولی به من نفسه فعلیّ اولی به من نفسه.... ) یک نفر دیگر پرسید: منظور دقیق شما از «من کنت مولاه..» چه بود؟ پیامبر فرمود: خداوند مولای من است و از خودم بر من صاحب اختیارتر است، و در برابر خدا مرا برای خویش صاحب اختیاری نیست. سپس من مولای مومنین هستم و بر خودشان صاحب اختیارم. اکنون هرکه من مولای اویم علی مولی اوست. ابوهیثم بن تیهان که در جنگ بدر حضور داشت میگوید: قل للزبیر و قل لطلحة اننا نحن الذین شعارنا الانصار نحن الذین رات قریش فعلنا یوم القلیب اولئک الک کنا شعار نبینا و دثاره یفدیه منا الروح و الابصار ان الوصی امامنا و ولینا برح الخفاء و باحت الاسرار ۱۰ - سؤالات شیعه از مخالفان غدیراز جمله امور مهم در مباحث عقیدتی هجمه به مبانی مخالفین است، چون هرچه شیعه در مقام پاسخ به شبهات برآید، باز یک گام بعد از شبههافکنان قرار میگیرد. به همین علت چند سؤال از پیروان مکتب «حسبنا کتاب الله» داریم و در ادامه به بررسی شبهات میپردازیم. ۱۰.۱ - تعداد بیعتکنندگان۱. ماوردی (متوفای ۴۵۰ق) به تعداد بیعت کنندگان با ابوبکر اشاره کرده و مینویسد: وقالت طائفة اخری اقل من تنعقد به منهم الامامة خمسة یجتمعون علی عقدها او یعقدها احدهم برضا الاربعة استدلالا بامرین: احدهما ان بیعة ابی بکر رضی الله عنه انعقدت بخمسة اجتمعوا علیها ثم تابعهم الناس فیها وهم عمر بن الخطاب وابو عبیدة بن الجراح واسید بن حضیر وبشر بن سعد وسالم مولی ابی حذیفة رضی الله عنهم... . امام با چند نفر منعقد میشود؟ بین علماء اختلاف است عدهای را نظر بر این است که، همانگونه که خلافت ابوبکر با پنج نفر منعقد شد، برای تعیین امامت وجود پنج نفر کافی است.... حال سؤال این است چگونه با بیعت پنج نفر امامت ابوبکر ثابت است اما با بیعت هزاران نفر، امامت علی ثابت نیست؟!. ۱۰.۲ - مکان خطبه غدیر۲. خودتان نقل کردید پیامبر خطبه خوانده است: جارالله زمخشری مینویسد: قال فی خطبته: من کنت مولاه فعلی مولاه؛ پیامبر در خطبهاش فرمود: من کنت مولاه فعلی مولاه. اسماعیل بن جعفر بن ابیکثیر الانصاری الزرقی میگوید: یحدث حدیث خطبة النبی یوم غدیر خم فحفظت من قوله: ان رسول الله قال «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه؛ خطبه پیامبر در روز عید غدیر را شنیدم و جمله من کنت مولاه را حفظ کردم. حال سؤال این است که آن خطبهای که حدیث غدیر جزئی از آن بوده کجا است. ۱۰.۳ - طرح معیارهای غیر قرآنی۳. چرا در سقیفه بر انتخابی بودن جانشین پیامبر و طرح معیارهای غیر قرآنی برای زمامدار تاکید شد؟ ۱۰.۴ - عدم وجود حضرت علی در بین داوطلبین۴. چرا با وجود حدیث غدیر، اجتماع سقیفه بدون حضور بنیهاشم و با شتاب برگزار گردید و حضرت علی حتی به عنوان داوطلب احتمالی (نه به عنوان صاحب حق و منصوص در غدیر) در صحنه رقابت دعوت نشد؟. ۱۰.۵ - وجود تعصبات مذهبی۵. چرا ابوحنیفه بزرگ اهلسنت به پیروانش گفته است: «. . لَا تُقِرُّوا لَهُمْ بِحَدِیثِ غَدِیرِ خُمٍّ فَیَخْصِمُوکُم؛ به حدیث غدیر اقرار نکنید که مغلوب میشوید». یعنی برای تعصبات مذهبی باید حق را پوشاند؟. ۱۰.۶ - عدم وجود حدیث غدیر در صحیح بخاری۶. چرا بخاری در کتابش به نام «صحیح بخاری» که بزرگترین کتاب حدیثی اهلسنت است هیچ اشارهای به حدیث غدیر نکرده است؟. ۱۰.۷ - تعیین خلیفه توسط ابوبکر۷. شما میگویید پیامبر اکرم خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت. اگر این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند؛ چون کار او باید برای تمام خداجویانی که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد: (لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخربنابراین، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر و موجب ضلالت امّت بود. و همچنین کار عمر که تعیین خلافت را به عهده شورای ششنفره نهاد نیز برخلاف سنت پیامبر و سیره ابوبکربود. و اگر چنانچه بگویید کار ابوبکر و عمر به صلاح امّت بود، پس باید ملتزم باشید که کار رسول اکرم صحیح نبوده است. ۱۰.۸ - یاری طلبیدن حضرت علی۸. اگر حدیث غدیر فقط دلالت بر دوست داشتن حضرت علی دارد، چرا ایشان بعد از غصب خلافت به سراغ مهاجر و انصار رفت و از آنان طلب یاری نمود. ۱۰.۹ - عدم بیعت عایشه و برخی صحابه با حضرت علی۹. مگر نه اینکه شما بیعت و اطاعت از خلیفه پیغمبر را واجب میدانید حتی اگر معاویه باشد؛ و زمانی که غاصبان به خانه وحی هجوم بردند و باعث شهادت حضرت صدیقه کبری شدند و آقا امیرالمومنین را با ریسمان به مسجد کشیدند به جهت اینکه با خلیفه بیعت نکرده؛ حال چگونه است که وقتی آقا علی بن ابیطالب بعد از ۲۵ سال به حق غصب شده خود میرسد و خلیفه میشود افرادی همچون عایشه و طلحه و زبیر و امثالهم با خلیفه بیعت که نمیکنند هیچ بلکه به جنگ با او میپردازند؛ خوب چطور است که سرپیچی از فرمان خلیفه پیغمبر حرام است ولی شما به این افراد لقبی مثل امالمومنین و حضرت میدهید و آنها را مقدس و بهشتی میپندارید؛ و یا اینکه اصلا حضرت علی را بعنوان خلیفه پیغمبر قبول ندارید؟ بالاخره کدام کار صحیح است؟ ۱۰.۱۰ - امام زمان حضرت زهرا۱۰. امام زمان حضرت فاطمه زهرا چه کسی بوده است؟ زیرا طبق حدیثی که دارید و داریم هر کس امام زمانش را نشناسد و از دنیا برود به مرگ جاهلی مرده است. ۱۰.۱۱ - خوب یا بد بودن تعیین خلیفه۱۱. یا تعیین خلیفه کار خوبی است یا نه؟ اگر خوب است چرا میگویند پیامبر خلیفه تعیین نکرد؟ اگر بد است چرا ابوبکر و عمر این کار را کردند؟ و اگر تعیین خوب نیست چطور مانند عبدالله بن عمر به پدرش اعتراض کرد؟ (عبدالله در آخرین لحظات زندگی پدرش به او گفت: مردم گمان کردهاند که خلیفه تعیین نمیکنی، همانا اگر برای گله شتران یا گوسفندانت چوپانی تعیین کنی، سپس او گله را رها کند و به جانب تو آید، عمل او را ضایع میدانی، پس نگهبانی مردمان مهمتر است.) [۱۷۲]
بیهقی، ابوبکر، السننن البیهقی، کتاب قتال اهل البغی، باب الاستخلاف، حدیث سوم، ج۸، ص۱۴۹.
۱۰.۱۲ - چگونگی توجیه پیروزی ابوبکر و عمر۱۲. متقی هندی این حدیث را از عمر نقل میکند که گفت: «هیچ امتی پس از پیامبرش با هم اختلاف نکردند مگر این که گروه باطل آنها به گروه حق پیروز شدند.» با توجه به این حدیث اختلاف سقیفه، پیروزی ابوبکر و عمر را چگونه توجیه میکنید؟ (ما اختلفت امه بعد نبیها الا ظهر اهل باطلها علی اهل حقها [۱۷۴]
کنزالعمال، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنه، ج۱، ص۱۸۳، حدیث ۹۲۹.
)۱۰.۱۳ - فلته نامیدن سقیفه۱۳. اگر نحوه بیعتگیری و انتخاب خلیفه در سقیفه صحیح بود، چرا عمر آن را «فلته» (یعنی کار ناگهانی و بدون تدبیر و فکر) نامید؟ ۱۰.۱۴ - خوب یا بد بودن بیعت با مشورت۱۴. اگر بیعت با کسی بدون مشورت جایز است چرا عمر تهدید به قتل کرد و گفت: «اگر بعد از این کسی چنین کاری کند بیعت کننده و بیعت شونده کشته خواهند شد.» و اگر حرام است و موجب مهدور الدم شدن، چرا این حکم را در جریان سقیفه جاری نکرده و جاری نمیدانید؟ ۱۰.۱۵ - فرستادن ابوبکر و عمر به لشکر اسامه۱۵. اگر هدف و نظر پیامبر در مساله خلافت، تعیین ابوبکر یا عمر بود چرا آنان را در نزدیکی رحلتش که قبلا پیش بینی نزدیک شدن رحلتش را نیز فرموده بود، آنان را اعزام به جبهه تحت فرماندهی اسامه نمود و تاکید فراوان هم بر حرکت آن لشکر میفرمود؟ ۱۰.۱۶ - عدم انتخاب ابوبکر و عمر به فرماندهی لشکر اسامه۱۶. عقل میگوید برای فرماندهی لشکر باید تواناترین و مدیرترین و شجاعترین انتخاب شود، چرا پیامبر آنها را فرمانده یک گروه اعزامی برای جهاد قرار نداد؟ و چرا اسامه را فرمانده و آنان را فرمانبر قرار داد و آنها را لایق این فرماندهی ندانست؟ چگونه کسی که برای فرماندهی یک لشکر سزاوار نیست، برای جانشینی پیامبر که مقامی است بسیار بالاتر، لایق باشد؟! ! (تاریخ یعقوبی مینویسد: و کان فی الجیش ابوبکر و عمر... فلما اشتدت علیه۹قال: انفذوا جیش اسامه! فقالها مراراَ و اعتلَّ اربعه عشر یوماً. ص۱۱۳. ابوبکر و عمر داخل در لشکر اسامه بودند (اسامه فرمانده آنان بود). .. زمانی که بیماری پیامبر شدت یافت حضرت فرموند: لشکر اسامه را به حرکت در آورید و یاری کنید. این امر را بارها فرمود و لکن این لشکر چهارده روز معطل ماند) ۱۰.۱۷ - ادعای عدم تعیین جانشین توسط پیامبر۱۷. شما از طرفی، در کتب روایی خود، از رسول اکرم نقل میکنید که فرمود: تمام پیامبران دارای وصی و وارث بودند. (لکلّ نبیّ وصیّ ووارث.) و از قول سلمان فارسی نقل میکنید که از حضرت رسول اکرم پرسید: هر پیامبری برای خود وصی وجانشین داشت، وصی شما کیست؟ (انّ لکلّ نبیّ وصیّاً، فمن وصیّک؟») [۱۸۱]
عسقلاني، ابنحجر، فتح الباری، ج۸، ص۱۱۴.
و از طرف دیگر میگویید پیامبر کسی را به عنوان جانشین معیّن ننمود! ۱۰.۱۸ - عدم قبول فتاوی حضرت علی۱۸. سیوطی روایت نقل میکند که صحابهای که در زمان رسول خدا فتوا میدادند شش نفر بودند که علی در میان ایشان است و ابوبکر نیست! ! ! واخرج عن سهل بن ابی حثمة قال: کان الذین یفتون علی عهد رسول الله صلی الله علیه وسلّم ثلاثة من المهاجرین وثلاثة من الانصار: آن کسانیکه در زمان رسول الله فتوا میدادند عبارتند از: عمر، وعثمان، وعلی، وابی بن کعب، ومعاذ بن جبل، و زید بن ثابت. با توجه به این اعتراف جناب سیوطی، چرا اهلسنت فتاوای حضرت علی را قبول ندارند، و پیرو فتاوای ابابکر هستند. ۱۰.۱۹ - سابقه بیعت برای دوستی۱۹. آیا در طول تاریخ برای اثبات دوست داشتن از مردم «بیعت» گرفته شده است؟ ۱۱ - هجوم دشمنان به واقعه غدیرقبل از ذکر برخی از شبهات مطرح شده در باره غدیر خم به عنوان مقدمه باید گفت: در طول تاریخ این واقعه همواره مورد هجوم دشمنان ولایت قرار گرفته است منتهی در هر عصری با رویکردی متفاوت. علامه کورانی در باره امواج مبارزه با غدیر مینویسد: موج اول: سقیفه و هجوم قریش بر خاندان پیامبر؛ موج دوم: شورش قریش بر ضد اسلام با سردم داری عایشه و طلحه و زبیر؛ موج سوم: فتنه بنیامیه: موجی که باعث شهادت امام علی و امام حسن و تسلط معاویه انجامید؛ موج چهارم: شهات امام حسین و نقشه بنیامیه برای نابودی شیعیان (غدیریان) تا زمان امام باقر؛ موج پنجم: موج منصور دوانیقی و پایه گذاری بنیعباس تا شهادت امام صادق؛ موج ششم: تلاش هارون الرشید و روش منصور و کشتن امام کاظم و امام رضا؛ موج هفتم: فعالیتهای معتصم با نقض تعهدات مامون و ابراز نرمش نسبت به اهلبیت و در نهایت شهادت امام جواد؛ موج هشتم: فعالیت متوکل عباسی و خلفای بعد از او با هدف ریشه کن ساختن و کشتن امامان تا زمان امام عسکری؛ موج نهم: تلاش حزب متوکل و حنبلیان بغداد در شیعه کشی و هجوم به مراسم دینی عاشورا و امتداد این موج تا زمان حکومت سلجوقیان؛ موج دهم: فعالیت سلجوقیان تا یک و نیم قرن؛ موج یازدهم: تلاش صلاح الدین ایوبی و از بین بدن حکومت فاطمیان در مصر و شام و نابود ساختن شیعه؛ موج دوازدهم: تلاشهای پاشا و ممالیک مصر در به قدرت رساندن مذاهب چهار گانه و نابودی شیعه؛ موج سیزدهم: فعالیت ترکهای عثمانی بر ضد شیعه؛ موج چهاردهم: تلاش روس و انگلیس و غربیها بر ضد شیعه؛ موج پانزدهم: فعالیت پیروان جدید ابنتیمیه که احیاگر حزب متوکل هستن؛ ۱۲ - علل مخالفت با واقعه غدیرعوامل متعددی را میتوان برای مخالفت با این واقعه برشمرد که به برخی از آنها اشاره میشود. ۱۲.۱ - دلایل روانشناختیحسد به عنوان مهمترین عامل روانشناختی درباب مخالفان با غدیر مطرح است. ابنعباس میگوید: اما صرف قومنا عنا الامر، فعن حسد،قد والله عرفته وبغی والله علمته بیننا و بین قومنا؛ علت دوری این قوم از ما فقط به خاطر حسادت میباشد. ابوالهیثم بن تیهان در نزد امیرالمومنین گفت: ان حسد قریش ایاک علی وجهین: اما خیارهم فتمنوا ان یکونوا مثلک منافسه فی الملا، وارتفاع الدرجه. واما شرارهم فحسدوک حسدا انغل القلوب و احبط الاعمال. و ذالک انهم راوا علیک نعمه قدمک الیها الخظ، و اخرهم عنها الحرمان، فلم یرضوا ان یلحقوک حتی طلبوا ان یسبقونک فبعدت – والله –علیهم الغایه واسقط المضمار. فلما تقدمتهم بالسبق و عجزوا عن اللحاق بک بلغوا منک ما رایت و کنت والله احق قریش بشکر قریش [۱۸۷]
طبرانی ، سلیمان بن احمد، الاوائل، ج۱، ص۳۱۶
این حسادت مهمترین اثرش تنفر شدید نسبت به اهلبیت رسول الله شد، همانگونه امام سجاد فرمودند: «ما بمکه والمدینه عشرون رجلا یحبنا؛ در مکه و مدینه ۲۰ مرد که محبت ما را داشته باشند پیدا نمیشود.» . عثمان نیز به این عدم محبت اعتراف کرده بود. عثمان به حضرت علی گفت: ما ذنبی اذا لم یحبک قریش، و قد قتلت منهم سبعین رجلا، کان وجوههم سیوف الذهب [۱۸۹]
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۳، ص۲۲۰.
(قرطبی نیز این چنین اعتراف میکند: قال القرطبی: وهذه الوصیة [ حدیث ثقلین ] وهذا التاکید العظیم یقتضی وجوب احترام اهله وابرارهم وتوقیرهم ومحبتهم وجوب الفروض المؤکدة التی لا عذر لاحد فی التخلف عنها هذا مع ما علم من خصوصیتهم بالنبی وبانهم جزء منه فانهم اصوله التی نشا عنها وفروعه التی نشاوا عنه کما قال: ) فاطمة بضعة منی (ومع ذلک فقابل بنو امیة عظیم هذه الحقوق بالمخالفة والعقوق فسفکوا من اهل البیت دماءهم وسبوا نساءهم واسروا صغارهم وخربوا دیارهم وجحدوا شرفهم وفضلهم واستباحوا سبهم ولعنهم فخالفوا المصطفی فی وصیته وقابلوه بنقیض مقصوده وامنیته فواخجلهم اذا وقفوا بین یدیه ویا فضیحتهم یوم یعرضون علیه.) ؛ من چه کنم که قریش تو را دوست ندارند.در طول تاریخ همواره بنیهاشم و به ویژه حضرت علی مورد حسادت قرار گرفته است. و چه نیکو سروده ابنشهفیه: ان یحسدوک علی علاک فانما متسافل الدرجات یحسد من علا انی لاعذر حاسدیک علی الذی اولادک ربک ذوالجلال و فضلا [۱۹۱]
امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۶، ص ۵۴۰.
یعنی: ای علی! اگر بر تو حسد ورزند به خاطر جایگاه والای تو است. انسانهای پست و فرومایه به برجستگان حسد میورزند. عجیب است با اینکه بزرگان اهلسنت محبت اهلبیت پیامبر را قبول دارند، و آنرا لازم میدانند اما در توثیق ناصبیان کوشیدهاند. مثلا: حریز بن عثمان از بزرگترین چهرههای «نصب» است که روزی ۱۴۰ مرتبه امیرالمومنین را لعن مینموده است (.... وقال ابن حبان: کان یلعن علیاً بالغداة سبعین مرة وبالعشیّ سبعین مرة...) [۱۹۲]
عسقلاني، ابنحجر، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۵.
و رسما اعلام کرد که حضرت علی را دوست ندارد (وقال العقیلی: حدثنا محمد بن اسماعیل حدثنا الحسن بن علی الحلوانی حدثنا عمران بن ابان قال سمعت حریز بن عثمان یقول: لا احبه قتل آبائی قتل آبائی یعنی علیاً.) اما احمد بن حنبل و برخی دیگر از بزرگان اهلسنت وی را توثیق کرده و در اخذ روایت به او مراجعه نمودهاند (احمد بن حنبل درباره وی نوشته است: ثقة ثقة ثقة. ) (و در جای دیگر مینوسید: لیس بالشام اثبت من حریز.) (مدینی نیز نوشته است: لم یزل من ادرکناه من اصحابنا یوثقونه. اصحاب ما (اهل سنت) حریز بن عثمان را توثیق کردهاند).)۱۲.۲ - دلایل معرفت شناختیمخالفان غدیر در معرفت شناسی نیز مشکل داشته و دارند، آنان به خاطر عدم فهم درست و صحیح از مساله نبوت و ارتباط نبوت و امامت و مساله خلافت و جانشینی رسول خدا، در صف مخالفان غدیر قرار گرفتهاند. ۱۲.۳ - دلایل جامعه شناختیاز جمله دلایل جامعه شناسی برای مخالفان غدیر میتوان به موارد زیر اشاره نمود: جوان بودن حضرت علی؛ تعصبات قبیلهای؛ مانوس نبودن مساله جانشینی در جامعه عرب. ۱۳ - شبهات مطرح شده در مورد حدیث غدیرشبهات مطرح شده در باره این فضیلت مولی را به سه دسته تقسیم نمود، دسته اول: شبهات سندی (=شبهاتی که ناظر به سند حدیث غدیر است)، دسته دوم: شبهات محتوایی (=شبهاتی که مربوط به متن حدیث غدیر و دلالت آن است) و دسته سوم: شبهاتی که ناظر به نتیجه حاصل از حدیث است که بدانها اشاره میگردد. ۱۳.۱ - شبهات سندیدسته اول از اشکالات به حدیث غدیر، اشکالاتی است که برخی مغرضان به سند این حدیث کردهاند. ۱۳.۱.۱ - ادعای دروغ بودن حدیث غدیرابنتیمیه مینویسد: چنین حدیثی دروغ است.(الوجه الثانی ان هذا الحدیث من الکذب الموضوع باتفاق اهل المعرفة بالموضوعات و هذا یعرفه اهل العلم بالحدیث و المرجع الیهم فی ذلک و لذلک لا یوجد هذا فی شیء من کتب الحدیث التی یرجع الیها اهل العلم بالحدیث. عدهای گفتهاند: «این حدیث تواتر ندارد، و بسیاری از محققین متذکر این حدیث نشدهاند، و این حدیث ساخته شیعیان است، و بر فرضِ صحت، ظهور در ولایت و سرپرستی ندارد. والجواب منع تواتر الخبر فان ذلک من مکابرات الشیعة کیف وقد قدح فی صحته کثیر من اهل الحدیث ولم ینقله المحققون منهم کالبخاری ومسلم والواقدی واکثر من رواه لم یرو المقدمة التی جعلت دلیلا علی ان المراد بالمولی الاولی وبعد صحة الروایة فمؤخر الخبر اعنی قوله اللهم وال من والاه یشعر بان المراد بالمولی هو الناصر والمحب بل مجرد احتمال ذلک کاف فی دفع الاستدلال. ) (و شبیه این عبارت واما من کنت مولاه فعلی مولاه فلا یصح من طریق الثقات اصلا واما سائر الاحادیث التی تتعلق بها الرافضة فموضوعة یعرف ذلک من له ادنی علم بالاخبار ونقلتها. ) (شیخ ابوزهره هم میگوید: «مخالفان شیعه در نسبت این حدیث به پیامبر تشکیک کردهاند. [۲۰۲]
ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیة، ص۴۹.
(احمد امین هم به صف این متعصبین و جاهلان پیوسته، و میگوید: « «غدیر» از گمان شیعه است». [۲۰۳]
احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۳۰۹.
)الدمشقیه یکی دیگر از نویسندگان وهابی نیز برای دروغ نشان دادن این حدیث شریف چنین نوشته است: یستدل علینا الرافضة مرارا وتکرارالرافضة بحدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم والی من والاه وعادی من عاداه)، رغم انه لا یدل لا من قریب ولا من بعید علی ولایة علی کرم الله وجهه علی البشر، لکن حق لنا ان نطالبهم بسند واحد صحیح الی النبی من کتبهم لهذا الحدیث والولایة المزعومة، وبین الحین والاخر بینما ننتظر الرافضة ساضع مصادر باسانیدها مع عللها، واتمنی من الرافضة اذا ارادوا ان یستدلوا ا یستدلوا بحدیث واحد نناقش فی سنده، لا الف حدیث حتی لا نشتت الحوار...؛ شیعه بارها به حدیث غدیر استناد کرده است، اما هنوز نتوانسته است هنوز یک روایت با سند درست از کتابهای خودشان بیاورد که پیامبر در حق علی فرموده باشد: من کنت مولاه فعلی مولاه....... ابتدا پاسخ سخن موهوم ابنتیمیه را ذکر کرده و سپس به نقد شبهه این عالم دیگر وهابی میپردازیم. جواب شبهه ابنتیمیه: ۱ـ ابن تیمیه ناصبی است و توقعی از وی نیست.: همه پژوهشگران میدانند ابنتیمیه از جمله ناصبیهای بزرگ جهان اسلام است، که همین اندیشه او باعث شده است فضایل بسیاری از اهل بیت را انکار کند. دکتور محمود السید صبیح در کتابشان با نام (اخطاء ابن تیمیة فی حق رسول الله صلی الله علیه (وآله) وسلم واهل بیته) در رابطه ابنتیمه مینویسد: «وقد تتبعت کثیراً من اقوال مبتدعة هذا العصر فوجدت اکثر استدلالهم بابن تیمیة، فتتبعت بحول الله وقوته کلام ابن تیمیة فیما یقرب من اربعین الف صفحة او یزید فوجدته قد اخطا اخطاء شنیعة فی حق رسول اللهوهل بیته وصحابته، وانت خبیر ان جناب رسول الله [۱۴۱] وسلم واهل بیته اهم عندنا اجمعین من جناب ابن تیمیة. [۲۰۵]
سیدصبیح، محمود، اخطـاء ابنتیمیة، ۱۴۲۳هـ. ص۶
؛ من کتابهای بسیاری از بدعتگذاران را مطالعه نمودم که اکثر استدلالهای آنان برگرفته از سخنان ابنتیمیه بود، به کمک خداوند بیش از ۴۰ هزار صفحه از سخنان ابنتیمیه را بررسی کردم و در آنها خطاهای زیادی نسبت به رسول الله و اهلبیت ایشان از جانب ابنتیمیه سر زده است.۲ـ تصریح بزرگان اهلسنت به صحت این خبر: اگر چه قبلاً جواب این شبهه داده شد، ولی باز به صورت خلاصه باید بگوییم: امیر صنعانی مینویسد: حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه ۱۵۰ طریق دارد و علامه مقبلی فرمود: اگر حدیث غدیر معلوم نباشد پس چه چیزی در دنیا معلوم است و این حدیث را متواتر میداند. (محمد بن اسماعیل الامیر الصنعانی مینویسد: . . ومن ذلک حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه فان له مائة وخمسین طریقا قال العلامة المقبلی بعد سرد بعض طرق هذا الحدیث ما لفظه فان لم یکن هذا معلوما فما فی الدنیا معلوم وجعل هذا الحدیث فی الفصول من المتواتر لفظا وکذلک حدیث المنزلة. ) جناب حسن سقاف از عالمان پرآوازه اهلسنت مینویسد: .... حدیث ( (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) ) حدیث صحیح متواتر عند اهل السنة والجماعة وقد نصّ علی ذلک حتی النواصب [۲۰۷]
سقاف، حسن، مجموع رسائل السقاف، ج۲، ص۷۳۶.
؛ حدیث «من کنت مولاه» حدیث درست و متواتر است در نزد اهلسنت و جماعت.ابوعیسی ترمذی، [۲۰۸]
ترمذي، محمد بن عيسى، سنن ترمذی، ج۵، ص۶۳۳.
ابوجعفر طحاوی، [۲۰۹]
طحاوي، احمد بن محمد، شرح مشکل الاثار، ج۵، ص۱۹.
ابوبکر خلال، [۲۱۰]
ابوبکر، خلال السنة، ج۲، ص۳۴۸.
عبدالحق اشبیلی معروف به ابنخراط، [۲۱۱]
ابنخراط، الاحکام الشرعیة الکبری، ج۴، ص۳۷۹.
نووی، [۲۱۲]
نووي، ابوزكريا، تهذیب الاسماء، ج۱، ص۳۱۸.
ذهبی، (قلت: جمع (طبری) طرق حدیث غدیر خم فی اربعة اجزاء رایت شطره فبهرنی سعة روایاته وجزمت بوقوع ذلک.) ابنحجر عسقلانی، ( و اما حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» فقد اخرجه الترمذی والنسائی وهو کثیر الطرق جداً وقد استوعبها بن عقدة فی کتاب مفرد وکثیر من اسانیدها صحاح وحسان. و همچنین در کتاب دیگرش راجع به حدیث میگوید: ... اسناده صحیح.... . [۲۱۵]
عسقلانی، اینحجر، المطالب العالیه، ص۱۴۲.
) ملاعلی قاری، (ان هذا حدیث صحیح لا مریة فیه، بل بعض الحفاظ عده متواتراً اذ فی روایة احمد انه سمعه من النبی ثلاثون صحابیا وشهدوا به لعلی لما نوزع ایام خلافته.) احمد بن ابیبکر البوصیری، (عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ- رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ-: " اَنّ النَّبِیَّ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - حَضَرَ الشَّجَرَةَ بِخُمَّ ثُمَّ خَرَجَ آخِذًا بِیَدِ عَلِیٍّ فَقَالَ: اَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ اَنَّ اللَّهَ رَبُّکُمْ؟ قالوا: بَلَی. قَالَ: اَلَسْتُمْ تَشْهَدُونَ اَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ وَاَنَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مَوْلَاکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی. قَالَ: فَمَنْ کَانَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ مَوْلَاهُ فَاِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ وَقَدْ تَرَکْتُ فِیکُمْ مَا اِنْ اَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا کتاب الله سببه بیده وسببه بایدیکم وَاَهْلَ بَیْتِی ". رَوَاهُ اِسْحَاقُ «بسَنَدٍ صَحِیحٍ» وحَدِیثُ غَدِیرَ خُمٍّ اَخْرَجَهُ النَّسَائِیُّ مِنْ رِوَایَةِ اَبِی الطُّفَیْلِ عَنْ زَیْدِ بْنِ اَرْقَمَ وَعَلِیٍّ وَجَمَاعَةٍ مَنَ الصَّحَابَةِ وَفِی هَذَا زِیَادَةٌ لَیْسَتْ هُنَاکَ وَاَصْلُ الْحَدِیثِ اَخْرَجَهُ التِّرْمِذِیُّ اَیْضًا.) البانی وهابی (و للحدیث طرق اخری کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی المجمع و قد ذکرت و خرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام علی اسانیدها بصحة الحدیث یقینا، و الا فهی کثیرة جدا، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان. و جملة القول ان حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه، بل الاول منه متواتر عنه کما ظهر لمن تتبع اسانیده و طرقه، و ما ذکرت منها کفایة. [۲۱۸]
الباني، محمد ناصرالدين، السلسلة الصحیحة، ج۴، ص۲۴۹.
) نیز از عالمان بزرگ سنی هستند که این حدیث را پذیرفته و حکم به صحت آن کردهاند.جواب شبهه الدمشقیه: برای پاسخ به شبهه این وهابی که گفته بود حدیث غدیر با سند صحیح در منابع شیعه وجود ندارد ذکر دو سند کافی است، تا باز مشخص گردد مخالفین غدیر دلیلی بر انکار این واقعه مهم ندارند. سند صحیح اول: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ قَالَ: حَمَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع مِنَ الْمَدِینَةِ اِلَی مَکَّةَ فَلَمَّا انْتَهَیْنَا اِلَی مَسْجِدِ الْغَدِیرِ نَظَرَ اِلَی مَیْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَلِکَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ صحَیْثُ قَالَ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ.. علامه مجلسی در ارزیابی این حدیث مینویسد: الحدیث الثانی: صحیح علی الاظهر؛ این حدیث صحیح است. سند صحیح دوم: اَخْبَرَنَا ابْنُ الصَّلْتِ، قَالَ: اَخْبَرَنَا ابْنُ عُقْدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ مُوسَی، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ. ۱۳.۱.۲ - راوی این حدیث بودن شیعیاندر برخی از شبکههای وهابیت میگویند راوی این حدیث شیعیان هستند و برای ما اهلسنت دیگر حجیت ندارد. جواب: وقتی راوی چنین حدیثی: عایشه، عمر، حسان بن ثابت و... باشند چطور میتوان گفت این روایت را شیعه جعل کرده است. اصلاً مگر امکان دارد شیعیان بتوانند در کتابهای اهلسنت که حدیث غدیر را نقل کردهاند مثل: المسند احمد بن حنبل و... دست ببرند. (برای آشنایی با راویان حدیث غدیر به جلد اول کتاب شریف الغدیر مراجعه فرمایید.) ۱۳.۲ - شبهات محتواییدسته دوم شبهات مطرح شده برای حدیث غدیر، شبهاتی است که به متن و محتوای این حدیث وارده کردهاند که به آنها اشاره میگردد. ۱۳.۲.۱ - غدیر به معنای اجتماع دو امامبرخی شبهه میکنند اگر حدیث غدیر دلالت بر امامت علی داشته باشد لازم است در یک زمان دو امام وجود داشته باشد یکی رسولالله و دیگری علی بن ابیطالب. در جواب این شبهه میگوییم: الف: مساوات علی و رسول اکرم روایات زیادی بر مساوات بین علی و پیامبر اشاره دارد که به چند نمونه از آنها اشاره میشود. بریده بن حصیب از امیرالمومنین شکایت نمود، پیامبر در پاسخش فرمودند: «لاتقع فی علی فانه منی وانا منه (در عبارتی دیگر فرمود: «یا بریده لاتقعن فی علی فانه منی و انا منه و هو ولیکم بعدی. [۲۲۳]
ذهبي، شمس الدين، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.
همچنین فرمود: «علی منی و انا من علی و علی ولی کل مومن بعدی [۲۲۴]
ابنابیشیبه، عبد الله بن محمد، المصنف، ج۷، ص۵۰۴، ح۵۰۸.
) از علی بدگویی نکن، من از علی و علی از من است».رسول خدا در پاسخ سوال برخی از اصحابش فرمود: «انما سالتنی عن الناس و لم تاسالنی عن نفسی [۲۲۵]
میلانی، جواهر الکلام فی معرفه الامامه و الامام، ج۳، ص۳۳۳.
(حضرت درباره خلقت خود و حضرت علی فرمود: «خلقت انا و علی من نور واحد »)(و به جبرئیل فرمود: «یا جبرئیل انه منی و انا منه فقال جبرئیل و انا منکما». [۲۲۸]
هيثمي، نور الدين، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۰.
)؛ شما از بقیه مردم سؤال کنید و از نفس من (= حضرت علی) سؤال نکنید».در داستان سوره توبه فرمودند: «لایودی عنی الا انا او رجل منی؛ [۲۲۹]
نسایی، احمد بن شعيب، سنن نسائی، ج۵، ص۱۲۹، ح۸۴۶۲.
رسالت من را ادا نمیکند جز خودم یا مردی از خودم.»ب) بر اساس روایتهای متعدد و قطعی، امیرالمومنین از ابتدای دعوت پیامبر اکرم دارای ولایت بوده. اما روشن است که دارا بودن ولایت هیچ ملازمهای با اعمال ولایت ندارد. بنابراین امیرالمومنین از ابتدا، در کنار رسولالله و از سوی خدا به مقام واجب الاطاعه بودن و امامت نائل شده است، (لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ دَعَانِی فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ قَالَ لِی یَا عَلِیُّ اَنْتَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی عَلَی اَهْلِی وَ اُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَوْتِی وَلِیُّکَ وَلِیِّی وَ وَلِیِّی وَلِیُّ اللَّهِ وَ عَدُوُّکَ عَدُوِّی وَ عَدُوِّی عَدُوُّ اللَّهِ یَا عَلِیُّ الْمُنْکِرُ لِاِمَامَتِکَ بَعْدِی کَالْمُنْکِرِ لِرِسَالَتِی فِی حَیَاتِی لِاَنَّکَ مِنِّی.) اما با وجود پیامبر اکرم و در عرض ایشان ولایت خویش را اعمال نمیکرده است. و غرض رسول اسلام با معرفی علی بن ابیطالب در غدیر برای بعد از خودش بوده است. همانطور که در پاسخ به وهب بن حمزه فرمودند: «لاتقل هذا، فهو اولی الناس بکم بعدی [۲۳۱]
میلانی، جواهر الکلام فی معرفه الامامه والامام، ج۲، ص۳۱۶.
[۲۳۳]
ابناثير، عزالدین، اسدالغابه، ج۴، ص۶۸۱.
؛ اینگونه سخن مگو، علی بر مردم سزاورتر است از شما نسبت به مردم بعد از من».حدیثی نیز طبرانی نقل کرده است که پاسخ مناسبی در این مقام است: عَنْ وَهْبِ بْنِ حَمْزَةَ، قَالَ: " صَحِبْتُ عَلِیًّا مِنَ الْمَدِینَةِ اِلَی مَکَّةَ فَرَاَیْتُ مِنْهُ بَعْضَ مَا اَکْرَهُ، فَقُلْتُ: لَئِنْ رَجَعْتُ اِلَی رَسُولِ اللَّهِ لاَشْکُوَنَّکَ اِلَیْهِ، فَلَمَّا قَدِمْتُ لَقِیتُ رَسُولَ اللَّهِ فَقُلْتُ: رَاَیْتُ مِنْ عَلِیٍّ کَذَا وَکَذَا، فَقَالَ: «لا تَقُلْ هَذَا فَهُوَ اَوْلَی النَّاسِ بِکُمْ بَعْدِی». . .. پیامبر در پاسخ شکایت برخی از حضرت علی فرمودند: درباره علی اینگونه نگویید، علی بعد از من سرپرست شما میباشد. پاسخ قرآنی: خداوند از زبان حضرت زکریا میگوید: (فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من ال یعقوب؛ و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش) «ولی» در این آیه «ولی بالقوه» مراد است، زیرا حضرت زکریا تقاضای فرزندی کرد که بعد از خودش ولی باشد، نه فرزندی که بر خودش نیز ولی باشد چنان که از جمله (یرثنی) هم فهمیده میشود. [۲۳۶]
جوادی املی، عبدالله، شمیم ولایت، ص۱۷۸.
۱۳.۲.۲ - عدم استشهاد به غدیر در سقیفهبرخی گفته و میگویند اگر غدیر خم حق است، و همه با علی بر سر حاکمیتش بیعت کردهاند، پس چرا کسی در سقیفه از این حق علی دفاع نکرد، و همین عدم دفاع بهترین دلیل است بر اینکه مردم حاضر در عهد حضرت علی ایشان را رهبر و خلیفه بعد از رسولالله نمیدانستند. در جواب میگوییم: همانهایی که در سقیفه بودند، بزرگی و عظمت حضرت علی را اعتراف داشتند. زبیر بن بکار نقل میکند: و انا لنعلم ان ممن سمیت من قریش من لو طلب هذا الامر لم ینازعه فیه احد: علی بن ابی طالب؛ ... زید بن ارقم گفت: ما میدانستیم کسی مثل علی در امر خلافت نیست. همو در عبارتی دیگر مینویسد: ... قال و کان عامه المهاجرین و جل الانصار لا یشکون ان علیا هو صاحب الامر بعد رسول الله .... . وقال بعض ولد ابی لهب بن عبد المطلب بنهاشم شعرا: ماکنت احسب ان الامر منصرف عنهاشم ثم منها عن ابی حسن الیس اول من صلی لقبلتکم و اعلم الناس بالقران و السنن و اقرب الناس عهدا بالنبی و من جبریل عون له فی الغسل و الکفن ما ذا الذی ردهم عنه فتعلمه ها ان ذا غببنا من اعظم الغبن عموم مهاجران و انصار میدانستند که علی صاحب امر بعد از رسول الله است. حال چرا ایشان علی را در این حقش یاری نکردند، دو علت داشته است که شیخ مفید بدان اشاره نموده است. ایشان در پاسخ این سؤال که چرا انصار برای خلافت سعد بن عباده تلاش میکردند مینویسد: علت اینکه اصحاب، علی را یاری نکردند عبارت است از: ۱. طمع رسیدن به خلافت بود چون اگر اعتراف به نص و حدیث غدیر میکردند خود خلافت را به دیگری واگذاشته بودند. ۲. کراهت داشتند که گمراهی خود را اظهار کنند، چون اگر اعتراف به حدیث غدیر میکردند لازم بود بپذیرند معرفی نمودن سعد به عنوان جانشین رسولالله اشتباه بوده است. به همین خاطر اقرار به حق نکردند. باید این نکته را هم مد نظر داشت این اولین مرتبهای نبود که اصحاب بر خلاف سخنان رسولالله عمل مینمودند، تاریخ خود گواه بر این مطلب است. (مصیبت روز پنجشنبه یکی از این موارد است. قال: لما حضر رسول اللّه، و فی البیت رجال فیهم عمر بن الخطاب، قال النبی: «هلم اکتب لکم کتاب لا تضلّوا بعده ابدا»، فقال عمر: «انّ النبی قد غلب علیه الوجع، و عندکم القرآن، حسبنا کتاب اللّه». فاختلف اهل البیت، فاختصموا، منهم من یقول: قرّبوا، یکتب لکم النبی کتابا لن تضلّوا بعده، و منهم یقول ما قال عمر. فلما اکثروا اللغو و الاختلاف عند النبی، قال لهم قرموا. قال عبد اللّه بن مسعود: فکان ابن عباس یقول: «انّ الرزیة کلّ الرزیة ما حال بین رسول اللّه و بین ان یکتب لهم ذلک الکتاب من اختلافهم و لغطهم») اهلسنت چون همه صحابه را عادل میپندارند، و به نوعی برای همه آنان عصمت قائلند، به چنین شبهاتی تمسک جستهاند، و حال آنکه همانگونه که در جای خودش ثابت شده است نمیتوان چننین مبنایی را قبول نمود. ۱۳.۲.۳ - تدین به دین ناقصدر دوره رسالت رسولالله ایشان کمتر موفق شدند احکام فرعی را معرفی کند، تا جایی که احادیث اهلسنت از پیامبر در مورد احکام عملی از ۵۰۰ حدیث تجاوز نمیکند. [۲۴۳]
رشید رضا، محمد، الوحی المحمدی، ج۶، ص۲۱۲.
[۲۴۴]
رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۹.
حال اگر این سخن را به سنی بزنیم، او میگوید شما که قائل هستید دین کامل شد، و این دو با هم تعارض دارند.فخر رازی نیز این شبهه را اینگونه میگوید: ممکن است گفته شود: (الیوم اکملت لکم دینکم) اقتضا میکند که قبل از آن روز معین، دین ناقص بوده، در نتیجه باید ملتزم شویم پیامبر بیشترین قسمت عمر خود را با دین ناقص سپری کرد و تنها مدت کمی دارای دین کامل بوده است. [۲۴۵]
رازي، فخر الدين، تفسیر کبیر، ج۶، ص۱۴۰.
جواب: از نظر شیعه، اکمال دین یک تغییر کیفی در دین است، نه کمی. آیه اکمال ناظر به اکمال دین از نظر فروع نیست بلکه ناظر به تکمیل دین از نظر تضمین پابر جایی آن پس از رحلت پیامبر است. در روز نزول این آیه نیز دین جاودان الهی به صورت رسمی و علنی از وابستگی به شخصیت حقیقی، یعنی پیامبر اکرم که دشمنان به مرگ او دل بسته بودند، خارج شد و به شخصیت حقوقی عصمت تکیه نمود و بدین ترتیب امید دشمنان به یاس تبدیل شد. اگر آیه را بر مبنا و مذاق اهلسنت نیز معنا کنیم، باز هم نمیتوان گفت که قبل از نزول این آیه دین ناقص بوده است. مثلاً اگر طبیبی بیماری را تحت نظر خود داشته باشد و روزانه هماهنگ با مزاج او دارویش را کم یا زیاد کند، نمیگویند که داروی دیروز ناقص بود و امروز کامل شد، بلکه هر روز که دارو میدهد، کامل است. نزول احکام و حکم قرآن هماهنگ با نیازمندیهای جامعه اسلامی آن روز بود. از این رو هیچ گاه دین ناقص نبوده است. اما نسبت به پیامبر اکرم دین ناقص اصلاً معنا ندارد، زیرا تدریج در نزول مربوط به امت است. ۱۳.۲.۴ - دوستی یا سرپرستیبرخی میگویند مراد از واژه «مولی» در حدیث غدیر یعنی علی را دوست بدارید، اینان برای اثبات این ادعا دلایلی اقامه میکنند. به دو دلیلی که آورده شده است اشاره میکنیم: الف) از جمله دلایل آنان تعریف لغوی واژه «مولی» است که به معانی مختلفی آمده است و اختصاص به یک معنای خاص ندارد. ب) ذیل حدیث غدیر بهترین دلیل بر ادعای مطرح شده میباشد، چون پیامبر در آخر حدیث غدیر دوستداران علی بن ابیطالب را دعا نموده است، نه کسانی که که رهبری و حاکمیش را قبول کنند؛ و این خود بهترین شاهد است بر اینکه: مراد از «من کنت مولاه» عیناً مثل: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» میباشد. یعنی پیامبر، مسلمانان را دعوت به محبت و یاری نمودن علی میکند و بس. جواب دلیل دوم: ۱. برخی از بزرگان اهلسنت مانند محبّ الدین طبری شافعی این توجیه را بعید شمردهاند. [۲۴۶]
طبري، محب الدين، الرّیاض النّضره، ج۱۳، ص۱۵۸.
۲. در استشهاد به سیاق، صدر سخن معیار است و زمام ظهور سخن به دست صدر آن است، نه ذیل. تابلو نشان دهنده هدف اصلی کلام صدر آن است و در صدرِ سخن بحث از اشهاد و استشهاد بر «ولایت» و «رهبری» پیامبر اکرم است، زیرا آن حضرت بر اساس ششمین آیه سوره احزاب: (النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم) از مردم اقرار گرفت که نسبت به آنان از خودشان اولی و شایستهتر است. آنگاه فرمود: اگر من اولایم، هرکس ولایت مرا پذیرفته، باید ولایت علی را نیز بپذیرد. [۲۴۷]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایتْ، ص۱۳۴.
پس معنای ذیل حدیث میشود: بار خدایا! هرکس که ولایت او را پذیرفت دوست بدار و هر کس که از ولایت او سرباز کرد او را دشمن دار.جواب دلیل اول: مطابق ادله زیر مراد از «من کنت مولاه» سرپرستی و ولایت است نه دوست داشتن: ۱. الست اولی بکم: در باره اولویت مقام پیامبر بر دیگران خداوند در قرآن مجید میفرمایند: (النَّبِیُّ اَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ اَزْواجُهُ اُمَّهاتُهُمْ وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی به بعض فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ اِلاَّ اَنْ تَفْعَلُوا اِلی اَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُور. پس مراد پیامبر از عبارت «من کنت مولاه» هم چیزی جز اولویت وبرتری نیست. زیرا اگر رسول خدا غیر از معنایی که در مقدمه سخن خود بدان تصریح فرموده، معنای دیگری را اراده کرده بود، فرمایش آن جناب به صورت کلامی در میآمد که رشته ارتباط آن گسیخته باشد. ۲. اللهم وال من والاه: این عبارت حضرت رسول هم ظهور در خلافت حضرت علی بر دیگران دارد؛ زیرا: خاتم انبیاء میداند تمام شدن امر خلافت و ثابت شدن آن به یارانی است که ثابت قدم بمانند، واز طرفی میداند، بسیاری با علی بن ابیطالب دشمن هستند و منتظرند مرگ حضرتش فرا رسد، و دو مرتبه جاهلیت را تقویت کنند و اسلام را از مسیر اصلی منحرف سازند. پیامبر اکرم فرمودند: ان تؤمّروا علیّاً ولا اراکم فاعلین تجدوههادیاً مهدیّاً یاخذ بکم الطریق المستقیم [۲۵۱]
اصبهانی، ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۴.
[۲۵۳]
طبري، محب الدين، الریاض النضرة، ج۱، ص۳۰۲.
اگر علی را امیر خود قرار دهید که فکر نمیکنم این کار را بکنید او را هدایت کننده و هدایت شده مییابید و به صراط مستقیم میرسید. به خاطر همین مطلب است که، رسول مهربانیها مردم را دعوت به موالات ویاری علی و دوری از بغض و کینه او میکند؛ زیرا موالات علی، همان دوستی با خداوند است، و دشمنی با او دشمنی با خداوند است؛ و کسی دارای این منصب نیست مگر اینکه امام در دین باشد. ۳. وقوع ولایت همراه شهادت به توحید و رسالت: پیامبر فرمودند: یا ایها الناس؟ بم تشهدون؟ قالوا: نشهد ان لا اله الا اللّه. قال: ثم مه؟ قالوا: وان محمدا عبده ورسوله. قال: فمن ولیکم؟ قالوا: اللّه ورسوله مولانا. ثم ضرب بیده الی عضد علی فاقامه فقال: من یکن اللّه ورسوله مولاه فان هذا مولاه. پیامبر به مردم فرمودند: به چه چیزی شهادت میدهید همه پاسخ گفتند به یگانگی خدا و اینکه شما رسول خدایی. سپس رسول الله بدیشان گفت ولی شما کیست؟ در پاسخ گفتند خدا و رسولش بهتر میدانند. در این هنگام پیامبر دست علی را بلند نمود و گفت هرکسی مولایش منم پس علی مولای او است. پس نتیجه میگیریم ولایت خداوند و رسول او و موالات با علی به یک معنی بیشتر نیست، که همان ولایت و سرپرستی است. ۴. قول پیامبر بعد از حدیث غدیر «اللّه اکبر علی اکمال الدین» رسول الله بعد از خطبه غدیر فرمودند: «الله اکبر علی اکمال الدین؛ خدا بزرگتر است بر کامل شدن دین». نتیجه: آیا کامل شدن دین و اتمام نعمت با معرفی امام المتقین معنایی جز امامت دارد؟ ۵ ـ قول پیامبر «کانّی دعیت فاجبت.» . رسولالله در ابتدای خطبه فرمودند: «... کانب دعیت فاجبت؛ فرشته مرگ مرا میخواند و باید بدان پاسخ دهم». نتیجه: خبر دادن از نزدیک بودن مرگ و باقی ماندن یک رسالت بزرگ، ما را متوجه یک امر مهمی فراتر از محبت علی بن ابیطالب میکند و آن امری نیست جز ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین. ۶. امر به تهنیت گفتن بر رسالت و ولایت. مطابق اسناد ذیل بعد از معرفی شدن حضرت علی اصحاب، به رسولالله شاد باش و تهنیت گفتند. الف) حافظ ابوسعید خرکوشی نیشابوری: متوفّای سال ۴۰۶ ه. ق در کتابش شرف المصطفی از ابیسعید الخُدری حدیث نقل کرده است: قال النبیُّ هنِّئونی هنِّئونی انّ اللَّه تعالی خصّنی بالنبوّة، و خصّ اهل بیتی به الامامة؛ [۲۶۱]
خرگوشی نیشابوری، عبدالملك بن محمد، شرف المصطفی، ج۵، ص۴۹۷، ش۲۴۷۶.
رسول الله فرمود: به من تهنیت بگویید چون خداوند نبوت را به من و امامت را به اهلبیتم اختصاص داده است.ب) تهنیت گفتن شیخین (خلیفه اول و دوم) به حضرت امیرالمؤمنین. عمر بن خطاب گفت: هنیئا لک یا بن ابی طالب؟ اصبحت وامسیت مولای و مولی کل مؤمن ومؤمنة. [۲۶۲]
عبدالرزاق، المصنف، ج۶، ص۳۷۲، فضایل علی بن ابی طالب.
مبارک باد بر تو که مولای همه مسلمانان شدی. ج) مولوی ولیاللّه اللکهنوی در مرآت المؤمنین میگوید همه اصحاب در وقت ملاقات امیرالمؤمنین به ایشان تهنیت میگفتند..... و کان یهنا امیرالمؤمنین کل صحابی لاقاه. د) ابنخاوند شاه متوفای ۹۰۳ ه. ق مینویسد: پس فرود آمد و در خیمه خاص بنشست و فرمود که امیرالمؤمنین علی در خیمه دیگران بنشیند. بعد از آن طبقات خلایق را امر کرد که به خیمه علی رفتند و زبان به تهنیت آن حضرت گشادند. و چون مردم از این امر فائق شدند امّهات (=زنان پیامبر) به فرموده خواجه کائنات نزد علی رفته او را تهنیت گفتند. از جمله اصحاب عمر بن الخطاب گفت.. [۲۶۶]
محمد بن خاوند شاه، تاریخ روضة الصّفا، ج۴، ص۱۶۱۵.
۷. گرفتار شدن کسانی که منکر واقعه غدیر شدند: عدهای با وجود اینکه در روز غدیر حضور داشتند ولی به جهت انکار و عدم یاری کردن امیرالمؤمنین به امراض شدیدی مبتلا شدند، مثل: انس بن مالک: وقتی علی بن ابیطالب از او درخواست کرد که واقعه غدیر را بیان کند امتناع کرد، پس امیرالمؤمنین او را نفرین کردند و او دچار برص (=پیسی) شد. براء بن عازب و زید بن ارقم [۲۶۹]
ابنمغازلی، مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص۷۴، ش۳۳.
هم به خاطر کتمان حدیث غدیر نابینا شدند. در مورد جریر بن عبداللّه بجلی نیز آمده است: «رجع اعرابیّاً بعد ان دعی علیه امیرالمؤمنین». [۲۷۰]
بلاذری، احمد بن يحيى، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۸۹.
۸. کلام خلیفه دوم: : در وقت بیعت با حضرت علی، عمر بن خطاب گفت: « صبح کردم در حالی که تو ولی هر مؤمنی هستی». (.... . فقال عمر بن الخطاب یابن ابی طالب اصبحت الیوم ولی کل مومن. ) [۲۷۲]
ابناثیر، عزالدین، اسدالغابه، ج۲، ص۲۹۸.
[۲۷۴]
شوکانی، زينالدين، فیض القدیر، ج۶، ص۲۱۸.
[۲۷۵]
هیثمی، ابنحجر، الصواعق المحرقه، ج۱، ص۱۱۰.
و این سخن عمر دلیلی است بر اینکه او نیز از حدیث غدیر نظر شیعه را فهمیده است. ۹. عمامه گذاشتن بر سر علی بن ابیطالب. امیرالمؤمنین فرمودند: در روز غدیر، پیامبر بر سرم عمامه گذاشتند.(.... . عن علی قال عممنی رسول الله یوم غدیر خم بعمامة... [۲۷۶]
شوکانی، محمد بن علي، نیل الاوطار، ج۲، ص۱۰۷.
)خوب مشخص است که عمامه گذاشتن ربطی به نصرت و محبت ندارد. ۱۰. ظهور کلمه مولی در اولی بالتصرف. مولی در نزد اهل لغت محمد بن سائب کلبی از علمای پرآوازه لغت عرب در قرن دوم از کسانی است که تصریح کرده است که «مولی» به معنای «اولی» میآید. فخر رازی، مفسر مشهور اهلسنت در تفسیر آیه «هی مولا کم وبئس المصیر » مینویسد: ....... سخن دوّم از کلبی است که میگوید: (مولی) یعنی اولی و برتر از شما به خود شما است. [۲۸۰]
رازي، فخر الدين، التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۱۹۸.
ابیعبیدة معمر بن مثنی، (متوفای ۲۱۰ ه. ق) علاوه بر آن چه از فخر رازی نقل شد، ابو عبیده در کتاب مجاز القرآن در باره معنای کلمه مولی در آیه «هی مولا کم» میگوید: «هِیَ مولا کم» اولی بکم [۲۸۱]
تیمی، مجازالقران، ج۱، ص۱۲۲.
؛ این مولای شما است؛ یعنی اولی و برتر است به شما.مولی در نزد مفسرین محمد بن اسماعیل بخاری (متوفای ۲۵۶ ه) در تفسیر سوره حدید مینویسد: قال مُجَاهِدٌ... «مولا کم» اَوْلَی بِکُمْ؛ مجاهد گفته است: (مولا کم) به معنای (اولی) و برتر به شما است. [۲۸۲]
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیحالبخاری، ج۴، ص۱۳۵۸.
(ابوالقاسم القشیری (متوفای ۴۶۵ ه) نیز در تفسیر آیه «هی مولاکم» مولا را به اولی معنی کرده است: و «هی مولاکم» ای هی اوْلَی بکم. کلام برخی از علمای اهلسنت در باره کلمه مولی ابوحامد غزالی: از خطبههای رسول گرامی اسلام خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر کس من مولا و سرپرست او هستم، علی مولا و سرپرست او است. عمر پس از این فرمایش رسول خدا به علی این گونه تبریک گفت: «مبارک، مبارک، ای ابوالحسن! تو اکنون مولا و رهبر من و هر مؤمن هستی. او در ادامه اعتراف میکند که: فهذا تسلیم ورضی وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوی تحب الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الامصار وسقاهم کاس الهوی فعادوا الی الخلاف الاول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلاً. [۲۸۴]
غزالی، سر العالمین و کشف ما فی الدارین، ج۱ ص۱۸.
این سخن عمر دلالت بر تسلیم و رضایت او از علی دارد، ولی بعد از مدتی هوای نفس و محبت ریاست بر او [ عمر بن خطاب] غلبه کرد و بیعتش با علی را شکست.... .لازم به ذکر است: غزالی از شخصیتهای بزرگ اهلسنت میباشد که او را: احیاگر دین، (وقال الحاکم سمعت حسان بن محمد یقول کنا فی مجلس ابن سریج سنة ثلاث وثلاث مئة فقام الیه شیخ من اهل العلم فقال ابشر ایها القاضی فان الله یبعث علی راس کل مئة سنة من یجدد یعنی للامة امر دینها وان الله تعالی بعث علی راس المئة عمر بن عبدالعزیز وبعث علی راس المئتین محمد بن ادریس الشافعی... قلت وقد کان علی راس الاربع مئة الشیخ ابو حامد الاسفرایینی وعلی راس الخمس مئة ابو حامد الغزالی وعلی راس الست مئة الحافظ عبد الغنی... حاکم میگوید: از حسان بن محمد شنیدم که میگفت: در سال ۳۰۳هـ در مجلس ابنسریج بودم، پیر مردی دانشمند برخواست و گفت: بشارت ای قاضی! خداوند در هر صد سال کسی را میفرستد که احیاگر دین است، عمر بن عبدالعزیز اولین است و در صد سال دوّم محمد بن ادریس شافعی است... من میگویم در صد سال چهارم ابوحامد اسفرایینی است و در صد سال پنجم غزالی و در صد سال ششم حافظ عبدالغنی است، و... [۲۸۵]
ذهبی، شمس الدين، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۰۲.
) غزالی امام، دریای علم، نشانه اسلام، اعجوبه زمان، باهوش فراوان و زیرک، (الغزالی الشیخ الامام البحر حجة الاسلام اعجوبة الزمان زین الدین ابو حامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد الطوسی الشافعی الغزالی صاحب التصانیف والذکاء المفرط... ثم بعد سنوات سار الی وطنه لازما لسننه حافظا لوقته مکبا علی العلم. غزالی استاد پیشوا و دریای علم، نشانه اسلام، اعجوبه زمان، صاحب کتابها وانسانی با هوش فراوان و زیرک... بود. پس از سالها به زادگاهش بازگشت و به استفاده از وقت، فرصت و علم و دانش روزگار را سپری کرد... [۲۸۶]
ذهبی، شمس الدين، سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۲.
) دانستهاند.سبط بن جوزی: سبط بن جوزی از بزرگان اهلسنت و حنفی مذهب، در کتاب تذکرة الخواص، در باره حدیث غدیر و معنای کلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی کلمه «مولی» و رد آنها، این گونه نتیجه گیری میکند که غیر از اولویت و امامت، چیز دیگری را نمیتوان از این حدیث استفاده کرد: وی مینویسد: فاما قوله من کنت مولاه، فقال علماء العربیة لفظة المولی ترد علی وجوه: ... والعاشر به معنی الاولی. قال الله تعالی «... هی مولاکم» ای اولی بکم واذا ثبت هذا لم یجز حمل لفظة المولی فی هذا الحدیث.... و المراد من الحدیث الطاعةالمحضةالمخصوصة فتعین الوجه العاشر وهو الاولی ومعنا من کنت اولی به من نفسه فعلی اولی به. معنای دهم «مولی» یعنی اولی بالتصرف و اطاعت محض و مخصوص، این معنای دهم درست است پس معنای حدیث غدیر میشود: هرکه من سرپرست اویم علی پرپرست او خواهد بود. محمد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵۸ ه. ق): او در ذیل حدیثی از فضایل علی بن ابیطالب مینویسد: .... ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل میشود؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسولالله ایراد شده و متاخر است. مراد از مولی در اشعار لبید از جمله شاعرانی است که اشعارش خیلی مهم است. و در مجموعهای به نام «معلقات سبع» قصائدش موجود است. وی در بیت ۴۸ قصیدهاش میگوید: فَعدت کلا الفرجین تحسب انه مولی المخافهی خلفهاو امامها نمیدانست که صاحب صدا در کدام طرف او است و ترسناک بود و پیش و پس خود را سزاوارتر به محل خوف و آسیب تصور میکرد. همانگونه مشخص است این شاعر برجسته عصر جاهلی نیز کلمه «مولی» را به اولی بالتصرف و سرپرست معنا نموده است. شعر حسان بن ثابت: او که یکی از اصحاب پیامبر اکرم میباشد بعد از معرفی شدن حضرت علی با اجازه ایشان اشعاری میسراید که یک بیت از این اشعار چنین است: فقـال لـه: قـم یـاعلـی فـاننـی رضیتک من بعدی اماما وهادیا بلند شو ای علی، از تو راضی شدم که بعد از من امام و هدایتگر باشی. حسان بن ثابت باید از «من کنت مولاه» ولایت را متوجه شده باشد که خطاب «امام» به علی بن ابی طالب میکند. شعر قیس بن عباده انصاری: صحابی جلیل القدر، قیس بن سعد بن عباده انصاری نیز همین معنا را از کلمه مولی فهمیده است. او در شعر خود میگوید: وَ عَلِیٌّ اِمَامُنَا وَ اِمَامٌ لِسِوَانَا اَتَی بِهِ التَّنْزِیلُ یَوْمَ قَالَ النَّبِیُّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ خَطْبٌ جَلِیلُ علی امام ما است و امام غیر ما است. قرآن بر این امر نازل شده است. شعر امیرالمؤمنین: خود حضرت علی نیز از کلام پیامبر همین معنا را فهمیده و با آن احتجاج و استدلال نموده است. در یکی از نامهها که در جواب معاویه نوشته، آمده است: واوْجَبَ لی ولایَتَه علَیْکم رَسُولُ اللَّهِ یَوْمَ غَدیرِ خُم [۲۹۷]
كراجكي، ابوالفتح ، کنز الفوائد، ص۱۲۲.
[۲۹۸]
ابنجوزی، جمالالدين، التذکرة، ص۱۱۵.
ولایت مرا رسول الله در روز غدیر بر شما واجب کرده است. قطعاً نزاع علی و معاویه بر سر دوستی و نصرت نبوده است، بلکه بر سر رهبری امت و جانشینی پیامبر اکرم بود. ۱۳.۲.۵ - خوف پیامبر در غدیر خمطرح شبهه: طبق یکی از احادیثی که در منابع شیعه موجود است در مسیر بازگشت از حج، جبرئیل سه مرتبه بر پیامبر نازل میشود و ایشان را امر به معرفی علی بن ابیطالب مینماید ولی ایشان در مرتبه سوم دستور خداوند را اجرا میکنند. و علت اینکه ایشان مرتبه اول و دوم این دستور خداوند را امتثال نمیکنند خوف حضرت رسول گفته شده است. محمد بن عبدالوهاب مینویسد:. پس نگاه کن به حدیث این دروغ گویان، و رکیک بودن الفاظ آن [ که] دلیل بر بطلان سخن آنها است؛ و از این حدیث صحیح نیست مگر، «من کنت مولاه» و هر کسی اعتقاد به صحت این حدیث داشته باشد، هلاک است؛ چون در آن متهم کردن معصوم [ واقع شده] است، به عدم امتثال امر خداوند، و این نقص است و نقص انبیاء کفر است. در این حدیث مخالفت است.ابنتیمیه هم میگوید: ولانه حینئذ لم یکن خائفا من احد یحتاج ان یعصم منه بل بعد حجة الوداع کان اهل مکة والمدینة و ما حولهما کلهم مسلمین منقادین له لیس فیهم کافر والمنافقون مقموعون مسرون للنفاق لیس فیهم من یحاربه ولا من یخاف الرسول منه فلا یقال له فی هذه الحال. چون اهل مکه و مدینه مسلمان بودند، پیامبر هیچ ترسی نداشت، پس نمیتوان گفت رسول الله در حجة الوداع میترسید. فاروقی مینویسد: الشیعه تتهم النبی بانه کان یخاف من تبلیغ ولایة علیّ [۳۰۲]
فاروقی، عبدالعلی، تعارف مذهب الشیعة، ص۱۹۰.
؛ شیعه، پیامبر را متهم میکند به این که از تبلیغ ولایت علی خوفناک بود.جواب نقضی: ۱. خوف به معنای ترس نیست: با ژرف نگری در لغت، «خوف» را «عدم امنیت» معنا کنیم در این صورت خوف نقطه مقابل شجاعت نیست، بلکه متضاد «امن» است و خوف به این معنا به دلیل موقعیت بیرونی برای هر فردی ممکن است پیش بیایید. آیه:.... لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناًبه همین معنا درست است. ۲. بیان خوف رسولالله توسط خود اهلسنت: بررسی مواضع خوف رسولالله در بین کتابهای اهلسنت نیز وجود دارد همانگونه که کاندهلوی مینویسد: الخوف: خوف سیدنا محمد رسول الله؛ خوف سرور ما محمد. جواب حلی: ۱. خوف انبیاء در قرآن: واژه خوف و مشتقات آن در قرآن مجید ۱۲۵ مرتبه ذکر شده، که پرداختن به همه این موارد از حوصله بحث ما خارج است، ما به چند مورد اشاره میکنیم: خوف حضرت زکریا: (وانی خفت الموالی من ورائی (مریم/۵)) خوف حضرت شعیب: (و ا نی اخاف علیکم عذاب یوم محیط (هود/ ۸۴)) خوف حضرت نوح: (انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم (اعراف/ ۵۹)). خوف حضرت لوط: (و قالوا لا تخف و لا تحزن انا منجوک و اهلک الا امراتک (عنکبوت/ ۳۳)). خوف حضرت داود: (اذ دخلوا علی داود ففزع منهم قالوا لا تخف (ص/۲۲)). ۲. خوف پیامبر اسلام در قرآن. آیاتی از قرآن، کلمه خوف را به پیامبر نسبت داده است: مثل: (انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم. در بعضی آیات هم کلمه خوف نیست ولی شبیه به معنی خوف آمده: (الا تنصروه فقد نصره الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی اثنین اذهما فی الغار اذ یقول لصاحبه لا تحزن ان اللَّه معنا فانزل الله سکینته علیه؛ اگر پیامبر را یاری ندهید، یقیناً خدا او را یاری میدهد چنان که او را یاری داد هنگامی که کافران از مکه بیرونش کردند در حالی که یکی از دو تن بود، آن زمان هر دو در غار [ ثور نزدیک مکه] بودند، همان زمانی که به همراهش گفت: اندوه به خود راه مده خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را [ که حالت طمانینه قلبی است] بر پیامبر نازل کرد، و او را با لشکریانی که شما ندیدید، نیرومند ساخت، و شعار کافران را پستتر قرار داد، و شعار خداست که شعار والاتر و برتر است و خدا توانای شکستناپذیر و حکیم است).۳. خوف پیامبر در غیر از واقعه غدیر خم: خوف ایشان در مورد قرآن: ... ان رَسُولَ اللَّهِ قال: انی اَخَافُ علی امتی اثْنَتَیْنِ الْقُرْآنَ... وَاَمَّا الْقُرْآنُ فَیَتَعَلَّمُهُ الْمُنَافِقُونَ فَیُجَادِلُونَ بِهِ الْمُؤْمِنِین.؛ حضرت رسول فرمودند: برامتم از دو چیز میترسم قرآن و... اما قران پس منافقان آنرا یاد گیرند و با شما مجادله کنند. خوف از خواص گمراه: فقال النبی: انی اخاف علی امتی الائمة المضلین.؛ از رهبران گمراه برای امتم میترسم. خوف از عمل قوم لوط: بعد از خودم، از عمل قوم لوط بر امتم میترسم، که مردها به مردان و زنها به زنان اکتفا کنند. خوف از ضعف یقین امت: . . قال: ما اخاف علی امتی الا ضعف الیقین.؛ از هیچ چیزی جز ضعف یقین امتم نمیترسم. ۴. خوف پیامبر در واقعه غدیر واژهها و تعابیر: در میان منابع شیعه و اهلسنت تعابیر و الفاظ مختلفی وجود دارد که شاهد این خوف پیامبر اسلام است، الفاظی چون: فتخوف رسول الله، فخاف النبی، [۳۱۷]
فرات بن ابراهیم، ابوالقاسم، تفسیر فرات کوفی، ص۱۳۰.
فخشی، [۳۱۹]
ابنطاووس، الیقین، ص۳۴۵.
امتنع من القیام، [۳۲۰]
مجلسی، بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۴۰.
انما انا واحد کیف اصنع، «و انی راجعت ربّی خشیة طعن اهل النفاق، وتکذیبهم، فاوعدنی لابلغها، اولیعذّبنی؛ و من از طعن اهل نفاق، و تکذیب آنان ترس داشتم، که خداوند به من امر کرد، که ابلاغ امر او کنم.» ، و «ارسلنی برسالة ضاق بها صدری و ظننت ان الناس تکذّبونی، فاوعدنی لابلغها او تعذبنی؛ پیامبر فرمودند: خداوند، مرا مامور به رسالتی کرد، لکن ترسیدم، مرا تکذیب کنند، پس خداوند به من وعده داد، یا امر ما را ابلاغ میکنی، یا تو را عذاب میکنم [۳۲۳]
نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص۶۸.
».نتیجه اول: ۱. طبق شواهدی که به آن اشاره شد، خوف و ترسیدن برای انبیاء الهی:، و پیامبر اکرم امری قابل قبول است. اشتباه این شیخ وهابی و پیروانش در این است که، شجاعت و تهور را یکی میدانند، و تصور کردند خوف بد است، و لذا نتیجه گرفتهاند پیامبر خوف ندارد. ۲. حال که اصل خوف ثابت شد، بد نیست بدانیم خوف پیامبر، از چه بوده است، و مربوط به چه زمانی است؟ چند امر محتمل است: خوف از کشته شدن. چنین خوفی قطعاً درباره پیامبر وجود ندارد، چون جریان غدیر خم در سال آخر عمر مبارک حضرت است، و قطعاً اگر ترس از جان برای حضرتش وجود داشت، در ابتدای دعوت که تنها بود، و یاوری نداشت، باید میبود. گذشته از این، خود خداوند در آیه کریمه بر طهارت دامن انبیاء از این گونه ترسها، شهادت میدهد: (الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله و کفی بالله حسیبا؛ کسانی که تبلیغ رسالت خداوند را میکنند از احدی غیر از خداوند نمیترسند). خوف از مشرکین. باید دانست این خوف از ناحیه مشرکین و بت پرستان عرب، و سایر کفار نبوده؛ چون کفار از اول بعثت تا آخر عمر شریف حضرتش هر کار که توانستند، انجام دادند. گاهی دیوانهاش خواندند، گاهی میگفتند، یادش میدهند(«انّما یعلمه بشرٌ، » ) و گاه شاعرش نامیدند.(«شاعرٌنتربص به ریب المنون، ») خوف از اعراب بت پرست در اول بعثت. قطعاً این آیه، ربطی به اول بعثت ندارد، زیرا پیامبر در سالهای اول بعثت، مامور به امور و تکالیفی، بس خطرناک بوده؛ مثلاً اعراب بت پرست را دعوت به یکتاپرستی کند. و با اینکه رسالت حضرت، بس خطیر و بزرگ بود، در آیات اول بعثت تهدیدی نیست، مثلاً: در سوره علق: (اقرء باسم ربک الذی خلق) یا در کریمه دیگر: (فاستقیموا الیه و استغفروه و ویلٌ للمشرکین) آمده است. خوف از معرفی کردن علی بن ابیطالب: خوف رسول الله مربوط به امت است و نشانی بر مهربانی ایشان به امتش میباشد، چون میداند برخی علی را قبول ندارند، میترسد با معرفی وی، دست از اسلام بردارند. که شواهد ذیل دلیلی محکم بر این ادعا است. الف: دشمنی قریش با پیامبر: امیرالمومنین میفرمایند: اللهم انی استعدیک علی قریش، فانهم اضمروا لرسولک ضروباً من الشرّ والغدر فعجزوا عنها، وحلت بینهم وبینها، فکانت الوجبة بی والدائرة علی، اللّهمّ احفظ حسناً وحسینا ولا تمکنّ فجرة قریش منهما ما دمت حیا، فاذا توفیتنی فانت الرقیب علیهم وانت علی کلّ شئ شهید. خدایا از قریش به تو شکایت میکنم... اینان انواع حیلهها و شرور را برای مقابله با رسول الله به کار بردند...... خدایا حسن و حسینم را حفظ کن و اگر من کشته شدم تو شاهد بر همه هستی. حاکم نیشابوری میگوید: ... سمعت رسول اللّه یقول هلاک هذه الامة علی یدی اغلمة من قریش.خود حاکم بعد از نقل حدیث مینویسد: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه ولهذا الحدیث توابع وشواهد عن رسول اللّه وصحابته الطاهرین والائمة من التابعین. [۳۳۲]
حاکم، ابوعبدالله، المستدرک، ج۴، ص۵۲۶.
ابوهریره میگوید: از رسول الله شنیدم که فرمود: هلاکت امتم به دست جوانی از قریش است. ب: قریش علی بن ابیطالب را دوست نداشتند. امام سجاد در پاسخ سوالی فرمود: سئل الامام زین العابدین وابن عبّاس ایضاً: لِمَ ابغضت قریش علیّاً؟ قال: لانّه اورد اوّلهم النار، وقلّد آخرهم العار [۳۳۴]
ابنعساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۹۰.
؛ از امام سجاد سوال شد چرا قریش دشمن علی بودند: حضرت در پاسخ فرمودند: چون اول آنها را در آتش انداخت و آخرشان را.علی بن ابیطالب میفرمایند: قال: ان ممّا عهد الیّ النبی انّ الامّة ستغدر بی بعده؛ پیامبر به من عهد کرد، که بعد از من امتم تو را ترک میکنند [۳۳۶]
قشیری، مسلم بن حجاج، الکنی والاسماء، ج۱، ص۳۱۸.
[۳۳۷]
عقیلی، محمد بن عمرو، الضعفاء الکبیر، ج۱، ص۱۷۸.
[۳۴۰]
ذهبی، شمس الدین، تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۹۹۵.
[۳۴۱]
عسقلاني، ابنحجر، لسان المیزان، ج۵، ص۴۸۶.
[۳۴۳]
متقی هندی، علاء الدين، کنزل العمال، ج۱۱، ص۱۳۳.
جابر بن ارقم نقل میکند: ... و کان الی جانب خبائی خباء نفر من قریش و هم ثلاثة، و معی حذیفة بن الیمان فسمعنا احد الثلاثة و هو: یقول- و الله ان محمدا لاحمق- ان کان یری ان الامر یستقیم لعلی من بعده، و قال آخرون ا تجعله احمق ا لم تعلم انه مجنون- قد کاد ان یصرع عند امراة ابن ابی کبشة و قال الثالث: دعوه ان شاء ان یکون احمق- و ان شاء ان یکون مجنونا! و الله ما یکون ما یقول ابدا...؛ .... در کنار چادر من، خیمه سه نفر از قریش بود که مشغول گفتگو بودند و من و حذیفه بن یمان میشنیدیم... اولی از این سه نفر گفت: به خدا قسم محمد احمق است که میخواهد خلافت را به علی بسپارد. دومی گفت: پیامبر دیوانه شده است!! و سومین نفرشان گفت: محمد چه احمق باشد و چه دیوانه ما هرگز نمیگذاریم مقصدش را پیاده کند....... فردوسی طوسی خوب سروده است: گواهی دهند کین سخن را ز او است تو گویی دو گوشم بر آوز او است بدین زادم، هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم هر آنکس که در دلش بغض علیست از او زارتر در جهان زار کیست؟ ۱۳.۲.۶ - عدم تصریح به حدیث غدیر توسط حضرت علیبرخی میگویند اگر واقعه غدیر محقق شده و دلالت بر امامت و ولایت علی دارد پس چرا ایشان بدان تصریح نکرده و خودش از این واقعه یادی ننموده است. جواب: نه تنها علی بن ابیطالب بلکه غیر از ایشان نیز بدین حدیث استناد کردهاند. چون قصدمان اختصار است، فقط مناشدات به حدیث غدیر را که خود ایشان انجام دادهاند ذکر میکنیم و ابتدا از کتاب شیعه و سپس از کتاب مخالفین. مناشده به حدیث غدیر در منابع شیعه: حدیث اول: سلیم بن قیس هلالی میگوید: از سلمان فارسی؛ شنیدم که میگفت: هنگامی که پیامبر اکرم دیده از جهان فرو بست و مردم کردند آنچه کردند و ابوبکر و عمر و ابوعبیدة بن جرّاح با انصار ستیزه کردند و آنها را به دلیل خویشی، که دلیل علی بود محکوم نمودند. گفتند: ای گروه انصار! قریش به امر امامت از شما سزاوارترند؛ زیرا رسول خدا از قریش بود و مهاجران نیز از قریش بودند و خدا در قرآن، خود با آنها آغاز نموده و آنها را برتری بخشیده است، و پیامآور فرموده است: امامان از قریش باشند. سلمان گفت: من به نزد امیرمؤمنان که مشغول غسل دادن رسول خدا بود رفتم و او را از جریان آگاه کردم و گفتم: اینک ابوبکر بر منبر پیامبر جای گرفته است و به خدا سوگند، خشنود نیست که مردم با یک دست او، بیعت کنند و مردم با هر دو دست چپ و راست، با او بیعت میکنند. علی فرمود: ای سلمان! هیچ میدانی نخستین کسی که بر منبر پیامبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم: نمیدانم، جز اینکه دیدم که در زیر سایهبان بنیساعده هنگام مجادله انصار، نخستین کسی که با او بیعت کرد بشیر بن سعد و ابو عبیدة بن جرّاح بود و سپس عمر و بعد از او سالم. امام فرمود: من در باره اینها از تو نپرسیدم، (پرسیدم که آیا) میدانی نخستین کسی که هنگام نشستن ابوبکر بر منبر پیامبر با او بیعت کرد چه کسی بود؟ عرض کردم: نه؛ ولی پیری کهنسال را دیدم که بر عصای خویش تکیه زده بود و میان دو دیدهاش اثر سجده زیادی بود، و او نخستین کسی بود که از پله منبر بالا رفت؛ در حالی که میگریست و میگفت: ستایش خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا تو را در این جایگاه ببینم، دستت را باز کن. ابوبکر دستش را باز کرد و پیرمرد با او بیعت نمود و سپس از منبر پایین آمد و از مسجد بیرون رفت. امیرمؤمنان فرمود: دانستی او چه کسی بود؟ گفتم: نه؛ ولی از کلامش بدم آمد؛ زیرا گویی از مرگ پیامبر خوشحالی میکرد. امام فرمود: او شیطان لعنه اللَّه بود. رسول خدا به من خبر داد که شیطان و سران اصحابش نگران بودند که پیامبر اکرم در روز غدیر خم مرا به امر خداوند عزّ و جلّ، به امامت و خلافت بر مردم و برای مردم نصب کرد و به آنها خبر داد که من نسبت به آنها از خود آنها سزاوارترم و به آنها فرمود تا حاضران به غائبان برسانند و همه سران و شیطانهای ابلیس گرد او آمدند و گفتند: همانا این امّت، مرحومه و معصومه است و نه تو و نه ما را بر آنها راهی نیست. همانا پیشوا و پناهگاه خود را پس از پیغمبرشان دانستند. در این هنگام بود که شیطان لعنه اللَّه افسرده و غمگین از آن محضر دور شد و رسول خدا به من خبر داد که هرگاه از این جهان رخت بربندد، مردم پس از مخاصمه با یکدیگر در سقیفه بنیساعده با ابوبکر بیعت کنند، و از آن جا به مسجد روند و نخستین کسی که بالای منبر من با ابو بکر بیعت کند شیطان است که به چهره پیرمردی عبادتکوش بدان جا بیاید و چنین و چنان بگوید، سپس از آن جا بیرون رود و شیاطین و پیروان خود را گرد آورد و باد در بینی کند و به جست و خیز پردازد و به آنها گوید: هرگز، شما گمان بردید که مرا بر ایشان راهی نیست، اکنون دیدید من با آنها چه کردم تا سرانجام دستور و فرمانبری خدای عزّ و جلّ و اوامر پیامبر را وانهادند. [۳۴۵]
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۱۸۲-۱۸۳.
بررسی سند روایت: ۱. علی بن ابراهیم بن هاشم: مورد اطمینان است و ثقه میباشد. (قال النجاشی: القمی، ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب) ۲. ابراهیم بن هاشم: شکی در وثاقت و راستگویی وی نیست. (اقول: لا ینبغی الشک فی وثاقة ابراهیم بنهاشم، ویدل علی ذلک عدة امور: ۱. انه روی عنه ابنه علی فی تفسیره کثیرا، وقد التزم فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات. وتقدم ذکر ذلک فی (المدخل) المقدمة الثالثة. ۲. ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق علی وثاقته، حیث قال عند ذکره روایة عن امالی الصدوق فی سندها ابراهیم بنهاشم: " ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق ". فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة ۱۵۸. ۳. انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم. والقمیون قد اعتمدوا علی روایاته، وفیهم من هو مستصعب فی امر الحدیث، فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم علی اخذ الروایة عنه، وقبول قوله. من میگویم: شایسته نیست که در وثاقت ابراهیم بنهاشم تردید شود، برای اثبات این مطلب چند مطلب دلالت دارد: ۱. علی بن ابراهیم در تفسیر خود روایات زیادی از او نقل کرده است. در حالی که او در اول کتاب خود ملتزم شده است که هر چه در این کتاب آورده است، به واسطه افراد ثقه به او رسیده است. بحث این مطلب در کتاب المدخل مقدمه سوم گذشت. ۲. سید بن طاووس ادعای اتفاق بر وثاقت او را کرده است. چنانچه در ذکر روایتی که او در سندش ابراهیم بنهاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علما ثقه هستند. ۳. او نخستین کسی است که حدیث مردم کوفه را در قم انتشار داد و قمیها به روایات او اعتماد کردهاند. در میان قمیها کسانی بودند که در باره روایت سختگیر بودند، اگر در او احتمال اشکال وجود داشت، تمام قمیها بر گرفتن روایت از او و قبول روایاتش اتفاق نمیکردند. ) ۳. حماد بن عیسی: مورد اطمینان و راستگو است. (قال النجاشی: وکان ثقة فی حدیثه، صدوقا. ۲. وقال الشیخ: ثقة.) ۴. ابراهیم بن عمر: بزرگ اصحاب است و مورد اطمینان میباشد. (ابراهیم بن عمر الیمانی... قال النجاشی: شیخ من اصحابنا ثقة.) ۵. سلیم بن قیس هم که دیگر معروف است و همه توثیق کردهاند ایشان را و امام سجاد بر ایشان ترحم میفرستد. (الاولی: ان سلیم بن قیس - فی نفسه - ثقة جلیل القدر عظیم الشان، ویکفی فی ذلک شهادة البرقی بانه من الاولیاء من اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام، المؤیدة بما ذکره النعمانی فی شان کتابه، وقد اورده العلامة فی القسم الاول وحکم بعدالته. سلیم بن قیس هلالی. . نجاشی او را زمره گذشتگان صالح از طبقه اول آورده است....سلیم بن قیس هلالی فی نفسه، ثقه، جلیل القدر و والا مقام است. برای اثبات این مطلب، شهادت برقی به این که او اولیاء اصحاب امیرمؤمنان بوده کفایت میکند. این مطلب را گفتار نعمانی در باره کتاب سلیم تایید میکند. علامه حلی نیز او را در قسم اول آورده و حکم به عدالتش کرده است.) (امام سجاد: سلیم راست گفته است، خدا او را رحمت کند. اینها احادیث ماست که نزد ما شناخته شده است...) حدیث دوم: امیرمؤمنان فرمودند: خداوند به من نه (۹) ویژگی داده که به هیچ کس پیش از من، جز رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) داده نشده است: … و خداوند با ولایت من، دین این امت را کامل کرد، و نعمت را بر آنها تمام کرد، و از اسلام آنها راضی شد، در آن هنگام که روز ولایت خداوند به پیامبر فرمود: ای محمد! به آنها خبر بده که امروز دینشان را کامل کردم، نعمتم را بر آنها تمام نمودم، از اسلام شان راضی شدم. تمام اینها، نعمتهایی است که خداوند به من داده است. (اَخْبَرَنَا الشَّیْخُ السَّعِیدُ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، قَالَ: اَخْبَرَنَا اَبُو الْحَسَنِ اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَبِی، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ۸، قَالَ: قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ۷: اُعطِیتُ تِسْعاً لَمْ یُعْطَ اَحَدٌ قَبْلِی سِوَی النَّبِیِّ۹: لَقَدْ فُتِحَتْ لِی السُّبُلُ، وَ عَلِمْتُ الْمَنَایَا، وَ الْبَلَایَا، وَ الْاَنْسَابَ، وَ فَصْلَ الْخِطابِ، وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فِی الْمَلَکُوتِ بِاِذْنِ رَبِّی، فَمَا غَابَ عَنِّی مَا کَانَ قَبْلِی وَ لَا مَا یَاْتِی بَعْدِی، و اَنَّ بِوَلَایَتِی اَکْمَلَ اللَّهُ لِهَذِهِ الْاُمَّةِ دِینَهُمْ، وَ اَتَمَّ عَلَیْهِمُ النِّعَمَ، وَ رَضِیَ لَهُمْ اِسْلَامَهُمْ، اِذْ یَقُولُ یَوْمَ الْوَلَایَةِ لِمُحَمَّدٍ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): یَا مُحَمَّدُ، اَخْبِرْهُمْ اَنِّی اَکْمَلْتُ لَهُمُ الْیَوْمَ دِینَهُمْ، وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْهِمُ النِّعَمَ، وَ رَضِیتُ اِسْلَامَهُمْ، کُلَّ ذَلِکَ مَنَّ اللَّهُ بِهِ عَلَیَّ فَلَهُ الْحَمْدُ. [۳۵۲]
طوسی، امالی، ص۲۰۵، ح: ۳۵۱.
)حضرت آیةالله شیخ هادی نجفی در ارزیابی این حدیث مینویسد: الروایة معتبرة الاسناد بل صحیحة؛ این روایت سندش معتبر بلکه صحیح است. مناشده به حدیث غدیر توسط علی بن ابیطالب در منابع سنی: ... جَمَعَ عَلِیٌّ النَّاسَ فِی الرَّحَبَةِ ثُمَّ قَالَ لَهُمْ اَنْشُدُ اللَّهَ کُلَّ امْرِئٍ مُسْلِمٍ سَمِعَ رَسُولَ اللَّه یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ مَا سَمِعَ لَمَّا قَامَ. فَقَامَ ثَلاَثُونَ مِنَ النَّاسِ- وَقَالَ اَبُو نُعَیْمٍ فَقَامَ نَاسٌ کَثِیرٌ - فَشَهِدُوا حِینَ اَخَذَهُ بِیَدِهِ فَقَالَ لِلنَّاسِ «اَتَعْلَمُونَ اَنِّی اَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ اَنْفُسِهِمْ». قَالُوا نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ». قَالَ فَخَرَجْتُ وَکَاَنَّ فِی نَفْسِی شَیْئاً فَلَقِیتُ زَیْدَ بْنَ اَرْقَمَ فَقُلْتُ لَهُ اِنِّی سَمِعْتُ عَلِیًّا یَقُولُ کَذَا وَکَذَا. قَالَ فَمَا تُنْکِرُ قَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ ذَلِکَ لَهُ. حضرت علی مردم را در رحبه گرد آورد و فرمود: سوگند میدهم هر مرد مسلمانی که غدیر خم را به خاطر دارد و سخنی را که در آن روز از رسول خدا شنیده است، از جا برخیزد. سی تن از مردم برای اقامه شهادت بپا خاستند ـ ابو نعیم گفته است که افراد بسیاری شهادت دادند ـ و اعلام کردند آن هنگام که رسول خدا دست امیرالمؤمنین علی را به دست مبارک خود گرفت خطاب به مردم فرمود: آیا میدانید که من شایستهتر به مؤمنان از خود آنها میباشم؟ همگی فرمایش رسول خدا را تصدیق کردند. رسول خدا فرمود: هر کس من مولای او هستم، این [ علی] مولای او است، پروردگارا! دوست علی را دوست بدار، و دشمن علی را دشمن بدار. ابوطفیل گفت: از میان جمع در حالی بیرون رفتم که در خودم احساس ناراحتی میکردم، و در بازگشت از اجتماع مردم، به دیدار «زید بن ارقم» رفتم و به او گفتم: از علی چنین و چنان شنیدم و ناراحت شدم! «زید» گفت: آنچه را که شنیدی انکار مکن! به دلیل آن که، آنچه را که استماع کردهای من خود از رسول خدا شنیدهام!علی بن ابوبکر هیثمی (متوفای ۸۰۷ هـ) در مورد این حدیث میگوید: رواه احمد ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة. رجال این حدیث همه غیر از فطر بن خلیفه، ثقه و صحیح هستند. محمد ناصر البانی از وهابیان متعصب متوفای۱۴۲۰هـ نیز مینویسد: اخرجه احمد و ابن حبان فی صحیحه و ابن ابی عاصم و الطبرانی و.... قلت: و اسناده صحیح علی شرط البخاری. و قال الهیثمی فی " المجمع: رواه احمد و رجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة و هو ثقة "؛ اسناد این حدیث درست و صحیح میباشد، و این روایت را احمد بن حنبل نقل نموده است که رجالش صحیح است. ۱۳.۲.۷ - انکار حسن مثنیتوضیح سوال: از اشکالاتی که به حدیث غدیر وارد نمودهاند، حدیثی است که در ذیل میآید. این اشکال اوّلین بار در غالب روایتی منسوب به فرزند امام حسن مجتبی در ردّ خلافت امیرالمؤمنین از سوی دهلوی، (شیخ عبدالعزیز بن ولی الله بن عبدالرحیم حنفی متوفای ۱۲۳۹ هق.) در کتاب «التحفه الاثنا عشریه» طرح گردید. و مرحوم میر سیّد حامد حسین نقوی (متوفای ۱۳۰۶هق.) نیز برای اولین بار به این اشکال در کتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است. در عصر حاضر نیز که عصر هجوم وهابیت به اسلام است؛ این شبهه از سوی بعضی از علمای وهابی از جمله دکتر قفاری در کتاب «اصول مذهب الشیعه» تکرار شده است. این روایت طبق نقل صاحب عبقات از دهلوی در «التحفه الاثنا عشریه» و وهابیان نوظهور این گونه است: اخرج ابو نعیم عن الحسن المثنی ابن الحسن السبط انه سئل: هل حدیث من کنت مولاه نص علی خلافة علی رضی الله عنه؟ فقال: لو قال رسول الله ۹ یعنی بذلک الخلافة لافصح لهم بذلک، فان رسول الله کان افصح الناس، ولقال لهم: یا ایها الناس هذا والی امرکم والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له واطیعوا.. [۳۵۹]
بیهقی، أبوبكر، الاعتقاد، ص۳۵۵.
ابونعیم از حسن مثنی؛ نقل نموده است که ایشان گفته است، اگر رسول الله مرادش از حدیث غدیر ولایت و امامت بود، چون ایشان فصیحترین انسان بوده است، اینگونه میگفت: ای مردم علی والی شما و قائم بر شمااست پس بشنوید و اطاعت کنید.... . بررسی سندی: آنگونه که در بعضی از کتب مانند آنچه که عبقات از دهلوی نقل میکند در ابتدای سند «ابونُعَیم» ذکر شده باشد، ابتدا ابو نعیم را بررسی میکنیم: ابونُعَیم: ابنتیمیه در باره ابونعیم میگوید: فان ابا نعیم روی کثیرا من الاحادیث التی هی ضعیفة بل موضوعة باتفاق علماء الحدیث واهل السنة والشیعة. ابونعیم بسیاری از احادیث ضعیف بلکه احادیثی که به اتّفاق علمای حدیث و همه علمای شیعه و سنّی جعلی و تحریف شده است را روایت میکند. ابنجوزی در باره ابونعیم میگوید: وجاء ابو نعیم الاصبهانی فصنف لهم، ای للصوفیة، کتاب الحلیة وذکر فی حدود التصوف اشیاء قبیحة ولم یستحی ان یذکر فی الصوفیة ابا بکر وعمر وعثمان وعلی بن ابی طالب وسادات الصحابة رضی الله عنهم فذکر عنهم فیه العجب. ابونعیم اصفهانی آمد و برای صوفیه کتاب الحلیه را تالیف نمود و در آن کتاب در مقام تعریف تصوّف مطالب زشت و قبیحی را از آنها نقل کرد که تعجب انسان را بر میانگیزد. بررسی دلالی: ۱. روایت فوق از متفرّدات اهلسنّت است، یعنی این روایت فقط از طرق اهلسنّت روایت شده، و از طرق راویان شیعه نقل نشده است لذا دهلوی و اخلاف (=پیروان) او نمیتوانند در مقام مناظره و استدلال با شیعه به این روایت و هر روایتی که فقط از طریق اهلسنّت روایت شده احتجاج کنند. علمای اهلسنّت، روایتی را که فقط در کتب شیعه آمده باشد، و در کتابهای آنها ذکری از آن نشده باشد را در مقام استدلال و مناظره ردّ کرده و میگویند: لتفرده فی روایة الشیعة بها لاتکون حجة فی مقام الاستدلال وعدم حجیة روایات فرقة علی فرقة اُخری..... روایات فرقههای دیگر برای ما حجیت ندارد... لذا ما هم در این مورد میگوئیم این روایت از متفرّدات اهلسنّت است و قابلیت استدلال ندارد ۲. این روایت در صحاح نیامده است. از دیگر قواعد مقرّره، نزد علمای اهلسنّت این است که: روایتی را معتبر میدانند که در کتب صحاح ذکر شده باشد و حال آنکه این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتابهای روائی معتبر اهلسنّت ذکر نگردیده. لذا میگوئیم: اگر این روایت اعتباری میداشت در یکی از کتب صحاح ذکر میشد. حتی در مسند احمد نیز این روایت نیامده و این خود بهترین دلیل، بر ضعف این روایت میباشد. چون احمد بن حنبل با صراحت میگوید: هذا الکتاب: جمعته وانتقیته من اکثر من سبع مئة الف وخمسین الفا، فما اختلف المسلمون فیه من حدیث رسول الله، صلی الله علیه وسلم، فارجعوا الیه. فان وجدتموه فیه، والا فلیس بحجة؛ [۳۶۲]
ذهبي، شمس الدين، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۳۲۹.
من این کتاب را از بیش از ۷۵۰هزار حدیث جمع آوری کردم که تمامش از احادیث رسول الله است، و اگر حدیثی شنیدید که جزو آن نبود حجت نیست.۳. اگر بر فرض هم حسن مثنی چنین جملهای میداشت، از آنجا که او معصوم نیست، قول او برای ما حجیت نمیداشت. ۴. این سخن با سخنان دیگر معصومین منافات دارد که از حدیث غدیر بر امامت حضرت امیر استفاده نمودهاند. ۵ . این حدیث تضاد کامل دارد با حدیث مناشده حضرت امیر به حدیث غدیر. ۶. این سخن منسوب به حسن مثنی که فرق میان ولی و والی گذاشته و گفته: اگر رسول خدا چنین منظوری میداشت باید میفرمود: من علی را به عنوان «والی» بر شما نصب میکنم برخلاف معنی لغویین از کلمه «ولی» است که آنها نیز یکی از معانی «ولی» را «والی» دانستهاند. چرا که اهل لغت در معنای یکی از اسامی خداوند یعنی: «ولی» بعد ازاین که آن را به معنای ناصر ذکر میکنند آن را به معنای ولی و سرپرست و متولی امور و یا خلیفه میآورند. ۱۳.۲.۸ - شکایت اهل یمنطرح سوال: یکی از سوالاتی که آقایان اهلسنت از قدیم الایام تا به حال گفتهاند این است که: بحث غدیر خم هیچ ارتباطی با خلافت ندارد، زیرا کلام پیامبر (من کنت مولاه..) در پاسخ عدهای از مردم یمن هست، که از امیرالمومنین شکایت کردند، و اصلاً ربطی به خلافت و امامت ایشان ندارد. بیهقی (۴۵۱ه. ق) مینویسد: اما حدیث المولاه، فلیس فیه. ان صح اسناده. نص علی ولایه علی بعده... انه لما بعثه الی الیمن کثرت الشکاه عنه و اظهروا بغضه فاراد النبی....... فقال: من کنت ولیه وعلی ولیه. (بعد از او نیز دیگر عالمان سنی نیز یکی از شبهاتشان همین نکته بوده است. [۳۶۴]
ابنکثیر، عماد الدین، البدایه والنهایه، ج۵، ص۱۲۲.
) [۳۶۵]
مکی، ابنحجر، الصواعق المحرقه، ج۱، ص۱۰۹.
[۳۶۶]
قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۸۴۲.
حدیث من کنت مولاه اگر سندش درست باشد، دلیلی بر ولایت علی نیست چون این سخن رسولالله به خاطر شکایت اهل یمن بوده است. جواب: ۱. سفرهای حضرت علی به یمن امیرالمومنین سه دفعه به یمن مسافرت نمودند که این سفرها علتهای مختلفی داشت: اولین مرتبه در سال هشتم هجری برای دعوت مردم یمن به اسلام، [۳۶۷]
دحلان، ذینی، السیره النبویه، ج۲، ص۳۷۱.
دومین مرتبه در سال نهم هجری برای قضاوت بین مردم یمن بدانجا مسافرت نمودند، عدهای که تحمل عدالت علی نداشتند از ایشان به رسولالله شکایت نمودند، [۳۶۸]
طبرانی، سليمان بن أحمد، المعجم الاوسط، ج۶، ص۱۶۳.
و آخرین بار در سال دهم برای گرفتن صدقات به آنجا مسافرت نموده، و با مردم یمن خود را در حجةالوداع به پیامبر رساندند. و در این سفر نیز عداهای از اهل یمن از ایشان شکایت نمودند.۲. مکان شکایت طبق روایات خود اهلسنت این شکایت اهل یمن در حجةالوداع در مکه و قبل از مناسک حج اتفاق افتاده، و پیامبر هم از صحبت اینان ناراحت شدند: فرایت الغضب فی وجه رسول الله پیامبر ناراحت شدند به گونهای آثار غضب در صورت ایشان مشخص بود. در پاسخ آنان هم فرمود: لا تشکوا علیا فو الله انه لاخشن فی ذات الله و فی سبیل الله از علی شکایت نکنید که او غرق در ذات خداوند و در راه خدا بسیار استوار و سختگیر است. ۳. عدم ذکر شکایت اهل یمن در خطبه غدیر اگر علت حدیث غدیر شکایت اهل یمن میباشد، چرا پیامبر آن را در خطبه غدیر که در مدینه ایراد نمود، نگفته است.؟ نتیجه: این دلایل نشان میدهد اگرچه اصل شکایت اهل یمن قابل پذیرش است، اما حدیث غدیر ربطی بدین شکایت ندارد. ۱۳.۲.۹ - عید نبودن غدیردر مجلهای که در کویت منتشر شد، این سوال را مطرح نمودند که: نمیتوان روز هیجدهم ذی الحجه را به عنوان عید قرار داد چون چنین امری بدعت است. [۳۷۱]
مرتضی عاملی، سید جعفر، دراسات وبحوث فی التاریخ والاسلام، ج۲، ص۲۴۶.
جواب: این سخن آقایان نشان میدهد که اینان اعیاد را توقیفی فرض کردهاند و چنین خیالی اشتباه است زیرا: ۱ـ اگر بخواهیم این سخن را بپذیریم باید همه اقوام و ملل به خاطر برگزاری جشنهای ملی و مذهبی و خانوادگی همه بدعتگذار باشند، حتی خود شما که در کشور کویت زندگی میکنید باید بدعتگذار باشید. ۲ـ امام علی اینگونه پاسخ گفتهاند: در روز جمعهای که با عید غدیر همراه شده بود امیرالمومنین فرموده بودند: .... . ثُمَّ اِنَّ اللَّهَ تَعَالَی جَمَعَ لَکُمْ مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِینَ فِی هَذَا الْیَوْمِ عِیدَیْنِ عَظِیمَیْنِ کَبِیرَیْنِ لَا یَقُومُ اَحَدُهُمَا اِلَّا بِصَاحِبِهِ لِیُکْمِلَ عِنْدَکُمْ جَمِیلَ صَنِیعَتِهِ... در آن روز حضرت علی در خطبهای بعد از اینکه خداوند را حمد نمود به گونهای که تا به حال کسی اینگونه نگفته بود به مسلمانان فرمود: امروز دو عید برای شما آمده است.... ۳- با سند صحیح از امام صادق نقل شده که فرمودند: امام صادق (علیهالسلام) فرمود: روز شنبه برای ما، روز یک شنبه برای شیعیان ماست. روز دوشنبه برای دشمنان ما و روز سه شنبه برای بنیامیه. روز چهارشنبه روز نوشیدن دارو است. در روز پنجشنبه حاجتها برآورده میشود. روز جمعه برای نظافت و خوشبو کردن است. روز جمعه روز عید مسلمانان و برتر از فطر و قربان است. روز غدیر، برترین عیدها است و آن روز هیجدهم ذیالحجه بود که با روز جمعه مصادف شده است. در روز جمعه قائم ما قیام میکند. قیامت در روز جمعه اتفاق میافتد. هیچ عملی در روز جمعه بهتر از صلوات فرستادن بر محمد و آل او نیست. (حَدَّثَنَا اَبِی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: السَّبْتُ لَنَا وَ الْاَحَدُ لِشِیعَتِنَا وَ الْاِثْنَیْنِ لِاَعْدَائِنَا وَ الثَّلَاثَاءُ لِبَنِی اُمَیَّةَ وَ الْاَرْبِعَاءُ یَوْمُ شُرْبِ الدَّوَاءِ وَ الْخَمِیسُ تُقْضَی فِیهِ الْحَوَائِجُ وَ الْجُمُعَةُ لِلتَّنَظُّفِ وَ التَّطَیُّبِ وَ هُوَ عِیدُ الْمُسْلِمِینَ وَ هُوَ اَفْضَلُ مِنَ الْفِطْرِ وَ الْاَضْحَی و یَوْمُ الْغَدِیرِ اَفْضَلُ الْاَعْیَادِ وَ هُوَ ثَامِنَ عَشَرَ مِنْ ذِی الْحِجَّةِ و کَانَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَخْرُجُ قَائِمُنَا اَهْلَ الْبَیْتِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ یَقُومُ الْقِیَامَةُ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ مَا مِنْ عَمَلٍ یَوْمَ الْجُمُعَةِ اَفْضَلُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ. [۳۷۳]
شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۲، ص۳۹۴.
)۴ـ کلام علامه امینی در پاسخ این سوال: .... انَّه لیس صلة هذا العید بالشیعة فحسب، و انْ کانت لهم به علاقة خاصّة، و انَّما اشترک معهم فی التعیّد به غیرهم من فِرق المسلمین فقد عدّه البیرونی فی الآثار الباقیة عن القرون الخالیة ممّا استعمله اهل الاسلام من الاعیاد، و فی مطالب السؤول لابن طلحة الشافعی (ص ۵۳): یوم غدیر خُمّ ذکره- امیر المؤمنین- فی شعره، و صار ذلک الیوم عیداً و موسماً؛ لکونه کان وقتاً خصّه رسول اللَّه بهذه المنزلة العلیّة، و شرّفه بها دون الناس کلِّهم. و قال (ص ۵۶): و کلّ معنیً امکن اثباته ممّا دلّ علیه لفظ المولی لرسول اللَّه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلم فقد جعله لعلیّ، و هی مرتبة سامیة، و منزلة سامقة، و درجة علیّة، و مکانة رفیعة، خصّصه بها دون غیره، فلهذا صار ذلک الیوم یوم عید و موسم سرور لاولیائه. انتهی. این عید اختصاص به شیعه ندارد. بله تعبد شیعه به این عید بیشتر از فرق دیگر مسلمان است. ابنطلحه شافعی در کتابش به عید بودن غدیر تصریح میکند. ایشان در ادامه اینگونه نتیجه گرفتهاند که: تفیدنا هذه الکلمة اشتراک المسلمین قاطبة فی التعیّد بذلک الیوم سواء رجع الضمیر- فی اولیائه- الی النبیِّ او الوصیِّ صلّی اللَّه علیهما و آلهما: امّا علی الاوّل: فواضح. و امّا علی الثانی: فکلّ المسلمین یُوالون امیرالمؤمنین علیّا شرع سواء فی ذلک من یُوالیه بما هو خلیفة الرسول بلا فصل، و من یراه رابع الخلفاء، فلن تجد فی المسلمین من ینصب له العداء، الّا شذّاذاً من الخوارج مرقوا عن الدین الحنیف.. ۵- کلام ابنخلکان: ابنخلکان (متوفی ۶۸۱ق) از مورخان به نام اهلسنت در ذیل نام «المستنصر العبیدی» مینویسد: وکانت ولادة المستنصر صبیحة یوم الثلاثاء... وتوفی لیلة الخمیس لاثنتی عشرة لیلة بقیت من ذی الحجة سنة سبع وثمانین وهذه اللیلة هی لیلة عید الغدیر... ورایت جماعة کثیرة یسالون عن هذه اللیلة متی کانت من ذی الحجة وهذا المکان بین مکة والمدینة وفیه غدیر ماء. . ؛ المستنصر در شب «عید غدیر» از دنیا رفته است. ابنخلکان نیز کلمه عید را برای روز غدیر به کار برده است، پس باید او را نیز بدعت گذار دانست!! ! ۶_ سخن مسلم نیشابوری: ایشان در کتاب «صحیح مسلم» حدیثی را نقل کرده: .... . طارق بن شهاب قال: قالت الیهود لعمر: لو علینا، معشر یهود، نزلت هذه الایه (مائده، آیه۳) نعلم الیوم الذی انزلت فیه. لاتخذته ذالک الیوم عیدا... مرد یهودی به عمر گفت: اگر چنین روزی [ هجدهم ذی الحجه] در دین ما اتفاق میافتاد ما آن را عید قرار میدادیم.البته بعد از سخن آن یهودی هیچ یک از حاضران در جلسه منکر سخن او نشد و از عمر اعمالی صادر شد که گویا این سخن را پذیرفته و منکر آن نشده است. ۷ـ کلام رازی شهمردان رازی در کتاب روضه المنجمین مینویسد: فصل سوم: عیدها و روزهای تازیان: ... غدیر خم: آنست کی گویند پیغمبر هردو دست علی بن ابیطالب گرفت و چند پالان شتر بر بالای هم نهاده بود او را بر زبر آن نشاند و وصی خویش کرد و گفت: «انّ اللّه جلّ جلاله مولایی و انا مولی. [۳۷۸]
رازی، شهمردان بن ابیالخیر، روضة المنجمین، ص۴۸.
۱۳.۲.۱۰ - مورد تایید نبودن حاکمیت و ولایت حضرت علیطرح سوال: هنگام احتضار رسول خدا، عبّاس عموی پیامبر به علی گفت: ای علی! بیا نزد رسول خدا برویم تا امر حکومت را در مورد تو اعلام کند و پس از رحلتش کسی با تو اختلاف نکند، علی به او پاسخ منفی داد و گفت: همانا به خدا قسم! اگر ما آن را از پیامبر بخواهیم، ممکن است مرا تعیین نکند و مردم هم بدین خاطر مرا انتخاب ننمایند. پس به خدا قسم! از پیامبرچنین تقاضایی نمیکنم! (فاخذ العباس بید علی ثم قال یا علی انت عبد العصا بعد ثلاث احلف لقد رایت الموت فی وجهه و انی لاعرف الموت فی وجوه بنی عبد المطلب فانطلق الی رسول الله صفاذکر له هذا الامر ان کان فینا اعلمنا و ان کان فی غیرنا اوصی بنا فقال لا افعل و الله ان منعناه الیوم لا یؤتیناه الناس بعده قال فتوفی رسول الله ذلک الیوم.) [۳۸۰]
بخاری، محمد بن إسماعيل، صحیح بخاری، ج۶، ص۱۵.
».شبههافکنان میگویند: این حدیث صراحت دارد، خودِ حضرت علی باور به حاکمیت خود ندارد، و اگر حدیث غدیر چنین دلالتی میداشت، دیگر پاسخ حضرت علی به عباس معنا و مفهومی نمیداشت. جواب سوال: الف) همانگونه که در پاورقی مشاهده میکنید یکی از مراجعی که برای این حدیث گزارش کردهاند کتاب صحیح بخاری است که بعد از بررسی مشخص شد این حدیث در این کتاب نیامده است. ب) این مطلب تنها در کتب اهلسنت آمده است بنابراین برای شیعه حجت نیست. ج) در منابع شیعی حدیثی از عباس عموی پیامبر نقل شده است که درست عکس این را ثابت میکند و این گفتوگو بعد از قضیه قلم و دوات است که پرسش عباس نه از حق خلافت، بلکه از فراهم شدن شرایط برای احقاق این حق است. لذا موضوع کاملاً متفاوت بوده و جایی برای پرسش باقی نمیماند، مانند آنچه از ارشاد مفید نقل شده است: «هنگامی که رسول خدا سلامتی نسبی یافت، برخی گفتند: آیا اجازه میدهید تا دوات و کاغذ حاضر نماییم [ تا وصیتتان را بفرمایید و ما بنویسیم] حضرت فرمود: پس از این همه سخنان نابجا نیاز به دوات و کاغذ ندارم، ولی در باره بازماندگان و اهلبیتم سفارش میکنم، از آنها دست برندارید و از نیّت خیر در باره آنان خودداری ننمایید. در این هنگام حضرت روی از مردم برگردانید مسلمانان خطاکار از جای بلند شده و به خانههای خود رفتند و به جز از عباس و فضل و علی بن ابیطالب و خاندان مخصوصش کسی دیگر باقی نماند. عباس عرض کرد: یا رسول اللَّه اگر میدانید پیروزی با ما است و پس از شما ما به مقام حق رسیده و مستقر میشویم، بفرمایید. رسول خدا فرمود: پس از من شما درمانده و بیچاره خواهید شد و سخن دیگری نفرمود. این عده هم با کمال ناامیدی از حضور رسول خدا مرخص شدند. بر اساس این روایت، موضوع از اساس با آنچه در پرسش مطرح شده، فرق میکند. در این حدیث، اساساً پرسش از جانشینی پیامبر نیست، بلکه این مسئله، مسلم فرض شده است، سخن از پذیرش ولایت علی از سوی آنانی است که مانع از آوردن قلم و دوات شدند و امت اسلام را از وصیت پیامبرشان بیبهره ساختند که آیا آنان خواهند گذاشت علی به مقام الهی خود برسد و یا اینکه مانع میشوند و در صورت ممانعت آیا پیروزی با اهلبیت رسولالله است و یا با دشمنان آنان؟! ۱۳.۲.۱۱ - بیشتر از چهار روز بودن غدیرعلی امیر حسین امیری نوشته است: علما و مراجع مدعی تشیع میگویند: ۱۲۰ هزار نفر از مردم حاضر در حجهالوداع بنا به دستور پیامبر در غدیر خم حاضر شدند و پس از اعلام جانشینی حضرت علی، همگی آنها در طی سه روز با علی بیعت نمودند و حتی برای زنان تشت آبی گذاشتند تا دست خود را در آن بگذارند و حضرت علی نیز دست خود را در آن گذاشته و به این طریق حتی زنان نیز بیعت نمودند. در اینجا برای اثبات دروغین بودن این ادعا میگوئیم به فرض اینکه برای دست دادن و بیعت با هر نفر ۳ ثانیه وقت نیاز باشد، حساب کنید بیعت با ۱۲۰ هزار نفر چند روز زمان میبرد؟ حتی ما فرض میگیریم که حضرت علی بطور تمام وقت و ۲۴ ساعته حاضر بوده و در تمامی لحظات در حال بیعت کردن بوده است (یعنی حتی برای نماز خواندن و استراحت کردن و غذا خوردن و قضای حاجت نیز جایی نمیرفته!! ! ) با این اوصاف باز حساب کنید که بیعت با ۱۲۰ هزار نفر چند روز به طول میانجامد؟ ما اینکار را انجام دادیم و متوجه شدیم که چنین بیعتی ۶۰۰۰ دقیقه، یعنی ۱۰۰ ساعت، یعنی بیش از ۴ شبانه روز به طول میانجامد. مگر اینکه بگویید خداوند در آنجا نیز رد الشمس کرد و خورشید برگشت تا ۴ روز بشود ۳ روز!! [۳۸۲]
علی حسین امیری، منات (نقد وبررسی واقعه غدیر خم)، ص۵-۱۹
جواب: ۱. همانگونه که در فصل اول گزارش شد تعداد ۱۲۰ هزار نفر را خود اهلسنت گفتهاند، و این اشکال این وهابی اولاً به بزرگان اهلسنت چون حلبی مربوط میشود. ۲. تعداد حاضرین بر اساس منابع شیعه: درباره جمعیتی که در ماجرای غدیر سال دهم هجرت در محضر پیامبر حاضر بوده و نص پیامبر اکرم مبنی بر ولایت امام علی را از زبان مبارک ایشان شنیدهاند، روایات مختلفی نقل شده است. الف: هزار و سیصد نفر؛ امام باقر میفرماید: «پیامبر در روز غدیر در حضور ۱۳۰۰ نفر، جمله "من کنت مولاه فهذا علی مولاه" را مطرح نمود». ب: ده هزار نفر: در تفسیر عیاشی از امام صادق نقل شده است: «من تعجب میکنم از اینکه شخص با آوردن دو شاهد حقش را میگیرد، اما علی بن ابیطالب با ده هزار شاهد حقش ضایع شد. پیامبر از مدینه خارج شد در حالیکه پنج هزار نفر از مدینه همراه وی بودند و پنج هزار نفر هم از مکه پیامبر را همراهی کردند». در این روایت، تصریح شده است که پنج هزار نفر از «اهل مکه» پیامبر را تا غدیر همراهی کردند. ولی پذیرفتن این تعداد از مکه بسیار مشکل است، زیرا فاصله مکه تا جحفه فاصله بسیاری است و بر فرض که مردم قصد بدرقه کردن رسول خدا را داشتهاند همراهی کردن تا حدود ۱۸۰ کیلومتر بسیار بعید است. [۳۸۶]
فصلنامه علمی - تخصصی تاریخ در آیینه پژوهش، ص۱۴ – ۱۵.
بله! چنانچه این پنج هزار نفر، اهل مکه نباشند و به گونهای با تسامح بگوییم اهالی دیگر مناطق بودند که از مکه پیامبر را همراهی نمودند پذیرفتنی است. ابنشهر آشوب نیز در روایتی از امام صادق شاهدین غدیر را ده هزار نفر عنوان کرده است. [۳۸۷]
ابنشهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۶.
شیخ حُرّ عاملی نیز در روایتی قول ده هزار نفر را آورده است. و میگوید: چه بسا این ده هزار نفر همه از مدینه بودهاند. [۳۸۸]
شیخ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۲۳.
ج: دوازده هزار نفر: در روایت دیگری به نقل از امام صادق؛ تعداد جمعیت حاضر در غدیر دوازده هزار نفر ذکر شده است. [۳۹۰]
شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج۳، ص۱۴۲.
د: هفده هزار نفر: نویسنده کتاب «جامع الاخبار» طبق نقلی، جمعیت حاضر در غدیر را هفده هزار نفر دانسته است. وی مینویسد: «دوازده هزار نفر از یمن و پنج هزار نفر از مدینه همراه رسول اکرم بودهاند». نقد مربوط به آمدن مکیها تا غدیر بر این روایت نیز وارد است؛ زیرا یمنیها میبایست به طرف جنوب بروند و امری از سوی پیامبر وجود نداشت که ملزم باشند آنحضرت را تا غدیر همراهی کنند. بنابراین، آمدن ایشان، آن هم تا فاصله ۱۸۰ کیلومتری پذیرفتنی نیست. حال در بین روایاتی که در آنها به جمعیت غدیر اشاره شد؛ به نظر میرسد روایت عیاشی از امام صادق که خارجشوندگان از مدینه را پنج هزار نفر دانسته، مدرک و سندی برای رسیدن به عدد نزدیک به واقع است. البته با ذکر این نکته که برای ما مشخص نیست پنج هزار نفر دیگر اهل کجا بودند؛ زیرا آمدن مکیها تا فاصله ۱۸۰ کیلومتری، هیچ توجیهی ندارد. اهالی یمن نیز میبایست به سمت جنوب بروند. پس میتوان گفت که احتمالاً عدهای از مناطق شمالی شبهجزیره و احیاناً اهالی جنوب عراق، پیامبر گرامی اسلام را همراهی کردهاند. شواهدی که ما را در انتخاب روایت عیّاشی کمک میکند از این قرارند: الف. منبع روایت: تفسیر عیاشی به عنوان منبعی کهن و پذیرفته شده نزد شیعه است. نیز در مقایسه با منابع دیگر، مانند جامع الاخبار (قرن ششم)، الاحتجاج (قرن ششم)، مناقب آل ابیطالب (قرن ششم)، تذکرة الخواص (قرن ششم)، نهج الایمان (قرن هفتم) و سمط النجوم العوالی (قرن دوازدهم) از لحاظ زمانی مقدمتر است. ب. تایید روایت: ابنشهرآشوب و شیخ حرّ عاملی نیز همین روایت را نقل کردهاند. ج. شان نزول: عیاشی این روایت را ذیل آیه ابلاغ آورده که نزد شیعه کاملاً پذیرفته شده است. د. منطق شمارش: به نظر میرسد درباره افراد حاضر در یک واقعه؛ علاوه بر تخمین، راههای دیگری نیز برای شمارش وجود داشته است؛ که برای نمونه به دو مورد اشاره میشود: ۱. واقدی درباره غزوه اُحُد مینویسد: «قریش و کسانی که با آنها پیوسته بودند، جمعاً سه هزار نفر بودند که صد نفرشان از قبیله ثقیف بودند، ساز و برگ و سلاح فراوان و دویست اسب داشتند، هفتصد تن از ایشان زره داشتند و سه هزار شتر همراهشان بود». اینکه وی میگوید «هفتصد نفر زره داشتند» ما را به این نکته رهنمون میکند که نوع پوشش نظامی آنها سبب شده بود تا عدهای متمایز باشند. در این روایت، یکی از راههای منطق شمارش که «نزدیک به واقع بودن» باشد، رعایت شده است. ۲. تفکیک جمعیت؛ طبری در روایتی، تعداد شرکت کنندگان در فتح مکه را بیان نموده که این راه در آن به خوبی دیده میشود. وی مینویسد: «ده هزار نفر از مسلمانان در فتح مکه همراه پیامبر بودند؛ چهارصد نفر از بنیغفار، چهارصد نفر از اسلم، هزار و سه نفر از مزینه و هفتصد نفر از بنیسلیم و هزار و چهارصد نفر از جهینه و باقیمانده از قرشیان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنیتمیم و قیس بودند». این روایت، حاکی از این است که تمام جمعیت بر اساس افراد قبیله شناخته میشدند. مثلاً در یک جنگ، هر قبیله نیروهای مشخصی را معرفی میکرده و تنها یک جمعبندی ساده میتوانست تعداد جمعیت حاضر را مشخص نماید. این راهها برای شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول میباشد. و روایاتی که در آنها منطق شمارش رعایت شده باشد بیشتر قابل پذیرشاند. ه. جمعیت کل حجگزاران در مکه که چهل هزار نفر بودند. حال اگر حجگزاران اهالی مکه، یمن و طائف و قبایل مسلمان بادیهنشین را از این چهل هزار نفر کسر کنیم؛ چیزی حدود پنج هزار نفر برای مدینه و حدود پنج هزار نفر برای قبایل شمالی نجد و نیز قبایلی که حد فاصل مدینه تا جحفه بوده و احتمالاً پیامبر را همراهی کردهاند، عده قابل قبولی است. نتیجهگیری: محور و هسته اصلی حاضران در غدیر، اهالی مدینه و بقیه از قبایل اطراف مدینه و احتمالاً قبایل شمالی نجد بودهاند. براساس مباحثی که درباره جمعیت مدینه گفته شد، معلوم شد که مدینه ظرفیت فرستادن حدود پنج هزار نفر را به مکه داشته است. از اینرو؛ با تمسک به روایت عیاشی که پنج هزار نفر از حاضران در غدیر را مدنی میداند و همچنین گزارش «جامع الاخبار»، به این نتیجه میرسیم که حدود پنج هزار نفر از اهالی مدینه و تعدادی نیز از قبایل اطراف در غدیر حاضر بودهاند. هرچند چنانچه بخواهیم روایت ده هزار نفر عیاشی را بپذیریم، باید توجیهی برای پنج هزار دیگر داشته باشیم. ۳. محاسبه تعداد روزها حال که مشخص شد تعداد جمعیت چند نفر بودهاند با همان فرمولی که این وهابی اشکال کرده بود میگوییم: اگر غدیر سه روز طول کشیده باشد مجموعاً میشود ۷۲ ساعت، این ۷۲ ساعت را ضرب در ۶۰ دقیقه میکنیم نتیجه میشود ۴۳۲۰ دقیقه و اگر ۵۰۰۰ نفر را هم ضرب در یک دقیقه کنیم همین میشود. ۳×۲۴=۷۲/ ۷۲×۶۰=۴۲۳۲۰/ ۵۰۰۰×۱=۵۰۰۰ ۵۰۰۰÷۶۰=۸۳/۳ ÷۲۴=۳ البته میتوان گفت این تعداد گروهی بیعت مینمودند به صورتی که وقتی رئیس یک قبیله بیعت میکرده است گویا همه آن قبیله بیعت میکنند. با این حساب حضرت علی هم میتوانسته نمازش را بخواند و هم استراحت کند. ۱۳.۲.۱۲ - گرم نبودن هوا در روز غدیرایشان در قسمت دیگری این سوال را مطرح میکنند: آخوندهای مدعی تشیع مرتب بر بالای منبرهای خود میگویند که پیامبر در آن گرمای سوزان و شدید غدیر خم مردم را نگاه داشته است و معلوم است که قصد داشته مسئله مهمی را ذکر کند که در آن گرمای سوزان همه را نگاه داشته و مرتب میگویند: گرمای سوزان، گرمای سوزان، گرمای سوزان! اگر از نرم افزارهای رایانهای برای محاسبه زمان واقعه غدیر استفاده کنید متوجه میشوید ۱۸ ذی الحجه یعنی واقعه غدیرخم در روز ۲۹ اسفند بوده و نمیتوانسته چندان گرمای شدیدی در محیط وجود داشته باشد...... از فاصله زمانی ۲۵ اسفندماه تا ۱۰ فروردین ماه این دوسال (سال ۱۳۸۴و ۱۳۸۵ شمسی) درجه هوای منطقه رابغ (که غدیر در آن واقع است) در گرمترین ساعات روز از ۳۰ درجه بیشتر نمیشود و با توجه به اینکه هوای زمین طی هزار سال گذشته دو درجه گرمتر شده با اطمینان قریب به یقین، میتوان گفت: درجه هوای غدیر خم در ۲۹ اسفند سال ۱۰ هجری: ۲۸ درجه یا چیزی نزدیک به آن، بوده است و چنین درجه حرارتی نه تنها گرمای شدید و حتی گرمای معمولی نیست، بلکه بسیار فرح انگیز و روح بخش است. و به عنوان تلنگر آخر: چرا راوی آن حدیث جعلی که میگوید هوا گرم بود این همه روی گرمی هوا تاکید داشته؟ مگر گرمای هوا برای عربها چیز تازه و جدیدی بوده؟! پس متوجه میشویم که ریگی به کفش راوی بوده است. [۳۹۲]
امیری، علی حسین، منات (نقد وبررسی واقعه غدیر خم)، صص۵-۱۹
جواب: نه تنها شیعه بلکه بزرگان اهلسنت نیز به گرمای هوا اشاره نمودهاند که به برخی از نظرات فرقین در این زمینه اشاره میکینم: شیعه: سید بن طاووس روایتی از زبان یکی از حاضران در غدیر به این صورت نقل میکند: «ما زمانی به غدیر رسیدیم که اگر تکه گوشتی را روی زمین میانداختی از شدّت گرما پخته میشد» [۳۹۳]
ابنطاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، ج۱، ص۴۵.
نویسنده کتاب «الهدایة الکبری» روایتی را از امام علی چنین نقل میکند: «و آن روز (غدیر) روزی بسیار گرم بود که طفل از شدّت گرما پیر میشد». [۳۹۴]
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۱۰.
قاضی نعمان نیز روایتی را به این صورت نقل میکند: «هیچ روزی گرمتر از روز غدیر ندیده بودیم [۳۹۵]
مغربی، قاضی نعمان، شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار (ع)، ج۱، ص۹.
سنی: ابنکثیر ناصبی مینویسد: برای صحبت کردن پیامبر لباسی را بر روی درختی انداختند و با آن سایبانی درست کردند تا آفتاب به ایشان نخورد. (.... و ظُلِل لرسول الله بثوب علی شجرةسَمُرة من الشمس....) پس آن روز آفتابی بوده است. حاکم در روایت صحیحی چنین نقل میکند: ... فامر بروح فکسح فی یوم ما اتی علینا یوم کان اشد حرا منه..(وی در خصوص سند روایت گوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.)؛ از مکّه خارج شدیم، در روزی که تاکنون گرمتر از آن روز بر ما نگذشته بود، همچنین: طبرانی، (این روایت را با سند صحیح نقل کرده است: .... الی غَدِیرِ خُمٍّ اَمَرَ بِدُوحٍ فَکُسِحَ فی یَوْمٍ ما اتی عَلَیْنَا یَوْمٌ کان اَشَدَّ حُرًّا....) احمد بن حنبل در دو کتاب خود یعنی مسند احمد و فضائل الصحابه،(هوای غدیر آنچنان گرم بوده است که برای پیامبر سایبان درست کردند: . . وَادِی خُمٍّ فَاَمَرَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّاهَا بِهَجِیرٍ، قَالَ: فَخَطَبَنَا، وَظُلِّلَ لِرَسُولِ اللهِ بِثَوْبٍ عَلَی شَجَرَةِ سَمُرَةٍ مِنَ الشَّمْسِ.... ) خطیب بغدادی در تلخیص المتشابه (صحابه از شدت گرمای آفتاب در اذیت بودند تا حدی که مقداری از لباس خود را بر سر و مقداری را زیر پا میگذاشتند تا از حرارت هوا، آنها را حفظ کند.... الْغَدِیرَ قَامَ فِی الظَّهِیرَةِ، .... قَالَ الْبَرَاءُ: فِی یَوْمٍ صَائِفٍ شَدِیدٍ حَرِّهِ، حَتَّی جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا بَعْضَ ثَوْبِهِ تَحْتَ قَدَمِهِ، وَبَعْضَهُ عَلَی رَاْسِهِ.... ) و تفتازانی از متکلمین بزرگ اهلسنت (... حجة الوداع وکان یوما صائفا حتی ان الرجل لیضع رداءه تحت قدمیه من شدة الحر وجمع الرحال وصعد (علیهالسّلام) علیه.... وهذا حدیث متفق علی صحته اورده.... ) به چنین مطلبی اشاره کردهاند. ۱۳.۲.۱۳ - عدم ارتباط آیه سوم سوره مائده به واقعه غدیربرادران اهلسنت سه اشکال دارند و با این اشکالات خواستهاند ارتباط این آیه با غدیر را زیر سؤال ببرند، آن سه اشکال را ابتدا ذکر کرده و پاسخ میدهیم. اشکال اول: فخر رازی ذیل این آیه میگوید مراد از کلمه «الیوم» روز خاصی نیست چون اگر بگوییم روز خاصی مراد است لازم میآید بر خلاف عادت اهل لسان سخن بگوییم و چنین چیزی صحیح نیست. پاسخ آیت الله مکارم شیرازی مینویسد: طبق بیان شما باید از کلمه «الیوم» معنای مجازی اراده شود که چنین چیزی درست نیست زیرا: برای عدول از معنای حقیقی به معنای مجازی نیازمند به قرینه هستیم و چنین قرینهای در آیه نیست. اشکال دوم: فخر رازی در ادامه اشکال قبلی خود مینویسد اگر هم مراد از «الیوم» در آیه روز خاصی مراد باشد، قطعاً آن روز عرفه میباشد، چون حدیث عمربن الخطاب به این مطلب بر این امر دلالت دارد. تایید این اشکال: حدیثی از امام باقر در منابع حدیثی ما نیز وجود دارد که زمان نزول ولایت را در روز عرفه دانسته است. . سمعت اباجعفر یقول: ... ثُمَّ نَزَلَتِ الْوَلَایَةُ وَ اِنَّمَا اَتَاهُ ذَلِکَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَةِ بِعَرَفَةَ اَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ کَانَ کَمَالُ الدِّینِ بِوَلَایَةِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ. ؛ (همچنین عبارت شهر آشوب: ثم نزلت علیه و هو واقف بعرفه: (الیوم اکملت لکم...). [۴۰۷]
ابن شهرآشوب، محمد بن علی، المناقب، ج۱، ص۲۹۱.
البته این روایت را از سدی و ابنعباس گفته است.) آیه ولایت در روز جمعهای که عرفه بود نازل شد و خداوند دینش را با معرفی نمودن علی بن ابیطالب کامل گردانید.جواب: ۱. بررسی روایت امام باقر درباره این حدیث نکاتی بیان میشود که مشخص میگردد این حدیث اصلاً نمیتواند ادعای امثال فخر رازی را ثابت کند: الف) علامه مجلسی این حدیث را از نظر سند ضعیف و از نظر متن مشوش میداند. [۴۰۸]
علامه مجلسی، سیدمحمدباقر، مراة العقول، ج۳، ص۲۶۰.
ب) چون مجموع این روایت با سایر روایات معتبره شیعه هماهنگ است میتوان آن را بدین گونه توجیه نمود: مراد از «نزلت الولایه» معرفی کردن حضرت علی است، که توسط آیه ابلاغ (یا ایها الرسول بلغ...) در روز جمعه در عرفه به پیامبر تکلیف شده است. ولی معرفی شدن حضرت علی در روز هجده ذی حجه در مکان غدیر بود و آیه اکمال (الیوم اکملت...) بعد از معرفی شدن ایشان بر پیامبر نازل شد. [۴۰۹]
مازندرانی، مولی صالح، شرح اصول کافی، ج۶، ص۱۱۰.
۲. بررسی روایت نقل شده از عمر در ارتباط با این تفسیر اهلسنت که به نظر میرسد به دلیل وجود منبع روایی آن در صحیح بخاری، از اعتبار بیشتری برخوردار باشد، دو فرضیه موجود است: الف) این تفسیر تنها به زمان نزول آیه اشاره داشته و در مورد شان نزول آن ساکت باشد، - چنانچه در روایت اشاره شده از خلیفه دوم نیز چنین جنبهای مد نظر بوده است-. این تفسیر، در تضاد با عقاید شیعیان نیست؛ چون ممکن است این آیه در ابتدای زمانی نازل شده باشد که پیامبر درصدد تدارک اعلام ولایت امیرالمؤمنین بوده و میدانیم که بین روز عرفه و روز غدیر، کمتر از ده روز فاصله زمانی وجود دارد و این مقدار فاصله نیز جهت آمادهسازی برای اعلان چنین امر مهمی، طبیعی به نظر میرسد. ب) اما جهتگیری دیگری در این تفسیر وجود دارد که علاوه بر آن که میخواهد زمان نزول آن را روز عرفه اعلام کند، در صدد تغییر شان نزول آن نیز بوده و به عبارتی، اکمال دین را تنها به حلال و حرام منحصر میکند: از سدی نقل شده است که این آیه در روز عرفه نازل شده و بعد از آن دیگر حرام و حلالی نازل نشده و پیامبر بعد از برگشت به مدینه، رحلت فرمود. [۴۱۰]
ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص.
به عقیده ما، به چند دلیل نمیتوان چنین تفسیرهایی را پذیرفت؛ زیرا: یک. پیامبر قبل از حجةالوداع نیز مناسک حج را به جا آورده بود و انجام حج تازگی نداشت. دو. انجام حج و یا احکام شرعی اشاره شده در آیه، در حدی نبودند که تکمیل دین جز با آنها صورت نپذیرد. سه. نمیتوان تصور کرد برخی احکامی که حتی اگر خودشان تازگی داشتند، موارد مشابه فراوان دیگری قبل از آن موجود بود، از خصوصیتی برخوردار شوند که کافران با مشاهده آنها به ناگاه از انجام هر فعالیتی بر علیه دین ناامید شوند. چهار. از همه مهمتر، به تصریح دانشمندان اهلسنت، موارد موجود در آیه سوم سوره مائده، آخرین احکامی نبود که بر پیامبر نازل شده باشد، بلکه بعد از آن احکام دیگری نیز نازل شد. بر این اساس، نظریهای که نزول تمام احکام و فرایض را موجب اکمال دین میداند، زیر سؤال خواهد رفت. (آیات ۲۷۵-۲۸۲ بقره طبق نظر اهل سنت بعد از غدیر نازل شده است. ابنعباس در ارتباط با بخشی از این آیات (۲۷۸-۲۸۱) روایت میکند که اینها، آخرین آیاتی از قرآن بود که بر پیامبر نازل شد. [۴۱۱]
بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج۳، ص۱۲.
)ج) زمان شهادت پیامبر: مورّخان و محدّثان اتّفاق نظر دارند که پیامبر اسلام پس از نزول این آیه شریفه بیش از ۸۱ یا ۸۲ روز عمر نکرد (حتّی سه ماه هم طول نکشید) و در این مدّت (کمتر از سه ماه) چیزی بر احکام اسلام افزوده نشد، و چیزی از احکام نیز نسخ (و کاسته) نشد، و قانونگذاری پایان یافت. طبق گفته فخر رازی آیه شریفه فوق ۸۱، یا ۸۲ روز، قبل از رحلت اسفبار پیامبر نازل شده است. با توجّه به این سخن میتوان محاسبه میکرد که روز نزول آیه شریفه فوق چه زمانی بوده است. برای روشن شدن این مطلب لازم است تاریخ رحلت آن حضرت را بدانیم، اهلسنّت معتقدند که پیامبر اسلام در روز دوازدهم ربیع الاوّل به دنیا آمده است، و اتّفاقاً در روز دوازدهم ربیع الاوّل نیز رحلت فرمودند. البتّه این نظریّه در بین علماء شیعه نیز طرفدارانی دارد، از جمله مرحوم کلینی معتقد است که تاریخ وفات پیامبر در روز دوازدهم ربیع الاوّل بوده است هر چند تاریخ ولادت حضرت، طبق مشهور بین شیعه هفدهم ربیع الاوّل میباشد. بنابراین باید هشتاد و یک روز، یا هشتاد و دو روز از دوازدهم ربیع الاوّل به عقب برگردیم. و با توجّه به این که سه ماه پشت سر هم سی روز نمیشود، همانگونه که بیست و نه روز هم نمیشود، باید دو ماه را سی روز و یک ماه را بیست و نه روز، یا دو ماه را بیست و نه روز و یک ماه را سی روز در نظر بگیریم. نتیجه: اگر دو ماه صفر و محرّم را بیست و نه روز در نظر بگیریم، جمعاً ۵۸ روز میشود که به اضافه دوازده روز ماه ربیع الاوّل هفتاد روز میگردد و با توجّه به این که باید ماه ذی الحجّه را سی روز در نظر بگیریم دوازده روز دیگر به عقب بر میگردیم تا هشتاد و دور روز شود، با کسر دوازده روز از ماه ذی الحجّه به هجدهم این ماه که روز عید غدیر است میرسیم. بنابراین طبق این محاسبه، که موافق نظریّه علما اهلسنّت است، آیه شریفه فوق مربوط به غدیر میشود، نه روز عرفه! اگر معیار را هشتاد و یک روز هم قرار دهیم مصادف با روز پس از عید غدیر میشود. و از روز عرفه فاصله زیادی دارد و هیچ هماهنگی با آن ندارد. و اگر دو ماه صفر و محرم را سی روز در نظر بگیریم و ماه ذی الحجّه را بیست و نه روز، طبق هشتاد و دو روز، نوزدهم ذی الحجة و طبق هشتاد و یک روز، بیستم ذی الحجة زمان نزول آیه میشود، یعنی آیه شریفه یک یا دو روز پس از واقعه غدیر و جانشینی امیرمؤمنان (علیهالسلام) نازل گشته و ناظر به آن حادثه مهمّ تاریخی است و هیچ ارتباطی با روز عرفه نخواهد داشت! اشکال سوم: سومین اشکال در این آیه این است که گفتهاند: (الیوم اکملت...) در وسط آیه قرار دارد و قبل و بعدش مربوط به احکام گوشت مردار است پس به حکم وحدت سیاق همانگونه که قبل و بعد آن مربوط به احکام شرعی است مراد از اکمال دین نیز کامل شدن از ناحیه مسائل شرعی است و ربطی به ولایت و امامت ندارد. جواب: به نظر میرسد پاسخ علامه جوادی آملی به این شبهه از جامعیت خوبی برخوردار است به همین خاطر پاسخ ایشان را در اینجا ذکر میکنیم: .... احتمال یکم. علمای شیعه معتقدند، تعدد یا وحدت آیات به تنهایی نمیتواند دلیل تعدد یا وحدت نزول باشد؛ یعنی همانگونه که دو آیه بودن نشان تعدّد نزول نیست، یک آیه بودن نیز دلیل وحدت نزول تمام بخشهای آن نمیتواند باشد. برای مثال در پایان آیه ۲۱۹ سوره بقره آمده است: (کذلک یبیّن الله لکم الایات لعلّکم تتفکّرون) و در ابتدای آیه بعد میفرماید: (فی الدنیا والاخرة). اندکی تامل نشان میدهد که این دو آیه با هم نازل شدهاند، زیرا از نظر ادبی جمله (فی الدنیا والاخرة) متعلق به (تتفکرون) و ظرف تفکّر است. پس باید با هم نازل شده باشند، هر چند که در دو آیه جدا از هم آمده و هر کدام شماره جداگانهای دارد. هم چنین (و باللیل...) که در آیه ۱۳۸سوره صافات آمده، متعلّق به (... لتمرّون...) است که در آیه قبل آمده است. از سوی دیگر، دقت در ضمیرهای آیه تطهیر که در سوره احزاب آمده، نشان میدهد که این جمله از قبل و بعد خود مستقلّ است. چنان که مضمون و محتوای آن شهادت میدهد که مخاطبی غیر از مخاطب قبل و بعد خود دارد. شان نزولی که علمای اهلسنت نقل کردهاند هم نشان میدهد که این فقره از آیه در واقعهای خاص نازل شده است. در آیه مورد بحث نیز مطلب از همین قرار است، زیرا هنگام بیان حکم خون، مردار، گوشت خوک و... میفرماید: (الیوم یئس الّذین کفروا من دینکم فلا تخْشوْهم واخْشونِ الیوم اکمَلْت لکم دینکم واتْممتُ علیکم نعمتی ورَضیتُ لکم الاسلام دیناً). همانطور که میدانیم معلوم شدن حکم خون و امثال آن موجب یاس دشمن و تکمیل دین نمیشود. شاهد آن این است که این احکام، قبلاً در دو سوره مکی انعام (آیه ۱۴۵) و نحل (آیه ۱۱۵) و نیز در آیه ۱۷۳ سوره بقره که اولین سوره مدنی است، نازل شده بود، ولی عنوان یاس کفار و تکمیل دین در آنها مطرح نیست، در حالی که اگر نزول و ابلاغ این احکام دارای چنین خاصیتی باشد، باید در آن سورهها نیز (الیوم یئس...) ذکر میشد. بدین ترتیب (الیوم...) نمیتواند اشاره به روز نزول حکم خون، مردار و... باشد، بلکه باید اشاره به روزی باشد که در آن حادثه مهم دیگری واقع شد. از این جهت شیعه اعتقاد دارد، (الیوم اکملت...) اشاره به روزی است که نبی اکرم آیه (یا ایّها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ربّک) را امتثال کرد. امری که اگر امتثال نمیشد، زحمات بیست و سه ساله آن حضرت به هدر میرفت و رسالت الهی ابلاغ نمیگردید. نتیجه این که یا باید بگوییم، این دو بخش جدای از قبل و بعد خود نازل شده است. برای این احتمال سه توجیه میتوان ذکر کرد: ۱. گوینده آن، یعنی خدای سبحان بر اثر اهتمامی که به این دو جمله داشته، در وسط کلام خود ذکر کرده است. ۲. قادر متعال برای صیانت از تحریف و دستبُرد بدخواهان این دو جمله را در اینجا قرار داده است، چنان که گاهی برای گمراه کردن سارق، اشیای نفیس و با ارزش را در غیرجایگاه مناسب خود پنهان میکنند تا سارق بدان پی نبرد و به سراغ آن نرود. ۳. به قصد برجسته شدن و جلب توجه کردن در اینجا آورده شد، چنان که امروزه نیز متداول است که در تنظیم اطلاعیهها یا پلاکاردها کلمه یا جمله مورد اهتمام را با رنگ یا خط دیگری مینویسند تا چشمگیر و برجسته باشد و جلب توجه کند. مثلاً کلمه شهید را با رنگ قرمز یا نام معصومین را با رنگ سبز و... مینویسند، چنان که در گذشته کلمه (ولْیتلطّف را که وسط قرآن کریم واقع شده است، شَنگَرْف یا بزرگتر مینوشتند. به گونهای که چشم هر کسی به این کلمه میافتاد از خود سئوال میکرد، این کلمه چه ویژگی دارد که اینگونه نوشته شده است. در آیه ۱۶۲ سوره نساء جمله (والمقیمین الصلوة) به صورت نصبی یا جرّی آمده است، در حالی که طبق قواعد ادبی باید به صورت رفعی، یعنی «والمقیمون» ضبط میشد که به نظر میرسد، توجیهی جز برجسته کردن وصف «اقامه صلاة» در بین سایر اوصاف نداشته باشد. در آیه محل بحث نیز آیه اکمال به صورت جمله معترضه در وسط آیهای که مطالب آن ارتباطی با مضمون آن ندارد، آورده شده تا جلب توجه کند. احتمال دوم. این جمله همراه بقیه قسمتهای آیه نازل شده و از آنها جدا نیست، چنان که مفسران عامه بر این باورند. البته ظواهر نیز همین را تایید میکند، زیرا نظم ظاهری آیات اقتضا میکند که به همین ترتیبِ موجود نازل شده باشد، مگر این که دلیل محکمی دلالت کند که ترتیب نزول غیر از ترتیب موجود است، ولی چنین دلیلی وجود ندارد. با این احتمال نیز نمیتوان گفت که (الیوم) اشاره به روز نزول احکام مذکور در آیه است، زیرا وحدت نزول نقشی در این جهت ندارد. همانگونه که صدر آیه ۲۹ سوره یوسف با خطاب به حضرت یوسف میفرماید: (یوسف اعرض عن هذا) و در ذیل آن با خطاب به همسر عزیز مصر آمده است: (واسْتغفری لذنبکِ). با آن که مجموع اینها یک آیه بیشتر نیست و نامی از همسر عزیز مصر به میان نیامده، کسی ادعا نکرده که هر دو بخش آیه خطاب به یک نفر است. بنابراین، گرچه در محاورات و گفتوگوهای عرفی از وحدت سیاق به عنوان یک اصل عقلایی نام میبرند و بدان توجه و عنایت دارند، لیکن نمیتوان گفت که یک قاعده کلّی و عمومی است و همیشه میتواند دلیل یا مؤیّد باشد، به ویژه اگر قرینه داخلی یا خارجی بر خلاف آن وجود داشته باشد. امام صادق در این باره میفرماید: «ان الآیة لتنزل اولها فی شیءٍ و اوسطها فی شیء وآخرها فی شیءٍ آخر»؛ گاهی اوّل آیهای از قرآن درباره چیزی، وسط آن درباره چیزی دیگر و آخر آن درباره چیز سومی است. سرّش آن است که قرآن کتاب فنّی و علمی اصطلاحی نیست تا مطالب آن به صورت ابواب و فصول جداگانه مطرح شده باشد، بلکه کتاب هدایت است، و هدفش از طرح مطالب گوناگون علمی، فنی، تاریخی، ضرب المثل و... هدایت و راهنمایی انسانها است. از این رو در کنار مهمترین دلیل علمی موعظه میکند. همراه با ارائه براهین مهم فلسفی و عقلی بر توحید، نظاره کردن به زمین، آسمان، شتر و... را که سطح متوسط از ادلّه توحیدی تلقّی میشود، گوشزد مینماید؛ (افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت والی السماء کیف رفعت والی الجبال کیف نصبت والی الارض کیف سطحت). صاحب تفسیر المنار در این باره میگوید: انّ القرآن لیس کتاباً فنّیاً فیکون لکلّ مقصدٍ من مقاصده باب خاص به، وانّما هو کتاب هدایةٍ ووعظٍ ینتقل بالانسان من شان من شؤونه الی آخر، ویعود الی مباحثِ المقصد الواحد المرة بعد المرة مع التفنّن فی العبارة والتنویع فی البیان، حتّی لا یملّ تالیه وسامعه من المواظبة علی الاهتداء..؛ قرآن کتاب فنّی نیست تا برای هر مقصدی از مقاصدش باب مخصوصی داشته باشد، بلکه کتاب هدایت و موعظه است که انسان را از مطلبی به مطلب دیگر منتقل میکند و دوباره به همان مطلب اول باز میگردد. در عین حال، در عبارت تفنّن و در بیان تنوّع دارد، به گونهای که نه خواننده را خسته میکند و نه شنونده را از مواظبت بر هدایت پذیری ملول میسازد.... این احتمال نیز سه توجیه دارد: ۱. رسول اکرم به اذن الهی دستور داد که در اینجا قرار گیرد. ۲. به دستور کسانی که بعد از آن حضرت به جمع آوری قرآن پرداختند طبق مبانی مختلف در تدوین قرآن مصون از تحریف در اینجا قرار گرفته است ۳. این که بگوییم، این دو جمله همراه قبل و بعد خود نازل شده است، لیکن به روز نزول آیه، از آن جهت که ظرف نزول برخی احکام فقهی است، اشارهای ندارد، بلکه جمله معترضهای (جمله معترضه، اصطلاحاً به جملهای گفته میشود که با ملاحظه برخی شرایط در میان جملههای دیگر قرار میگیرد و ارتباط منطقی با آن جملات ندارد، هر چند که بیارتباط هم نیست، لیکن این ارتباط به گونهای نیست که اگر این جمله نباشد، خللی در معنای جملههای قبل و بعد ایجاد کند. البته آوردن جمله معترضه، خالی از حکمت نیست و ممکن است متکلّم، انگیزههای مختلفی از ذکر آن داشته باشد. مثلاً انسان در حال سخن گفتن با دیگری درباره مطلبی علمی است، لیکن بر اثر احساس خطر از وقوع زلزله یا حادثه سهمگین دیگر در بین گفتگو ناگهان کلام را قطع کرده، هشدار میدهد. جمله معترضه در قرآن کریم نیز فراوان است، مانند: (وَ اِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللَّهُ اَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا اِنَّما اَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُون. هرگاه که حکمی را به حکم دیگر تبدیل کنیم و خدا آگاهتر است به چیزی که نازل میکند میگویند: تو دروغگو هستی (نحل، ۱۰۱)). در این آیه جمله: (والله اعلم بما ینزّل) جمله معترضه است. همچنین دو آیه: (ذلک عیسی بن مریم قول الحقّ الذی فیه یمترون ما کان للّه ان یتخذ من ولد سبحانه اذا قضی امراً فانّما یقول له کن فیکون.(سوره مریم، آیات ۳۴ و ۳۵) ) معترضه است و در میان کلماتی که حضرت عیسی در گهواره بیان کرد، بیان شده است.) آمده است. در زبان فارسی معمولاً جمله معترضه را بین دو پرانتز، دو خط تیره (ـ) یا دو ویرگول (، ) قرار میدهند. است که بین این جملات قرار گرفته است. مؤید این مدّعا آن است که اگر این دو جمله را حذف کنیم، بقیه آیه تامّ و کامل خواهد بود و خللی در معنای آن وارد نمیشود. چنان که حذف آیه تطهیر خللی در معنا ایجاد نمیکند، بلکه معنا روشنتر و ترجمه و تفسیر راحتتر خواهد شد. [۴۱۴]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت، ص۲۷۶-۲۸۱. و ۳۱۵-۳۱۷.
۱۳.۲.۱۴ - روز یاس کفارامام باقر درباره آیه (الیوم یئس الذین...) فرمود: مراد روزی است که قائم آل محمد قیام میکند و بنیامیه ناامید خواهند شد. پس کافرانی که از آل محمد ناامید خواهند شد، بنیامیه هستند. (قَالَ اَبُو جَعْفَرٍ فِی هَذِهِ الْآیَة (الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ) یَوْمَ یَقُومُ الْقَائِمُ یَئِسَ بَنُو اُمَیَّةَ فَهُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَئِسُوا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ) مطابق این روایت که در منابع شیعه است نتیجه گرفتهاند که آیه غدیر ربطی به این واقعه ندارد، پس سخن اهلسنت اثبات میشود. جواب: آنچه در این روایت و نظایر آن آمده است، از قبیل جری و تطبیق است که امام باقر به بارزترین آن اشاره نمودهاند. [۴۱۶]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت، ص۲۹۵.
علامه مجلسی نیز در بیان این حدیث مینویسد: مراد از این حدیث، باطن این آیه است نه شان نزول آن.(.... بیان: هذا بطن للآیة.) ۱۳.۲.۱۵ - عدم ذکر بیعت مردم با حضرت علی در قرآنشبههای هم که همیشه سؤال میکنند این هست که: اگر بیعتی در غدیر صورت گرفت پس چرا در قرآن نیامده؟ جواب: جوابش واضح هست ما اعتقاد داریم که اصل هر امری در قرآن هست و فرعش در شرع مقدس و احادیث. آیه ابلاغ و اکمال از جمله آیات غدیر خم بود که در صفحات پیشین بدان اشاره کردیم. روایات صحیح السندی نیز از اهلالبیت در تقسیر این دو آیه برای واقعه غدیر خم تقدیم گردید. حال بیعت مردم در واقعه غدیر خم یه امر فرعی است که با توجه به روایات قابل اثبات است، چون قبلا در همین جزوه درباب بیعت همه اصحاب با امیرالمومنین از مصادر اهلسنت آدرس داده شد در اینجا فقط یک روایت با سند صحیح از منابع شیعه در باره بیعت همه صحابه با حضرت علی اشاره میکنیم. امام صادق فرمودند: هنگامی که این آیه (ابلاغ) نازل شد، رسول خدا دستور داد که در غدیر خم، خیمههایی برپا کنند. سپس مردم را به نماز جماعت خواند. سپس فرمود: ای مردم! هر کس من مولای او هستم، علی مولای او است. مگر نه این که از شما نسبت به خودتان سزاوارتر هستم؟ همه گفتند: بله. فرمود: هر کس من مولای او هستم، پس علی نیز مولای او است. خدایا دوست بدار هر کس او را دوست دارد و دشمن باش هرکس که با او دشمن است. سپس به مردم دستور داد که با علی بیعت کنند. تمام مردم بیعت کردند و هیچ کس اعتراضی نکرد. تا این که زفر و حبتر آمدند. رسول خدا به زفر گفت: که با علی برای ولایت بیعت کن. گفت: آیا این دستور خداوند است یا دستور پیامبر او؟ گفت: از جانب خدا و پیامبرش. سپس حبتر آمد. به او نیز دستور داد که بیعت کن. او نیز گفت که آیا دستور خداوند است یا دستور پیامبر او؟ فرمود: از جانب خدا و پیامبرش. سپس برگشت و رو به زفر کرد و گفت: او در اینکه بازوی پسر عمویش را بلند کند از هیچ کاری کوتاهی نمیکند. (وَ عَنْهُ (السِّنْدِیُّ بْنُ مُحَمَّد) عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ فِی الْوَلَایَهِ، اَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِالدَّوْحَاتِ فِی غَدِیرِ خُمٍّ فَقُمِمْنَ، ثُمَّ نُودِیَ: الصَّلَاهَ جَامِعَهً، ثُمَّ قَالَ. اَیُّهَا النَّاسُ، مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اَ لَسْتُ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قَالُوا: بَلَی، قَالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ. ثمَّ اَمَرَ النَّاسَ یُبَایِعُونَ عَلِیّاً، فَبَایَعَهُ لَا یَجِیئُ اَحَدٌ اِلَّا بَایَعَهُ، لَا یَتَکَلَّمُ مِنْهُمْ اَحَدٌ. ثُمَّ جَاءَ زُفَرُ وَحَبْتَرُ، فَقَالَ لَهُ: یَا زُفَرُ، بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَهِ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ، اَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَمِنْ رَسُولِهِ؟. ثُمَّ جَاءَ حَبْتَرُ فَقَالَ: بَایِعْ عَلِیّاً بِالْوَلَایَهِ. فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ اَوْ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ: مِنَ اللَّهِ وَمِنْ رَسُولِهِ. ثُمَّ ثَنَی عِطْفَهُ مُلْتَفِتاً فَقَالَ لِزُفَرَ: لَشَدَّ مَا یَرْفَعُ بِضَبُعِ ابْنِ عَمِّهِ». [۴۱۸]
حمیری، أبوالعباس ، قرب الاسناد.
) ؛نحوه بیعت مردم با حضرت علی: برای پاسخ این سؤال نحوه بیعت مردم با علی نیز خوب است تا ذکر شود. بعد از معرفی شدن حضرت علی، پیامبر فرمودند: به امیرالمومنین اینگونه سلام دهید: ... و سلِّموا علی علیّ بامرة المؤمنین.. (به نقل ابن عباس پیامبر فرمودند همه به حضرت علی همین را بگویند: ثُمَّ اَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صرَجُلًا فَرَجُلًا مِنْ اَصْحَابِهِ حَتَّی سَلَّمُوا عَلَیْهِ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنِین... ) (در حدیثی ابوذر مینویسد پیامبر به ما دستور دادند تا اینکار را بکنیم: عن ابی ذر امرنا رسول الله... [۴۲۳]
تستري، قاضي نور الله، احقاق الحق، ج۴، ص۲۷۷. .
)(گزارش شهید ابنفتال از جریان بیعت: ... فَنَادَاهُ الْقَوْمُ نَعَمْ سَمِعْنا وَ اَطَعْنا عَلَی اَمْرِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ بِقُلُوبِنَا وَ اَلْسِنَتِنَا وَ اَیْدِینَا وَ تَدَاکُّوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صوَ عَلَی عَلِیٍّ بِاَیْدِیهِمْ فَکَانَ اَوَّلُ مَنْ صَافَقَ رَسُولَ اللَّهِ صالْاَوَّلَ وَ الثَّانِیَ وَ بَاقِیَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْاَنْصَارِ وَ بَاقِیَ النَّاسِ عَلَی قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ اِلَی اَنْ صُلِّیَتِ الْعِشَاءُ وَ الْعَتَمَةُ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ وَصَلُوا الْبَیْعَةَ وَ الْمُصَافَقَةَ ثَلَاثاً وَ رَسُولُ اللَّهِ صیَقُولُ کُلَّمَا بَایَعَ قَوْمٌ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی فَضَّلَنَا عَلَی جَمِیعِ النَّاسِ.) (گزارش طبری از نحوه بیعت نیز بدن گونه است: معاشر الناس قولوا: اعطیناک علی ذلک عهداً عن انفسنا، و میثاقاً بالسنتنا، و صفقةً بایدینا، .... . قال زید بن ارقم: ... و اوصلوا البیعة و المصافقة ثلاثاً. ) به علی سلام دهید و بگویید یا امیرالمومنین. در حدیث دیگر میخوانیم که مردم دسته دسته بیعت میکردند: «... کلّما بایعه فوجٌ بعد فوج» و پیامبر هم میفرمود: یقول: «الحمدُ للَّه الذی فضّلنا علی جمیع العالمین؛ حمد خدایی را که ما را بر همه مخلوقات برتری داد». ۱۳.۳ - شبهات ناظر به نتیجه غدیردر بخش نیز، یک سری اشکالات وارد کردهاند که به پاسخ آنها میپردازیم. ۱۳.۳.۱ - چرایی بیعت حضرت علی با ابوبکرمیگویند وقتی مسلمانان با پیامبر بیعت مینمودند، مثل بیعت مسلمانان در پیمان عقبه، بیعت رضوان، حاکمیت پیامبر تایید میشد، حال بعد از سقیفه، علی بن ابیطالب نیز با ابوبکر بیعت نموده است، و بیعت علی با ابوبکر هم یعنی تایید حاکمیت ابوبکر از طرف علی، و این بیعت خود دلیلی است بر اینکه حدیث غدیر به معنای ولایت و امامت نیست. جواب: اولاً: همه با ابوبکر بیعت نکردنند. ثانیاً: در بیعتهای مسلمانان با پیامبر بحث تعیین حاکم نبود بلکه حاکم مسلمان از پیروان خود پیمان میگرفت که به احکام الهی عمل کنند. ثالثاً: بررسی روایاتی که میگوید علی بیعت نمود بهترین پاسخی است بر این شبهه. عدم رضایت از خلافت ابوبکر: موسی بن عقبه (متوفای۱۴۱) از ابنشهاب زُهری: «در بیعت با ابوبکر، تعدادی از مهاجرین و انصار از جمله علی و زبیر، در حالی که سلاح به همراه داشتند به خشم آمدند. (ان رجالا من المهاجرین غضبوا فی بیعه ابی بکر، منهم علی و زبیر.... و معهما السلاح.)». ابنمیثم بحرانی (متوفای ۶۷۹) مینویسد: «داستان سقیفه و اختلافاتی که بین اصحاب بود و روی گردانی علی از بیعت، مطلب واضح است که نمیتوان آن را رد نمود تا جایی که بعضی از شیعه میگویند: علی اصلا بیعت نکرد...(فانّ امر السقیفة و ما جری بین الصحابة من الاختلاف و تخلّف علیّ (علیهالسّلام) عن البیعة امر ظاهر لا یدفع و مکشوف لا یتقنّع حتّی قال اکثر الشیعة انّه لم یبایع اصلا، ... [۴۳۰]
ابنمیثم، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۵۲.
)بیعت اجباری: مسعودی که خود معتزلی و در فقه شافعی است در کتاب اثبات الوصیه در مورد بیعت امام مینویسد: «آنگاه که امیرالمومنین را برای بیعت آوردند حضرت امتناع کرد و فرمود: بیعت نمیکنم گفتند: اگر بیعت نکنی گردنت را میزنیم. به زور دست حضرت را باز کردند، امام دست خود را دوباره بست. بار دیگر نتوانستند دستش را باز کنند ابوبکر خود دست روی دست وی کشید. (.... و بسطوا یده فقبضها، و عسر علیهم فتحها، فمسحوا علیها و هی مضمومة.) بسیاری دیگر نیز به بیغت اجباری اشاره کردهاند.» بیعت انکاری (آتش بس مصلحتی) در جای دیگری آمده که حضرت میفرماید: «من سزاوار به خلافت بودم و بیعت نکردم تا آنجا که دیدم مردم از اسلام برگشتند. و نزدیک بود اساس اسلام به خطر افتد، به همین علت بیعت نمودم. (رَاَیْتُ اَنِّی اَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ صفِی النَّاسِ مِمَّنْ تَوَلَّی الْاَمْرَ بَعْدَهُ فَلَبِثْتُ بِذَاکَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّی رَاَیْتُ رَاجِعَةً مِنَ النَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ الْاِسْلَامِ یَدْعُونَ اِلَی مَحْقِ دِینِ اللَّهِ وَ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ صوَ اِبْرَاهِیمَ ع فَخَشِیتُ اِنْ لَمْ اَنْصُرِ الْاِسْلَامَ وَ اَهْلَهُ اَنْ اَرَی فِیهِ ثَلْما.... )» بر فرض که این نقل تاریخی درست باشد. (زیرا در این نقل تردید جدی وجود دارد. [۴۳۴]
لباف، علی، دانشنامه سیاسی امام علی و خلفا، ص۴۶۰.
) چه ارتباطی بین بیعت امام علی و جنگهای ارتداد وجود دارد، از این مطلب میتوان پی برد که مردم در دل با علی بودند، حضرت تا بیعت نکرده رسمیتی به خلافت داده نشده و مردم به جنگ نمیروند و مرتدان تا نزدیک دروازههای مدینه آمدند. اصل و مرکز حکومت اسلامی در خطر و مردم استقبال نمیکنند. علی ناچار به بیعت میشود. [۴۳۵]
طبسی، نجم الدین، شناخت صحابه، ص۱۴۲.
در نتیجه: عبارت: «وَ لَوْ لَا اَنِّی فَعَلْتُ ذَلِکَ لَبَادَ الْاِسْلَام؛ اگر چنین نمیکردم اسلام به یقین از بین میرفت» قرینه محکمی است که معنای: «ٍ فَتَاَلَّفْتُه؛ با او همراهی نمودم» را به «آتش بس مصلحتی: » منحصر میگرداند. [۴۳۶]
لباف، علی، دانشنامه روابط سیاسی امام علی و خلفا، ص۲۷۶.
در جمع بندی پاسخ به این شبهه میتوان گفت: باید توجه کرد که دو نوع بیعت برای حضرت بیان کردهاند. بیعت نخست بیعت اجباری، و دوم بیعت اکراهی. اولی به اجبار، حضرت را به سوی مسجد میکشانند.... و بیعت دوم بیعتی اکراهی، نه اینکه حضرت بخواهد، بلکه ناچار است. [۴۳۷]
طبسی، نجم الدین، شناخت صحابه، ص۱۴۳.
[۴۳۸]
لباف، علی، گمشدهای مظلوم در سقیفه، ج۴، ص۲۸ به بعد
و این شبهه دلیلی بر اثبات حاکمیت ابوبکر و نفی حدیث غدیر نیست.۱۳.۳.۲ - بیاعتنایی حضرت علی به خلافتشبهه: برخی با استناد به این سخنان امیر بیان در نهج البلاغه که حکومت را بیارزشتر از آب بینی بز، (... لَاَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ اَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزنه...) استخوان خوک در دست جذامی (وَ اللَّهِ لَدُنْیَاکُمْ هَذِهِ اَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُوم ) و برگ جویدهای که در دهان ملخی باشد (وَ اِنَّ دُنْیَاکُمْ عِنْدِی لَاَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِی فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا.... ) میگویند: حضرت علی خودش را نه تنها خلیفه مسلمانان نمیدانست، بلکه به حاکم بودنش نیز بیاعتنا بود، پس حدیث غدیر هیچ ربطی به حاکمیت و خلافتش ندارد. جواب: موضع سخن علی بن ابیطالب چیز دیگری غیر از آن است که شبههافکنان اراده میکنند. امام علی خطابهها، انتقادها و مبارزات بیوقفهای دارد تا حکومت را قبضه کند، (امیرمؤمنان اساس مرصوص بنیان خلافت بود. وقتی علی ولی مسلمین باشد، کاخ ولایت و حکومت اسلامی کاخی سربی است و اگر نباشد، بنایی از سنگ و گل است. چنانکه در نهجالبلاغه فرمود: «ونقلوا البناء عن رصِّ اساسه فبنوه فی غیر موضعه. یعنی خلافت را از آن بنیان مرصوص جدا کردند و در غیر جایگاهش بنا کردند.» اگر از رصّ (سرب) بنایی ساخته شود، بنای مرصوص و کاخ سربی است. از این پایه گرفتند و در جای دیگر خانه ساختند. جایی که در معرض خطر است و برای ساختمان شایسته نیست. از این رو امام فرمود: ای مردم! سزاوارترین کس به خلافت و ولایت قویترین مردم نسبت به آن است و داناترین آنها به فرمانهای خدا. «ایّها الناس انّ احقّ النّاس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر اللّهفیه». سپس خودش را چنین معرفی کرد: به خدا سوگند من به مردم از خودشان شایستهتر هستم. «فواللّه انّی لاولی النّاس بالنّاس». بعد فرمود: مردم معارف و قرآن میخواهند و درباره معارف قلبی و شهودی فرمود: از آنگاه که به من نشان دادند تا کنون شک نکردم. «ما شککت فی الحقّ مذ اُریته». درباره حقیقت قرآن نیز میفرمود: کتاب خدا با من است و از هنگامی که با آن آشنا شدهام، از آن جدا نگشتهام: «انّ الکتاب لمعی ما فارقته مذ صحبته». از آغاز در خدمت قرآن بودم و تا کنون از آن جدا نشدهام و دعای نورانی پیغمبر (علیه وعلی آله آلاف التحیّة والثّناء) درباره حضرت امیر این است که «وادر الحقّ معه حیثما دار. خدایا علی را به گونهای معصومانه بپروران که هر جا علی باشد، حق باشد، نه این که هر جا حق هست، علی باشد. حق تابع علی باشد، نه علی تابع حق. [۴۴۲]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایتْ، ص، ۱۴۲-۱۴۳.
)که نکات ذیل چنین مطلبی را اثبات میکند: الف: تحصن در خانه زهرا ما در این مقام درصدد شرح جزئیات جریان فوق نیستیم ولی شیعه و سنی نوشتهاند که خانه علی و زهرا محل تجمع معترضان به خلافت و حاکمیت ابوبکر بود که بزرگان اصحاب چون سلمان و حتی زبیر که بعداً از حضرت علی جدا شد در این تحصن شرکت داشتند. [۴۴۵]
حميري، ابنهشام، سیره ابنهشام، ج۴، ص۲۳۸.
ب: استنکاف از بیعت حضرت علی بعد از سقیفه تا شش ماه از بیعت با ابوبکر استنکاف نمود و بدین سان عدم مشروعیت اصل خلافت خلیفه اول را نشان داد. ج: فعالیت محرمانه و علنی و مبارزه مسلحانه فعالیت حضرت برای حکومت صرفا به جنس عدم و سلبی منحصر نشده بود بلکه به صلاح دید خود اقدامات ایجابی نیز دست میزد. نمونه بارز آن درخواست یاری و مساعدت از صحابه نامی پیامبر (حاضران در جنگ بدر و دیگر سابقه داران) بود. اما افسوس به جز ۴ یا ۵ نفر با این بهانه که کار گذشته است، رو از حضرت برتافتند. حضرت در سخنی علت این رفتار خودش را طلب حقش میدانست و میفرمود: همانا من حقم را طلب نمودم و شما بین من و حقم فاصله انداختید (اِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّاً لِی وَ اَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دونه.... ) اما افسوس که این حرکتها و فعالیتهای حضرت با پاسخ منفی و انفعالی صحابه روبه رو شد، مطابق گزارش سلمان، تنها ۴۴ نفر پاسخ مثبت دادند، امام بدانها دستور داد با سرهای تراشیده و سلاح برای بیعت تا مرز شهادت صبح هنگام در منطقه خاصی حاضر گردند، لکن صبح دم تنها چهار نفر به قول خود وفا نمودند که عبارتند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبیر. (فَقَالَ سَلْمَانُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ حَمَلَ عَلِیٌّ فَاطِمَةَ عَلَی حِمَارٍ وَ اَخَذَ بِیَدِ ابْنَیْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَلَمْ یَدَعْ اَحَداً مِنْ اَهْلِ بَدْرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ لَا مِنَ الْاَنْصَارِ اِلَّا اَتَی مَنْزِلَهُ وَ ذَکَرَ حَقَّهُ وَ دَعَاهُ اِلَی نُصْرَتِهِ فَمَا اسْتَجَابَ لَهُ مِنْ جَمِیعِهِمْ اِلَّا اَرْبَعَةٌ وَ اَرْبَعُونَ رَجُلًا فَاَمَرَهُمْ اَنْ یُصْبِحُوا بُکْرَةً مُحَلِّقِینَ رُءُوسَهُمْ مَعَهُمْ سِلَاحُهُمْ وَ قَدْ بَایَعُوهُ عَلَی الْمَوْتِ فَاَصْبَحَ وَ لَمْ یُوَافِهِ مِنْهُمْ اَحَدٌ غَیْرُ اَرْبَعَةٍ- قُلْتُ لِسَلْمَانَ مَنِ الْاَرْبَعَةُ؟ قَالَ اَنَا وَ اَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّام.... .) اما با اینکه حضرت علی با چنین فعالیتها و تلاشها که تا حدی میتوان گفت در صدد براندازی حکومت از نوع مشروع برعلیه حکومت وقت برآمده بود، اما خود میفرماید: درون مقام سم است. مقام برای اجرای حدود و ادای حقوق است و دیگر هیچ. اگر کسی خود را به پست بفروشد، خود را به آب بینی بزی فروخته است. حکومت «هدف» نیست، «وسیله» است. بنابراین دیدگاه، حکومت از آن رو که از دید دنیاپرستان ریاست، آقایی و مسند و منصب است، ارزشی ندارد. ارزش حکومت از دیدگاه مولا به آن است که پلی برای خدمت به خداوند و بندگانش باشد، فرمود: «والله لهی احب الی من امرتکم هذه الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا؛ به خدا سوگند همین کفش بیارزش برایم از حکومت بر شما محبوبتر است، مگر آن که حقی را به پا دارم یا باطلی را دفع نمایم.» یا در سخنی دیگر فرمود: «اللهم انک تعلم انی لم ارد الامرة، ولا علو الملک والریاسة، وانما اردت القیام بحدودک، والاداء لشرعک، ووضع الامور فی مواضعها، وتوفیر الحقوق علی اهلها، والمضی علی منهاج نبیک، وارشاد الضال الی انوار هدایتک؛ ولکن فلسفه پذیرش حکومت را به عنوان «امانت»، «وظیفه» و «تکلیف» چنین بیان میکند که اگر من با این اشتیاق فراوان مردم، مسئولیت امامت را به دست نمیگرفتم، نااهلان زمام دار امور میشدند و عرصه بر خوبان تنگ گرفته و ناصالحان را بر گرده مردم سوار میکردند. «... ولَکِنَّنِی آسَی اَنْ یَلِیَ اَمْرَ هَذِهِ الاُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وفُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّه دُوَلًا، وعِبَادَهُ خَوَلًا، والصَّالِحِینَ حَرْباً، والْفَاسِقِینَ حِزْبا. . ؛ . ولی از ایناندوهناکم که سرپرستی حکومت این امت به دست این فرومایهگان و نابکاران افتد، پس بیتالمال را به غارت برند، بندگان خدا را به اسارت گیرند، با صالحان بستیزند و فاسقان را همکار خویش سازند...» . گرچه با این توضیحات پاسخ شبهه مشخص گردید، اما برای وجه جمع سخنان حضرت علی درباره خلافت و حکومتش که جایی آنرا حق خود و جایی آنرا به بیعت مردم وا میگذارد سخن دو نفر از علمای شیعه بیان میگردد. علامه جوادی آملی مینویسد: .... در صورتی که انبیای الهی بتوانند به تنهایی چنین وظیفهای [ تشکیل حکومت] را به انجام برسانند و مردم نقش اساسی در این امر نداشته باشند، چنین سخنی درست است؛ امّا حکومت دینی، حکومت امام و امت است و نخستین شرط تحقق آن، حضور مردم و نقش آفرینی آنان است، رهبری و حاکمیت انبیا (علیهمالسّلام) در راس نظام دینی، نه تنها حسّ مسئولیت مردم را تضعیف نمیکند، بلکه موجب تقویت آن نیز میگردد. آیاتی از قرآن کریم، مانندِ (فاستَقِم کَما اُمِرتَ ومَن تابَ مَعَک) و (مُحَمَّد رَسولُ اللهِ والَّذینَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم)، به خوبی نشانگر نقش مردم در کنار رهبر و وظیفه آنان در اجرای دین الهی است... . [۴۵۲]
جوادی آملی، عبدالله، نسیماندیشه، دفتر سوم - صفحه ۱۳.
استاد قراملکی چنین توضیح میدهند: باری اینجا نکته ظریف بین مشروعیت الهی و سیاسی وجود دارد که نباید بین آن دو خلط کرد. به این معنا که امامت و حکومت امامان منصوص از طریق وحی تعیین شده و مصدر مشروعیت آنها نیز مصدر آسمانی و دینی خواهد بود و مردم نیز به پیروی آنان در تمام عرصهها مکلف هستند، (مشروعیت الهی). لکن منصوبان حکومت الهی برای اعمال حاکمیت دینی خودشان نباید از راهکار زور، اکراه و تحمیل حکومت خود بر مردم وارد صحنه شوند، بلکه راهکار عملیاتی نمودن حق مشروع و دینی خود انتخاب و رضایت مردمی است که میتوان از آن به «مشروعیت مردمی و زمینی» اشاره کرد. به عبارت دیگر در حکومت امامان دو نوع مشروعیت وجود دارد: مشروعیت آسمانی و الهی دومی مشروعیت مردمی و زمینی است. از اینجا روشن میشود حکومت حضرت علی یگانه حکومتی بود که واجد دو عنصر مشروعیت نصب آسمانی و انتخاب مردمی بوده است و لذا حضرت در عرصههای مختلف به تناسب مخاطب هم به نصوص دینی مانند حدیث غدیر و هم به بیعت استناد میکرد و استناد به یکی نافی دیگری نیست. [۴۵۳]
قدردان قراملکی، محمد حسن، پاسخ به شبهات کلامی (دفتر چهارم: امامت)، ص۴۳۲.
۱۳.۳.۳ - نظریه انتصاب بعد از حضرت علیهمانگونه که قبلاً بیان شد دیدگاه شیعه در باب امامت نظریه انتصاب است نه انتخاب. حال برخی اینگونه سوال میکنند که: اگر حدیث غدیر دلالت بر انتصاب علی بن ابیطالب از جانب خداوند بر بندگان میکند، و شما شیعیان ادعا میکنید امامت فرزندان علی بن ابیطالب هم به خاطر نصب از طرف امام قبلی میباشد. چرا علی بن ابیطالب اشارهای به امامت و انتصاب فرزندش حسن بن علی نکرده است.؟ پاسخ سوال از قول پیامبر: نیازی به نصب امام حسن از طرف علی بن ابیطالب نیست زیرا پیامبر در حدیثی اشاره به امامت حضرت حسن داشتهاند: قال رسول الله: الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ابْنَایَ هَذَانِ اِمَامَانِ قَامَا اَوْ قَعَدَا؛ حسن و حسین امام هستند چه نشسته باشند و چه ایستاده باشند. پاسخ سوال از محدثین و علمای شیعه: سلیم بن قیس هلالی: سلیم میگوید: در وصیّت امیرالمؤمنین هنگامی که به پسرش امام حسن وصیّت میفرمود حاضر بودم. حضرت بر وصیّتش امام حسین و محمّد و همه فرزندانش و اهلبیت و رؤسای شیعیانش را شاهد گرفت. سپس امیرالمؤمنین کتابها و اسلحه را به امام حسن سپرد و فرمود: پسرم، پیامبر به من دستور داده به تو وصیّت کنم و کتابها و اسلحهام را به تو بسپارم... کلینی (م ۳۲۹ ه): .... اَوْصَی اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اِلَی الْحَسَنِ وَ اَشْهَدَ عَلَی وَصِیَّتِهِ الْحُسَیْنَ ع وَ مُحَمَّداً وَ جَمِیعَ وُلْدِهِ وَ رُؤَسَاءَ شِیعَتِهِ وَ اَهْلَ بَیْتِه. . ثُمَ اَقْبَلَ عَلَی ابْنِهِ الْحَسَنِ فَقَالَ یَا بُنَیَّ اَنْتَ وَلِیُّ الْاَمْرِ وَ وَلِیُّ الدَّمِ فَاِنْ عَفَوْتَ فَلَکَ وَ اِنْ قَتَلْتَ فَضَرْبَةٌ مَکَانَ ضَرْبَةٍ وَ لَا تَاْثَمْ. حضرت علی به امام حسن وصیت نمود... و فرمود: تو ولی امر و ولی خون من هستی. قطب الدین راوندی (رُوِیَ عَنْ اَبِی الْجَارُودِ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ ع: قَالَ جَمَعَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بَنِیهِ وَ هُمْ اثْنَا عَشَرَ ذَکَراً فَقَالَ لَهُمْ اِنَّ اللَّهَ اَحَبَّ اَنْ یَجْعَلَ فِیَّ سُنَّةً مِنْ یَعْقُوبَ اِذْ جَمَعَ بَنِیهِ وَ هُمْ اثْنَا عَشَرَ ذَکَراً فَقَالَ لَهُمْ اِنِّی اُوصِی اِلَی یُوسُفَ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ اَطِیعُوا وَ اَنَا اُوصِی اِلَی الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَاسْمَعُوا لَهُمَا وَ اَطِیعُوا...) و شیخ حر عاملی (ان علیا لما ضربه الملعون ابن ملجم دعا بالحسن و الحسین، فقال: انی مقبوض فی لیلتی هذه، فاسمعا قولی، و انت یا حسن وصیّی و القائم بالامر [ من] بعدی، و انت یا حسین شریکه فی الوصیّة فاصمت و کن لامره تابعا ما بقی فاذا خرج من الدنیا فانت الناطق من بعده و القائم بالامر عنه، در ادامه ایشان مینویسد: و کتب له بالوصیة عهدا منشورا نقله جمهور العلماء. ) از دیگر محدثان شیعه هستند که اشاره بدین مطلب نمودهاند.پاسخ سوال از محدثین و علمای سنی: ابنعبدربه آندلسی (م۳۲۸ ه): .... قال: حدثنی غیر واحد ممن ادرکت من المشایخ ان علیّ بن ابی طالب اصار الامر الی الحسن... بسیاری از مشایخ گفتهاند که علی امر خلافت را به پسرش حسن سپرده است. ابوالفرج اصفهانی (م ۳۵۶ه)، (این عالم سنی خطبهای از اباالاسود نقل کرده که اباالاسود بعد از شهادت امیرالمومنین به مردم گفت: ... و قد اوصی بالامامة بعده الی ابن رسول اللّه صلی اللّه علیه و سلم و ابنه و سلیله و شبیهه فی خلقه و هدیه، .... ) ابنابیالحدید، (... ثم عهد بها الی الحسن ع عند موته.... . ) موفق بن احمد خوارزمی (م ۵۶۸ ق)، (.... و ذکروا ان جندب بن عبد اللّه دخل علی علی (علیهالسّلام) یسلیه فقال: یا امیرالمؤمنین ان فقدناک- فلا نفقدک- فنبایع الحسن.... . ) و ابنکثیر (م ۷۷۴ ه)(.... . و برهانه ان الخلفاء الاربعة، ابو بکر و عمر و عثمان و علی، خلافتهم محققة بنص حدیث سفینة: الخلافة بعدی ثلاثون سنة ثم بعدهم الحسن بن علی کما وقع، لان علیا اوصی الیه، و بایعه اهل العراق، و رکب و رکبوا معه لقتال اهل الشام حتی اصطلح هو و معاویة، .... .) از دیگر عالمان مکتب سقیفه هستند که به این قضیه اعتراف نمودهاند. ۱۳.۳.۴ - نماز ابوبکراز جمله شبهاتی که ناظر به نتیجه حدیث غدیر است، شبهه نماز خواندن ابابکر به جای پیامبر است. تقریر شبهه: شبهه افکنان میگویند گرچه شیعه ادعا دارد که حدیث غدیر ظهور در ولایت و امامت حضرت علی دارد اما نماز خواندن ابابکر به جای پیامبر دلیل قویتری است بر اینکه ابابکر جانشین ایشان بوده است نه حضرت علی. مالک در کتابش در این رابطه چنین حدیث نقل نموده است: رسول خدا در حال بیماری از منزل خارج و وارد مسجد شد دید ابوبکر ایستاده و مردم به او اقتدا کردهاند. وقتی ابوبکر متوجّه شد عقب رفت. رسول خدا (صلیاللّهعلیهوآله) به او اشاره کرد که همان جا بمان؛ سپس رسول خدا کنار ابوبکر نشست. ابوبکر نمازش را با اقتدا به پیامبر خواند، در حالی که مردم به ابوبکر اقتدا کرده بودند. مالک از هِشام بن عُرْوَه نقل میکند که عروه گوید. (وَحَدَّثَنِی عَنْ مَالِکٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ اَبِیهِ، اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ خَرَجَ فِی مَرَضِهِ، فَاَتَی فَوَجَدَ اَبَا بَکْرٍ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی بِالنَّاسِ، فَاسْتَاْخَرَ اَبُو بَکْرٍ، فَاَشَارَ اِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ - اَنْ کَمَا اَنْتَ، فَجَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ - صلی الله علیه وسلم - اِلَی جَنْبِ ابِی بَکْرٍ، فَکَانَ اَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ - ۹- وَهُوَ جَالِسٌ، وَکَانَ النَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ ابِی بَکْرٍ.) جواب شبهه: ۱- اشکال سندی این روایت و چند روایت مشابه این حدیث از نظر سند مشکل دارند که برای بررسی سندی این روایات به آدرس ذیل مراجعه کنید. [۴۶۵]
. http://www.valiasr-aj.com/fa/page. php?bank=question&id=۳۶۰۸
۲- عایشه پایگذار اصلی این روایت است چون در این قضیه نقش دارد. اهل تحقیق میدانند عایشه دل خوشی از اهلبیت رسولالله به خصوص حضرت علی نداشت. عینی مینویسد: ولکن عائشة لا تطیب نفسا له بخیر؛ چون عایشه از علی دل خوشی نداشت. و به همین دلیل دست به درست کردن فضایلی برای نزدیکانش زده است. ابنابیالحدید نیز از استادش سخنی را نقل نموده است که بر این مطلب دلالت دارد، وی مینویسد: از استادم سؤال کردم: آیا نظر شما این است که عایشه پدرش را برای نماز به مسجد فرستاده و رسول خدا چنین دستوری نداده است؟ استاد پاسخ داد: خیر من چنین چیزی نمیگویم بلکه [ حضرت] علی چنین سخنی میگوید. و او برای خود تکلیفی و من هم برای خود تکلیفی دارم، چرا که او در آنجا حاضر بوده و من حضور نداشتهام. [۴۶۷]
ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۱۹۸.
۳. عدم ارتباط امامت جماعت و خلافت امت ابنتیمیه در این زمینه میگوید: جایگزینی هر شخص به جای شخص دیگر در زمان حیات او نوعی نیابت محسوب میگردد، که هر ولی امری ناگزیر از آن میباشد. امّا این گونه نیست که هر کس در زمان حیات شخصی چنین صلاحیتی داشت، بعد از وفات او هم این صلاحیت را دارا باشد. همانگونه که پیامبر در زمان حیات خود تعداد زیادی از صحابه را برای امامت جماعت برگزید و حال آن که عدّهای از آنها صلاحیّت خلافت بعد از او را نداشتند. (فالاستخلاف فی الحیاة نوع نیابة لا بد منه لکل ولی امر ولیس کل من یصلح للاستخلاف فی الحیاة علی بعض الامة یصلح ان یستخلف بعد الموت فان النبی صلی الله علیه و سلم استخلف فی حیاته غیر واحد و منهم من لا یصلح للخلافة بعد موته. ) اشخاصی چون: سالم مولی ابوحذیفه (حَدَّثَنَا اِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ قَالَ حَدَّثَنَا اَنَسُ بْنُ عِیَاضٍ عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ نَافِعٍ عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ لَمَّا قَدِمَ الْمُهَاجِرُونَ الاَوَّلُونَ الْعُصْبَةَ - مَوْضِعٌ بِقُبَاءٍ - قَبْلَ مَقْدَمِ رَسُولِ اللَّهِ کَانَ یَؤُمُّهُمْ سَالِمٌ مَوْلَی اَبِی حُذَیْفَةَ زمانی که گروه اوّل از مهاجرین به منطقه قباء رسیدند تا قبل از آن که رسول خدا به مدینه بیاید سالم مولی ابی حذیفه امامت جماعت را به عهده داشت. ) و ابناممکتوم نابینا(حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْعَنْبَرِیُّ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ حَدَّثَنَا ابْنُ مَهْدِیٍّ حَدَّثَنَا عِمْرَانُ الْقَطَّانُ عَنْ قَتَادَةَ عَنْ اَنَسٍ اَنَّ النَّبِیَّ -صلی الله علیه وسلم- اسْتَخْلَفَ ابْنَ اُمِّ مَکْتُومٍ یَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ اَعْمَی. . پیامبر صلّی الله علیه [۳۱۲] وسلّم ابنامّمکتوم را که شخصی نابینا بود به امامت برگزیدند.) و... نیز قبل از ابابکر به نماز به جای پیامبر ایستادهاند که اگر به خاطر این ویژگی باید خلیفه شوند چون بر ابابکر مقدم هستند آنها لایق خلافت هستند. ۴. نماز پشت سر فاسق و مومن درسته!! ! ! از گروه فتاوای علمای وهابیت در باره نماز خواندن پشت سر امام جماعتی که ریش خود را میتراشد سؤال شده آنها در جواب گفتهاند، نماز خواندن پشت سر امام هر فاسق و فاجری از نظر مذهب اهلسنت جایز است. متن سؤال و جواب این است: ومذهب اهل السنة والجماعة الصلاة خلف کل بر وفاجر [۴۷۰]
دویش، احمد بن عبد الرزاق، فتاوی اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة والافتاء، ج۷، ص۳۹۶.
؛ مذهب اهلسنت و جماعت این است که نماز خواندن پشت سر هر انسان خوب و فاجری به دلیل به دست آوردن الفت و دوری از اختلاف جایز است.۵. چند سوال از اهلسنت مطالبی که در این روایات آمده است بسیار تامل برانگیز و جای اشکالات فراوانی دارد که به آن اشاره میکنیم: ۱- اگر پیامبر به ابوبکر دستور داده بود که با مردم نماز بخواند، پس چرا با زحمتی که قادر به راه رفتن نبود، و با تکیه بر دو مرد به مسجد میرود و به نماز مشغول میشود؟ ۲- آیا حضور پیامبر در مسجد برای تایید ابوبکر بوده است؟ اگر چنین است، پس چرا او را کنار میزند و پیراهن او را میکشد و خود جای او میایستد و نمازمیخواند؟ ۳- اگر ابوبکر به پیامبر اقتدا نموده است، چنانچه روایت میگوید، پس امامت او معنا ندارد. بنابراین، آیا ممکن است شخصی در زمان واحد و در یک نماز، هم امام باشد و هم ماموم؟ ۴- این نمازی که ابوبکر به جای پیامبر خوانده، کدام نمازبوده است؟ (صبح، ظهر، عشاء) و در کجا این امامت انجام شده است؟ و چرا محدثان اهلسنّت در کتابهای خود این قضیه را متناقض نقل کردهاند؟ ۵- اگر این نماز دلیل بر اولویت ابوبکر در خلافت است، پس چرا مهاجرین و انصار و حتی خود ابوبکر در سقیفه به آن استناد نکردهاند؟ ۶- اگر نماز ابوبکر به جای پیامبر موجب استحقاق او برای خلافت شده است؛ پس چرا «عبدالرحمن بن عوف» سزاوار خلافت نباشد؟ مگر نه این است که محدثان اهلسنت در مورد «عبدالرحمن بن عوف» از قول پیامبر اکرم روایات زیادی نقل کردهاند که آن حضرت در حقّش فرمود: «صلّی خلفه؛ پشت سرش نماز بخوانید». ۷- بر فرض ثبوت این موضوع، چطور پیامبر در بستر بیماری وقتی که امر میکند ابوبکر به جای او در مسجد امامت کند هذیان نمیگوید! اما وقتی که امر میکند قلم و کاغذی بیاورید تا بنویسم چیزی را که بعد از من به ضلالت و گمراهی نیفتید، به قول عمر آن حضرت هذیان میگوید؟!. ۸- در زمانی که پیامبر اکرم در بستر بیماری بودند، امر کردند که اصحاب در لشکر اسامه شرکت کنند و فرمود: «جًهًّزوا علی جیش اسامة لعن الله من تخلف عنه [۴۷۴]
طبرانی، سلیمان بن احمد، سليمان بن أحمد، معجم الکبیر، ج۳، ص۱۳۰.
[۴۷۵]
متقي الهندي، علاء الدين، کنزالعمال، ج۱۰، ص۵۷۶.
[۴۷۶]
شهرستانی، محمد بن عبد الكريم ، الملل و النحل، ج۱، ص۲۳.
[۴۷۷]
ابنخیاط، ابوعمرو، تاریخ خلیفه، ص۶۳.
خدا لعنت کند کسی را که دنبال لشگر اسامه نرود».و به نظر مورخان، اسامة تا زمان رحلت پیامبر اکرم از جنگ بر نگشته بود، اینک با توجه به این حقیقت آیا ابوبکر در لشکر اسامة شرکت کرد یا خیر؟ اگر شرکت نکرده است پس تخلف از امر پیامبر اکرم نموده است. و اگر شرکت کرده است بنا به نقل اکثر مورخان، در این صورت در مدینه نبوده تا توانسته باشد به جای پیامبر نماز خوانده باشد. نتیجه: پس: الف) با وجود چنین تناقضی چه طور ابوبکر به جای پیامبر اکرم نماز خوانده است؟ ب) با وجود این همه اشکال نمیتوان صحت و دلالت چنین روایاتی را پذیرفت و این روایات را میتوان از جمله روایات جعلی دانست. حکیم شفایی اصفهانی شعر زیبایی دارد که به جا است در این مقام ذکر کنیم: هزار شاهد صادق به مجمع اسلام به دعوی انا صدیق الاکبر آورده وصی، کسی است که تجهیز مصطفی کرده نه آنکه میل به محراب و منبر آورده چگونه نور کسی را به گل توان اندود که آفتاب فرو رفته را برآورده ۱۴ - پیامدهاحافظ رجب برسی (متوفای ۸۳۱ ق) مینویسد: حبیب حبیب اللّه بل سرّ سرّه و عین الوری بل للخلائق روح [ علی علیه السلام] دوست، دوست خدا است (=مراد از حبیب الله رسول اکرم هستند)له النص فی یوم الغدیر و مدحه من اللّه فی الذکر المبین صریح روز غدیر دلیلی واضح و آشکاری از جانب خداوند بر مدح علی بن ابیطالب است؛ امام اذا ما المرء جاء بحبّه فمیزانه یوم المعاد رجیح امامی است که انسان به سبب محبتش در قیامت میزان اعمالش سنگین است. ۱۴.۱ - ثمرات پذیرش غدیردر این حوزه، پیامدهای پیش برنده و مثبت ماجرای غدیر مورد بررسی قرار میگیرد. برای آثار سازنده پذیرش غدیر میتوان تقسیم بندیهای مختلفی ذکر نمود: مثلاً: تاثرات این واقعه در ابعاد فردی، اجتماعی و خانوادگی. یا تاثیرات این واقعه در بینشها و گرایشها (رفتارها) مسلمانان. لیکن به جهت اختصار این پیامدها را خیلی چکیده در محورهای زیر میتوان مورد تحلیل قرار داد. ۱۴.۱.۱ - اکمال دینبه نصب و تعیین امامت دین کامل گشت و اگر غدیر نبود، یک پایه از دو پایه دین ناقص میماند. ۱۴.۱.۲ - اتمام نعمتبی شک امام بزرگترین نعمت الهی بر بندگان است. که این نعمتها در غدیر، با نصب علی تمام شد و راه عذر بر همگان بسته شد. ۱۴.۱.۳ - اتمام حجتبشر برای هدایت به راهنما نیازمند است. در همه زمانها خلیفه بوده و اگر غدیر نبود، اتمام حجت الهی بر بندگان انجام نگرفته بود و بندگان جای اعتراض داشتند. ۱۴.۱.۴ - حفظ میراث و آثار انبیاغدیر موجب شد که این میراث باقی بماند و به دست نا اهلان نیفتد، تا سرانجام به دست آخرین میراث دار پاکان برسد و میراث دار آخرین، فرجام گیتی را به خوشی ورق زند. ۱۴.۱.۵ - معرفی الگوی کامل برای زندگیبشر برای تکامل و ترقی به الگو نیازمند است، بی الگو، توان رفتن راه کمال در او نیست. در غدیر این الگوی بینظیر، از طرف خدا برای بشر تعیین گردید. ۱۴.۱.۶ - ولایت مداریدوران معاصر را قَرن فرقهها دانستهاند، که بسیاری از فرقهها با اسمهای مختلف در کشور ما فعالاند، و اکثر این فرقهها با نام عرفان و معنویت به حذب مخاطبان خود اقدام میکنند، به جا است تا غدیریان برای تشخیص دوست از دشمن، و ایمن سازی خود و خانواده با شاخصههای عرفانی آن امام العارفین آشنا شوند. از نظر شیعیان، «ولایت» اصل مهم در عرفان عملی است و قرب الی الله توسط تولّی به ولایت اولیاء دین صورت میپذیرد. تولّی به معنی خودسپاری است و سالک در اثر ارتباط با ولی و کثرت تقاضا از او به عبودیت نزدیک میشود؛ خصوصیات این ولی قرب، از دیدگاه ولی الله الاعظم امام العارفین و المتقین عبارت است از: ۱۴.۱.۶.۱ - قطب عالم امکان بودن ولی خداحضرت میفرماید: «اَنّ مَحَلِّی مِنها مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحَا؛ جایگاه من نسبت به حکومت چون محور آسیاب است به آسیاب». ۱۴.۱.۶.۲ - جامع تمام علوم بودن انسان کاملحضرت علی میفرماید: «یا کمیل... ها انَّ هَاهُنَا لَعِلماً جَمَّاً لَواصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً؛ ای کمیل... اینجا علم فراوانی است (اشاره به سینة مبارکش کرد) اگر کسی برای فراگیری آن مییافتم». ۱۴.۱.۶.۳ - مقام خلیفةاللهیامام علی میفرماید: «اولئک خُلَفاءُاللهِ فِی ارضِهِ وَالدُّعاةُ الی دِینِهِ؛ آنان (اهلبیت) جانشینان خدا بر روی زمین و دعوت کنندگان به سوی دین خدایند». ۱۴.۱.۶.۴ - حجّت خداوند بر بندگانچنان که حضرت میفرماید: «بلی لا تَخلُوا الارضُ مِن قائِمٍ للهِ بِحُجَّةٍ امّا ظاهِراً مَشهُوراً و امّا خائِفاً مَغمُوراً؛ آری زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست یا آشکار و مشهور است یا بیمناک و پنهان است». ۱۴.۱.۶.۵ - کمال عالم وجودحضرت میفرماید: «فانّا صَنایعُ رَبَّنا وَالناسُ بَعد صَنائعُ لَنا؛ همانا ما دست پرورده و ساخته پروردگار خویشیم، و مردم تربیت شدگان و پروردههای مایند». ۱۴.۱.۷ - نهایت بندگی و اخلاصبرخی از عارف نمایان بعد از مدتی میگویند دیگر نیازی به عبادت کردن نیست و نیازی به شریعت نداریم، درحالیکه علی بن ابیطالب تا آخرین لحضات عمر شریفش دست از عبادت خالصانه بر نداشت. ابنابیالحدید مینویسد: «علی عابدترین مردم بود و از همة مردم بیشتر نماز و روزه به جا میآورد و دیگران از او نماز و نافله و ادعیه میآموختند. [۴۸۴]
ابنابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۲.
».۱۴.۱.۸ - زهد و آخرت گرایی در کنار تلاش اقتصادیعلی همانند برخی عارف نمایان نیست، که به دلیل زهد و رهبانیت از اجتماع فاصله گرفتهاند. او علاوه بر عبادت و نماز و ذکر، و تمایل نداشتن به دنیاگرایی، در مزارع و کشتزارهای بسیاری به آبادانی زمین، حفر چاه، کاشتن درخت و... پرداخت و با وجود ثروت فراوان، نه تنها هیچ تعلّقی به آن نداشت بلکه همه را در راه خداوند انفاق نمود. [۴۸۵]
ناظم زاده قمی، اصغر، علی (علیهالسّلام) آیینه عرفان، ص۱۳۵.
«ایها النّاسُ، انظُرُوا الی الدُّنیا نَظَرَ الزّاهدِینَ فِیها؛ ای مردم به دنیا چونان زاهدان روی گردان از آن، بنگرید».و در جایی دیگر فرموده است: «یا بُنَی انّی اخَافُ عَلَیک الفَقْرَ فَاسَتَعِذْ باللهِ مِنه؛ فرزندم من از خطر فقر بر تو میترسم؛ پس از آن به خدا پناه ببر». ۱۴.۱.۹ - بها دادن به عقل و عزت نفسسعدی در گلستان میگوید: «تلمیذ بی ارادت، عاشق بی زر است و رونده بیمعرفت، مرغ بی پر. [۴۸۸]
سعدی، مُشرفالدین، گلستان، ص۲۲۹.
» بها دادن به عقل و عزت نفس دو درّ گرانبها از وجود انسان هستند که برخی از صوفیه و عارف نمایان به دلیل جموداندیشی با آن مخالف ورزیده و به خطا رفتهاند. شهید مطهری (رحمةاللهعلیه) در این باره کلامی زیبا دارد. ایشان میگوید:«علی هرگز عقل را تحقیر نمیکند [۴۸۹]
مطهری، مرتضی، انسان کامل، ص۱۷۰.
».در روش علی عزت نفس و کرامت انسانی راه رسیدن به کمال است و تخلّف از آن انسان را به ورطه نابودی میکشاند: «اکرِمْ نَفْسَک عن کلَّ دَنیة و انْ ساقَتْک الی الرَغائِبِ فانَّک لن تعتاضَ بِما تَبْذُلُ مِن نَفْسِک عِوَضاً؛ نفس خویش را از هر پستی، برتر و بالاتر بدار؛ هر چند تو را به مقصد برساند؛ زیرا تو هرگز نمیتوانی در عوض آن چه از آبرو و شخصیت خود که در این راه میدهی، بهایی به دست آوری». نتیجه: پس اگر کسی ادعای معنویت و عرفان داشت اما این ضوابط در وی و عرفانش وجود نداشت، بدانیم یا از دشمنان غدیر است یا ناخواسته در دام دشمنان افتاده است. ۱۴.۱.۱۰ - تداوم امامت بودن ولایت فقیههمانگونه که کافران در انتظار مرگ پیامبر بودند تا بساط دین برچیده شود، و کوثر و غدیر آنان را ناکام کرد، دشمنان ولایت و امامت علی نیز توطئه حادثه نوزدهم ماه مبارک رمضان را پدید آوردند تا با رحلت علی بن ابیطالب مشکل خود را حل کنند. آنها نمیدانستند که در پی غروب هر ستاره در سپهر ولایت، اختر فروزان و تابناک دیگری طلوع میکند و میدرخشد. امام باقر میفرماید: ما همانند ستارگان آسمان هستیم. هرگاه ستارهای ناپدید شود، ستارهای دیگر طلوع میکند؛ «انّما نحن کنجوم السماء کلّما غاب نجم طلع نجم آخر». چنین نیست که ستارههای فروزان همه غروب کنند. اگر در کرانه غربِ مرگ امامی رحلت کند، در کرانه شرقِ حیات امامی دیگر متولد میشود. در عصر غیبت کبرا نیز دشمن نمیتواند از غیبت سود جسته، بگوید با غیبت امام زمان «نتربّص به ریب الغیبة»، زیرا در عصر غیبت نیز رهبری و زمامداری ولی فقیه حافظ و نگهبان مرزهای دین و نظام اسلامی است. فقیه دارای شخصیتی حقیقی است که از آن جهت بر دیگران امتیازی ندارد، بلکه با آنان یکسان است. امّا شخصیتی حقوقی نیز دارد و آن فقاهت، عدالت، مدیریت، شجاعت و شهامت است. او از این جهت یک شخص مانند دیگران نیست، بلکه ولیاللّه است. شخصیّت حقوقی ولیاللّه مزایای فراوانی دارد که بر اثر آن، شخصیّتهای حقیقی باید از آن پیروی کنند. برای مثال اگر او چون یک مرجع تقلید است، فتوا به وجوب یا حرمت چیزی داد، عمل به آن واجب بر همه واجب است، و اگر حکم ولایی، مانند حکم به قطع رابطه ایران و اسرائیل داد، عمل به این حکم ولایی واجب است، حتی بر خودش و نقض آن حرام است، حتی بر خودش، پس ولایت فقیه در بخش فتوای فقهی و در بخش داوری و قضا و نیز در اداره نظام اسلامی همان «ولایت فقاهت و عدالت» است. بر این اساس، وقتی میرزای شیرازی (قدسسرّه) فرمود: «الیوم استعمال تنباکو حرام است»، آن حکم ولایی بر همگان واجب بود، حتی بر خودش و نقض آن حکم حرام بود، حتی بر خودش. ولایت علی بن ابیطالب نیز چنین است. علی از آن جهت که حکم فقهی یا قضایی صادر میکرد، ولیاللّه بود، امّا از آن جهت که باید فتوا و حکم قضایی را اطاعت کند، علی بود. ولایت فقیه وکالت نیست؛ چون کسی قیّم و صاحب اختیارِ دین نیست تا فقیه را وکیل کند. وجوه شرعیه در اختیار مردم نیست تا برای خود وکیل برگزینند. توکیل در جایی است که انسان در قلمرو اختیارات خود به کسی وکالت بدهد و چون کسی صاحب اختیار دین نیست، حقّ توکیل هم ندارد. آنچه در اصل برای پیامبر بود، به نیابت به شخصیت حقوقی ولی فقیه، یعنی به فقاهت و عدالت داده میشود. آنچه دشمن را نا امید و دوست را خوشحال میکند، ولایت رهبر است؛ جامعه بی رهبر مانند بوسنی و هرزگوین میشود. دشمنی که بر بوسنی در قلب اروپا رحم نکرد، هرگز به ایران اسلامی نیز ترحّمی نخواهد داشت و در این میان، این تفاوت نیز وجود دارد که آنها کشورهای امن مجاوری داشتند که توانستند به آنجا بگریزند، ولی ایران اسلامی متاسفانه از هر سو در احاطه دشمنان خون آشام است (عراق، ترکیه، افغانستان و...) . چنین نیست که دشمن رخت بر بسته باشد. دو آیه در قرآن کریم همواره صدای زنگ خطر را به گوش ما میرساند: (وان عدتم عُدنا و (وان تعودوا نَعُد. پیام این دو آیه این است که اگر شما برگشتید، ما نیز باز میگردیم و اگر شما در مسیر بودید، ما نیز فیض خود را ادامه میدهیم. مستحب است در روز عید غدیر، مؤمنان در بر خوردها بگویند: «الحمدللّه الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین والائمة.»؛ زیرا مهمترین مساله، رهبری است. یافتن و داشتن رهبر واجد شرایط و توانمند نیز کار آسانی نیست. قدرت مدیریّت و رهبری تنها با تحصیل علم به دست نمیآید، گرچه تحصیل علم از شرایط آن است. مشکل کشورهایی مانند افغانستان، لبنان و عراق سلاح و استقامت نبود، بلکه نداشتن رهبر بود. مهمترین مشکل آنان مشکل رهبری بود. تشکل جامعه بدون رهبری زاهد و لایق که در حقیقت کوثر است، میسّر نیست. ممکن است خدای ناکرده در آینده نزدیک یا دور ایران اسلامی نیز بر اثر غفلت ما و بیداری دشمن به همین مشکل دچار شود. احیا و زنده نگهداشتن غدیر به این است که ما قدر نظام اسلامی را بدانیم و با جان و مال خود از آن پاسداری کنیم و در سایه ولایت و زعامت امامگونه مقام معظم رهبری به سوی نظام کامل و تمام عیار اسلامی حرکت کنیم و در این مسیر الهی با هر انحرافی با صلابت مبارزه کنیم. دین در نزد خدا همان اسلام است؛ (انّ الدین عند اللّه الاسلام. اسلام دین همه پیامبران الهی بود و در شرایع مختلف پیامبران الهی به مظاهر گوناگون در آمدهاند، ولی اسلام کامل و تام آن است که دارای ولایت باشد. اسلام بیولایت و قرآن بدون عترت مورد طمع بیگانگان است، زیرا بیگانگان میتوانند با آن بازی کنند، امّا اگر دین متولّی و متدینان والی داشته باشند، بیگانگان ناامید هستند. [۴۹۷]
جوادی آملی، عبدالله، شمیم ولایت، ص۱۲۸-۱۳۱ با تلخیص.
۱۴.۲ - نتایج عدم پذیرش غدیرپیامدهای منفی غدیر همان عواقب سوئی است که با کنار زدن صاحب اصلی آن، بر بشریت تحمیل شد و زندگی و تاریخ بشر را تحت تاثیر آثار سوء خود قرار داد. این پیامدها به دو قسم کلی یعنی: درون مذهبی (= شیعی) و برون مذهبی (=غیرشیعی) قابل تقسیم است که به هریک اشاره میشود. ۱۴.۲.۱ - از دید شیعیان دگراندیشبرخی از شیعیان به امامت به صورت انتصاب از جانب خدا اعتقادی ندارند. اهلسنت معتقدند امامت انتخابی است در این بین برخی از شیعیان هم در قرائتی سنیگرایانه معنای بلند امامت را به انتخاب معنا میکنند. اشخاصی چون حیدر علی قلمداران، سید اسد الله خرقانی و در دوران معاصر سید مصطفی طباطبایی این گونهاند. (رئیس اجرایی مسلمین انتخابی است [۴۹۸]
قلمداران، حیدر علی، حکومت در اسلام، ج۱، ص۱۲۹.
) [۴۹۹]
خرقانی، سید اسدالله، راه تجدید عظمت و قدرت اسلامی، ص۳۸.
(حاکم مسلمین از میان خود آنها با رای جمهور مردم انتخاب میشود. [۵۰۰]
حسینی طباطبایی، مصطفی، مقاله مندرج در کتاب «دین و حکومت»، ص۵۷۴.
) و در نتیجه در تبیین این منصب الهی گاهی آنرا به معنای حکومت ظاهری معنا میکنند (در دین حنیف و مذهب شریف اسلام، موضوع امامت جز تصدی شغل حکومت و زمامداری امور سیاسی و اجتماعی امت نیست. [۵۰۱]
قلمداران، حیدر علی، حکومت در اسلام، ج۱، ص۵۲.
)(نزاع شیعه و سنی که چند قرن ادامه یافته بر سر حکومت بوده است. [۵۰۲]
حسینی طباطبایی، مصطفی، حکومت دینی و حکومت مردمی، ص۲.
) یا شورا و بیعت را تنها راه انعقاد امامت و ولایت میدانند.(امر حکومت در اسلام... با مشورت و انتخاب است. [۵۰۳]
قلمداران، حیدر علی، حکومت در اسلام، ج۱، ص۱۱۱.
) همچنین این گروه شورا و بیعت را منشا مشروعیت امامت و ولایت میدانند. (با مشورت و رای عموم باید رئیس و رهبر حکومت انتخاب شود... قران کریم از این راه مشروعیت حکومت بلکه لزوم آن را در غیاب پیامبر نیز میرساند. [۵۰۴]
طباطبایی، مصطفی، حکومت دینی و حکومت مردمی، ص۵.
» . یا اظهار شده «اصل مشورت در حکومت اسلامی یک اصل قطعی است و اگر همان طور که گفتیم حکومتی فاقد این اصل بود، شرعی نیست. [۵۰۵]
حجتی کرمانی، محمد جواد ، ماهنامه گزارش، ش ۹۹، ص۱۵.
) و در نتیجه طبق نظر این گروه بیعت به رای اعتماد و حق انتخاب تبدیل میگردد، و در کنار نص، در ایجاد و شکل گیری حق حکومت علوی نقش میآفریند؛ در نتیجه مفهوم نص غدیر هم تغییر کرده، و به «تایید الهی بر حق اولویت امیرالمومنین جهت تصدی حکومت» تبدیل میشود!در نتیجه: امامت از انتصابی بودن خارج شده و به نوعی اکتسابی میگردد و حضرت امیر نیز شایستهترین فردی تبدیل میشوند که خدای متعال لیاقت ایشان را به طور رسمی تایید فرموده است. [۵۰۶]
لباف، علی، گمشدهای مظلوم در سقیفه، ج۴، ص۱۹۲.
۱۴.۲.۲ - از دید اهلسنتدر این بخش، ثمره عدم اعتقاد به غدیر را از دید اهلسنت بررسی میکنیم. ۱۴.۲.۲.۱ - دوازده خلیفهشیعه و سنی از پیامبر حدیث دوازده خلیفه را نقل کرده، و آن را صحیح میدانند. پیامبر در حدیثی فرمودند: «... الْاَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ فَهُمْ خُلَفَائِی وَ اَوْصِیَائِی وَ اَوْلِیَائِی وَ حُجَجُ اللَّهِ عَلَی اُمَّتِی بَعْدِی الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْکِرُ لَهُمْ کَافِرٌ.» حال سؤال این است مراد از دوازده خلیفه چه کسانی هستند. اهلسنت به خاطر نپذیرفتن حدیث غدیر در تعیین مصداق دوازده خلیفه به سختی افتادهاند. ابنجوزی مینویسد: «هذا الحدیث قد اطلت البحث عنه، وطلبته مظانه، وسالت عنه، فما رایت احدا وقع علی المقصود به؛ در باره این حدیث سخن فراوان گفتهاند و من کسی را نیافتم که مقصود از این حدیث را به خوبی بیان کرده باشد.» ابنحجر هم مینویسد: «... قال ابن بطال عن المهلب لم الق احدا یقطع فی هذا الحدیث یعنی بشیء معین. .؛ کسی که به تحلیل معینی از این حدیث رسیده باشد نیافتم» در حالیکه اگر حدیث غدیر را با همان معنایی که مورد نظر خدا و رسول الله بود میپذیرفتند به چنین سختی گرفتار نمیشدند. ۱۴.۲.۲.۲ - امامت سوسمارجمعی از طائفه قریش به دور هم گرد آمدند و از قضیّه و داستان وقعه غدیر تاسّف میخوردند، در این حال سوسماری (ضبّ) از نزد آنها عبور کرد، بعضی از آنها به دیگری گفت: ای کاش محمّد این سوسمار را امیر و رئیس ما کرده بود و علی را امیر نکرده بود. ابوذرّ غفاری سخن او را شنید و آنرا برای رسول خدا حکایت کرد. رسول خدا دنبال آن جماعت فرستاد و ایشان را حاضر کرد و گفتارشان را بر آنها عرضه داشت. ایشان انکار کردند و به خدا قسم یاد کردند که چنین مقالهای را نگفتهاند. رسول خدا فرمود: ما اظلّت الخضراء و ما اقلّت الغبراء علی ذی لهجة اصدق من ابی ذرّ. «آسمان نیلگون سایه نیفکنده، و زمین غبار آلوده خاکی رنگ بر خود بار نکرده است صاحب سخن و گفتاری را که از ابوذرّ صادقتر و راستگوتر باشد». ابوبصیر از حضرت صادق چنین نقل نموده است: انّ النّبیّ قال: امّا جبرئیل نزل علیّ و اخبرنی انّه یؤتی یوم القیامة بقوم امامهم ضبّ، فانظروا ان لا تکونوا اولئک، فانّ الله تعالی یقول: یوم ندعوا کلّ اناس بامامهم.؛ جبرائیل بر من فرود آمد و مرا خبر داد که در روز قیامت جماعتی را در محشر حاضر میکنند که پیشوای آنها ضبّ (سوسمار) است. شما در حال خود نظر کنید ببینید از آن دسته نباشید، زیرا که خداوند تعالی میفرماید: روزی میرسد که ما هر دسته از مردم را به امامشان میخوانیم و به نام امام آنها را صدا میکنیم و طلب مینمائیم». [۵۱۰]
صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۸، ص۹۳.
۱۴.۲.۲.۳ - حکومت پادشاهیمطابق مستندات ذیل بنیامیه به خاطر دشمنی با پیامبر و اهلبیت: ایشان، نظام اسلامی که رسولالله بنیان نهاده بود، به نظام سلطنتی و موروثی تبدیل کردند که یکی از نتایج تاسف بار نپذیرفتن حدیث غدیر است. مفسر بزرگ اهلسنت، رشید رضا، کرامتی از معاویه را اینگونه نقل کرده: ... قَالَ اَحَدُ کِبَارِ عُلَمَاءِ الْاَلْمَانِ فِی الْاَسِتَانَةِ لِبَعْضِ الْمُسْلِمِینَ وَفِیهِمْ اَحَدُ شُرَفَاءِ مَکَّةَ: اِنَّهُ یَنْبَغِی لَنَا اَنْ نُقِیمَ تِمْثَالًا مِنَ الذَّهَبِ لِمُعَاوِیَةَ بْنِ اَبِی سُفْیَانَ فِی مَیْدَانِ کَذَا مِنْ عَاصِمَتِنَا (بَرْلِینْ) قِیلَ لَهُ: لِمَاذَا؟ قَالَ: لِاَنَّهُ هُوَ الَّذِی حَوَّلَ نِظَامَ الْحُکْمِ الْاِسْلَامِیِّ عَنْ قَاعِدَتِهِ الدِّیمُقْرَاطِیَّةِ اِلَی عَصَبِیَّةِ الْغَلَبِ، وَلَوْلَا ذَلِکَ لَعَمَّ الْاِسْلَامُ الْعَالَمَ کُلَّهُ، وَلَکُنَّا نَحْنُ الْاَلَمَانَ وَسَائِرَ شُعُوبِ اُورُبَّةَ عَرَبًا وَمُسْلِمِینَ.. شهردار برلین آلمان به من گفت، ما باید مجسمه طلایی از معاویه را در میدان برلین نصب کنیم زیرا: او بود که نظام اسلامی محمد را به سلطنتی و پادشاهی تغییر داد و اگر اینکار را انجام نمیداد الان تمام دنیا مسلمان بودند... ترمذی از نوسندگان صحاح سته اهلسنت: حکومت بنیامیه بدترین حکومت است.(... قال کَذَبُوا بَنُو الزَّرْقَاءِ بَلْ هُمْ مُلُوکٌ من شَرِّ الْمُلُوکِ.... ) و به جاست کلام مرحوم فیض درباره بلای بنیامیه را ذکر کنیم تا مشخص گردد دشمنان غدیر چه بلایی بر سر مسلمانان آوردند. فیض کاشانی مینویسد: اعلم انّ جمیع الاختلافات التی وقعت فی هذه الامّة فی الدین، و افتراقهم الی نیف و سبعین، و مشاجراتهم و مقاتلاتهم و حروبهم و غزواتهم و تسلّط الظلمة و الاشرار منهم علی الصالحین و الابرار، و تغلّب سلاطین الجور منهم فی البلاد و الاقطار، کلّ ذلک انّما نشا من ظلم هؤلاء الظلمة الکفرة من اهل النفاق و الشقاق. یّما الاوّلین، فانّهم اذ عدلوا بالامر عن اهله، و استقلّوا به من دونهم، تشوّقت الیه نفوس اراذل المنافقین و اجترات علیه زنادقة بنی امیّة الملحدین، مثل معاویة و یزید و بنی مروان- علیهم لعنة اللّه و الملائکة و الناس اجمعین- لا سیّما، و قد مهّدوا لهم بالتمکین بعد التاسیس، و ولّوهم الولایات، و عقدوا لهم الالویة و الرایات، و بالغوا فی ابعاد اهل البیت (علیهمالسّلام) و خواصّهم عنها. و آل الامر الی بنی العبّاس، السالکین مسالک اولئک الارجاس، و ظهرت علماء السوء، الضالّون المضلّون- کلّ یدعو الناس الی نفسه- حتّی خفی الحقّ و اهله من اولی العصمة و الرشاد، و تاه الناس فی بیداء جهالاتهم، و ضلّوا عن الطریق القویم؛ فافترقت احزاب، و انشعبت فی بدع و اهواء، فصار الامر الی ما تری. و الی هذا اشار دعبل الخزاعی حیث قال: و ما سهّلت تلک المذاهب فیهم علی الناس الّا بیعة الفلتات و تظلّمات اهل البیت (علیهمالسّلام) من افعال هؤلاء- ابعدهم اللّه- و نسبة ما جری علیهم من الظلم و الجور و غصب الحقوق- علی طول المدّة- الیهم معلوم شایع؛ و نعم ما قیل: «انّ الحسین (علیهالسّلام) انّما اصیب فی یوم السقیفة». و قال مولانا الصادق علیه السّلام: «ما من محجمة دم اهریقت- الی یوم القیامة- الا و فی اعناقهما» - رواه فی الکافی- و ذلک لانّ کلّ ظالم تاخّر عنهم، فانّما هو بظلمهم اقتدی، و فی بیداء ضلالتهمهام و غوی، و کلّ ما تعطّل فی حدود اللّه وضاع من حقوق اللّه، او حصل به نقص فی الدین، او حیف علی المؤمنین، فعهدته علیهم، و تبعته لدیهم، و هم عنه مسئولون، و به مطالبون بین یدی الحکم العدل الّذی لا یجور، و لا یخفی علیه مکنون و لا مستور یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمِینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ۱۴.۲.۲.۴ - ظالم و فاجر بودن امام و خلیفهوقتی اهلسنت حدیث غدیر به معنای حقیقی اش را نپذیرفتند، برای دفاع از آبروی برخی، چارهای نداشته تا فتاوای مخالف سیره و روش پیامبر بدهند چون اکثر خلفای آنان ظالم و فاجر بودهاند برای همین مبنای فقهی آنان نیز پذیرش حاکمیت ظالم و فاجر است. قلقشندی مینویسد: ... انعقدت امامته لینتظم شمل الامة وتتفق کلمتهم وان لم یکن جامعا لشرائط الخلافة بان کان فاسقا او جاهلا فوجهان لاصحابنا الشافعیة اصحهما انعقاد امامته ایضا...؛ آیا خلیفه و امام میتواند فاسق و جاهل باشد دو قول وجود دارد. . اصحاب شافعی میگویند میشود. نووی نیز مینویسد: «. . واجمع اهل السنة انه لا ینعزل السلطان بالفسق..؛ اهلسنت اتفاق دارند که سلطان با فسقش عزل نمیشود.» . ۱۴.۲.۲.۵ - حسان ثابت و درس عاقبت بخیرییکی از درسهای غدیر بررسی شخصیتهای حاضر در آن واقعه است، یکی از اینان «حسان بن ثابت» نام دارد که بررسی شخصیت او برای ما درس آموز است. وی از کسانی است که به خاطر دفاع از ولایت علوی در عید غدیر مورد دعای رسولالله قرار گرفت: بعد از گفتن شعری در باب حدیث غدیر پیامبر به او فرمودند: «لا یزال یا حسان مؤیدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانه؛ ای حسان تا وقتی ما را با زبانت یاری میکنی مؤید به روح القدس هستی». این دعای پیامبر دلالت بر علم غیب ایشان دارد. زیرا به نقل مرحوم مامقانی و شیخ مفید حسان بن ثابت، عثمانی شد و دست از حمایت علی بن ابیطالب برداشت. در شخصیتش نوشتهاند انسان ترسویی بود و در جنگها با زنها میماند و به جبهه جنگ نمیرفت. مرحوم مفید مینویسد: «تخلف عن بیعة امیرالمومنین؛ از بیعت با علی تخلف نمود». نه تنها تخلف نمود بلکه در فضایل ابیبکر سخن گفت و او را اول مسلمان نامید: اذا تذکرت شجوا من اخی ثقه فاذکر اخاک ابابکر بما فعلا خیر البریه اتقاها و اعدلها بعد النبی و اوفاها بما حملا و الثانی التالی المحمود مشهده واول الناس منهم صدق رسلا هر گاه به یاد آید تو را اندوهی از برادر اعتمادی، پس به یاد آر برادر خود ابوبکر را به آنچه کشید. ابوبکر که این صفت داشت که بهترین خلایق و متقیتر و عادلتر از همه بود بعد از پیغمبر و وفاکنندهتر از همه ایشان بود به آنچه پیغمبر وعده نموده بود. و این صفت داشت که دوم پیغمبر بود در غار و از عقب در آینده او که پسندیده بود حضور او و اول مردمان بود که تصدیق پیغمبر کرده بود. در جریان خون خواهی عثمان توسط معاویه از جمله کسانی است که مردم را تهییج نمود و چنین میگفت: یا لیت شعری و لیت الطیر یخبرنی ما کان بین علی و ابن عفانا ضجوا باشمط عنوان السجود به یقطع اللیل تسبیحا و قرآنا لیسمعن وشیکا فی دیارهم الله اکبر یا ثارات عثمانا ای کاش به من خبر میرسید بین علی و عثمان چه گذشت یک نکته اینکه حسان هنرمند بوده است و دشمنان ولایت از همین قالب برای مقابله استفاده نمودند و حسان از همین شیوه بر علیه حضرت استفاده نمود. ۱۵ - سخن پایانیاکنون با ادب در برابر قرآن و غدیر میایستیم و سخن امام غدیر را که به آموخته بر زبان جاری میکنیم. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَکْرَمَنَا بِهَذَا الْیَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُوقِنِینَ وَ جَعَلَنَا مِنَ الْمُوفِینَ بِعَهْدِهِ الَّذِی عَهِدَهُ اِلَیْنَا وَ مِیثَاقِهِ الَّذِی وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وَلَایَةِ وُلَاةِ اَمْرِهِ وَ الْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْنَا مِنَ الْجَاحِدِینَ وَ الْمُکَذِّبِینَ بِیَوْمِ الدِّین.. شکر خدا را که ما را از وفا داران به پیمانی که با ما بسته و عهدی که درباره والیان امرمان و بر پا دارندگان عدالت از ما گرفته قرار داده است، و ما را از منکران قرار نداده است. ۱۶ - پانویس۱۷ - منبعموسسه تحقیقاتی ولی عصر، مقالات، برگرفته از مقاله «نقد و بررسی واقعه غدیر خم». ردههای این صفحه : حجه الوداع | حدیث غدیر | روایات در شأن حضرت علی | شبهات اهلسنت | شبهات حدیث غدیر | شبهات وهابیت | صحابه | واقعه غدیر
|